#خاطره♥️
- بچه جان این چه طرز خوابیدنه؟!😳
مگه کارتن خوابے تو؟!
-مگه چطورے خوابیدم؟
-پاشو یه تشڪ بنداز زیرت،یه پتو بکش روت!تو این سرما چرا اینطورے میخوابی؟!
-اینطورے راحت ترم!
-کلیه هات سرما میخورن،مریض میشی.😓
هرشب حاج علے آقا این حرفها رو تکرار میکرد و با دلخورے از اتاق محمدرضا بیرون میرفت. شبهاے سرد زمستون بدون پتو روے فرش میخوابید. نیمه شبها مادر پتو میکشید روش اما صبح پتو تا شده کنار اتاق بود.
هرشب ازش مے پرسیدیم: چرا؟!
تا بالاخره جواب داد:مامان چرا هرشب پتو میارے برام؟! من باید یاد بگیرم روے خاڪ بخوابم اینجا که فرش هم هست ...💔
شاید داشت خودشو براے سختے هاے جهاد آماده مے کرد، شاید براے در خاڪ و خون خفتن...هرچه بود آرمان و عقیده و هدفش را خیلے جدے گرفته بود. اگر مے گفت سرباز امام زمانم،در عمل هم خود را مجبور به سربازے میکرد حتے اگر مولایش را نبیند. محمد اهل زندگے بود،قشنگ هم زندگے مے کرد اما اهل دنیا نبود
زندگے اش آرمان و عقیده اش بود نه دنیایش.
وقتے در خاڪ خوابید،وقتے صورت برخاڪ گذاشت و شد مصداق کوچکے از خَدُّ التَریب،وقتے برایش مے خواندم:اِسمَع،اِفهَمیا محمدرضا ابن علے،صدایش در گوشم طنین مے انداخت: باید یاد بگیرم روے خاڪ بخوابم😭
گفتیکه به وصلم برسے زود،مخور غم
آرے،برسم ،گر ز غمت زنده بمانم !!🥀
#آرزویتکنمبرآوردهشدنبلدی؟
#منسختنمیگيرمسختاستجهانبیتو🍁
نقل از: خواهر شهید
@Delneveshte_shahid_dehghan