eitaa logo
کانال رسمی دلنوشته شهید دهقان
220 دنبال‌کننده
991 عکس
215 ویدیو
4 فایل
#دلنوشته‌برای‌شهید‌ #نحوه‌آشنایی‌شماباشهید‌ #داستان‌تحول‌شما‌به‌واسطه‌شهید #عنایات‌شهیددهقان 📩ارسال آثاربه: @vesal_h213 ♻️تبادل: @shahid_m_dehghan صفحه اینستاگرام: Inastagram.com/hoseinvesali
مشاهده در ایتا
دانلود
🎁 💌 بسم رب الشهدا و الصدیقین برای حضرت برادر.... برادر که میگویم، از این بابت است که هیچ وقت در زندگی ام برادری نداشتم.همیشه دلم میخواست کسی را به این نام صدا کنم. وقتی که عکس تان را دیدم و کتابتان را خواندم، انگار کسی درونم گفت: برادرت را پیدا کردی! از همان لحظه تا به امروز دیگر کمبودی حس نکردم. از حق هم که نگذریم،خوب برادری کردی در حقم.همیشه همراه بودی،حامی بودی،در وقت سختی به دادم میرسیدی.رفاقت و معرفت را تمام کردی. از همان موقع اخلاق شما شد الگوی زندگانیم؛چنان موثر بودی که در باور خودم هم نمی گنجید. تا توانستم دستگیر مردم شدم مثل شما،قرآن خوان شدم مثل شما،بیشتر با امام حسین(ع) و هیات انس گرفتم مثل شما،تا توانستم برای دوستانم معرفت به خرج دادم مثل شما، تا توانستم دنیا را راحت تر گرفتم و وسایلم را بخشیدم مثل شما شاید مهم ترینش همین قسمت باشد."بخشندگی" منی که به راحتی دل نمی کندم،حالا آنها را در راه خدا میدادم به نیت شما. رفیق شهید عزیزم،با شما بودن برای منِ سراپا تقصیر افتخار بزرگی ست که به آن می بالم.ان شالله که در این راه ثابت قدم بمانم. چیزی از شما نمیخواهم،جز گاهی دعائی.. 🔶صاحب اثر:کوثر پورخندانی 🍃نام اثر: برای حضرت برادر @Delneveshte_shahid_dehghan
🎁 💌 بسم رب الشهدا و الصدیقین برای حضرت برادر.... برادر که میگویم، از این بابت است که هیچ وقت در زندگی ام برادری نداشتم.همیشه دلم میخواست کسی را به این نام صدا کنم. وقتی که عکس تان را دیدم و کتابتان را خواندم، انگار کسی درونم گفت: برادرت را پیدا کردی! از همان لحظه تا به امروز دیگر کمبودی حس نکردم. از حق هم که نگذریم،خوب برادری کردی در حقم.همیشه همراه بودی،حامی بودی،در وقت سختی به دادم میرسیدی.رفاقت و معرفت را تمام کردی. از همان موقع اخلاق شما شد الگوی زندگانیم؛چنان موثر بودی که در باور خودم هم نمی گنجید. تا توانستم دستگیر مردم شدم مثل شما،قرآن خوان شدم مثل شما،بیشتر با امام حسین(ع) و هیات انس گرفتم مثل شما،تا توانستم برای دوستانم معرفت به خرج دادم مثل شما، تا توانستم دنیا را راحت تر گرفتم و وسایلم را بخشیدم مثل شما شاید مهم ترینش همین قسمت باشد."بخشندگی" منی که به راحتی دل نمی کندم،حالا آنها را در راه خدا میدادم به نیت شما. رفیق شهید عزیزم،با شما بودن برای منِ سراپا تقصیر افتخار بزرگی ست که به آن می بالم.ان شالله که در این راه ثابت قدم بمانم. چیزی از شما نمیخواهم،جز گاهی دعائی.. 🔶صاحب اثر:کوثر پورخندانی 🍃نام اثر: برای حضرت برادر @Delneveshte_shahid_dehghan
🎁 💌 سلام دوست شهیدم محمد رضا جان از چه روی، تو رفتی و من مانده ام در رثایت شعر ماتم خوانده ام نمیدانم از کجا شروع کنم و از چی بگم، راستشو بخوای این روزا حال خوبی ندارم، هر کسی منو می بینه به قیافه آدمهای افسرده ام، آنها چیزی فکر میکنند، اما من در درونم به چیز دیگر. از روزی که فهمیدم تو شهید شدی، زاویه فکری من عوض شد، تو خودم رفتم و شبانه روز باهات حرف میزنم، همه اقوامم فهمیدن که تو برای من چیز دیگری هستی. همش خودم را سرزنش می کنم چرا بعد از اینکه در چهار سالگی تو را دیدم و باهات بازی می کردم و شجاعت قشنگ تو را دیدم، چرا دیگر احوالی ازت نگرفتم، من حقا بی مرام نیستم برو بچه ها یی که در کودکی باهاشون آشنایی داشتم الان که بزرگ شده اند با آنها مرتبط هستم، ،اما من در قواره تو نبودم، تو چیز دیگری بودی، اصلا تو برای اینجا و این دنیا نبودی، ،،که شهادتنامه تو را حضرت زینب سلام الله علیها امضا کرد و همجوار با اهلبیت عصمت و طهارت شدی. علی الدوام فکر می کردم کاش مرا میشناختی و با هم حشر و نشر میداشتیم، که لطف کردی و شبی در عالم رویا بخوابم آمدی و منتظر من بودی و همدیگر رو بغل کردیم، چه صحنه با محبتی، که فهمیدم بعد از شهادتت مرا بجا آوردی همش احساس عقب ماندگی میکنم، سعی دارم خودم را به تو برسانم، دنیایی حرف در سینه دارم که فقط باید بیایم و در قصر بهشتی برایت تعریف کنم، شایدم همسایه حضرت علی اکبر علیه السلام باشی که خود فوز عظیم است وقتی در مراسم اربعین توحضور یافتم، آنقدر محفل تو با صفا و پر اشک و معرفت و آنقدر سوز و گداز داشت که وقتی از مراسم خارج شدم شدیدا احساس سبکی و نشاط کردم تو از کودکی با نشاط و با صفا و بی کینه بودی که مادرت با یک دنیا محبت ‌و با توجه تو را صدا میزد:محمد رضا. و هرگز احساس خستگی در صدا زدن مادرت، ندیدم ما دستمان کوتاه است و عاجزیم، اما دایره پرواز شما وسیع است، به ما سری بزن، برامون دعا کن، برای شادی روح ما فاتحه ای بخوان که سخت بدان محتاجیم و سلام علی یوم ولدت، و یوم اموت و یوم ابعث حیا التماس دعا 🔶صاحب اثر:داود ملکیان @Delneveshte_shahid_dehghan
🎁 💌 با‌نام‌و‌یاد‌همانی‌که‌تو‌را‌آفرید. سلام برادر عزیزتر از جانم. هفت روز مانده به تولدت داداش. اگر مانده بودی امسال بیست و شش ساله شده بودی... ولی چه بهتر که رفتی، این دنیا ارزش ماندن ندارد و پر از گناه شده ... هفت روز دیگر یعنی ۲۶ فروردین همان روزی است که به دنیا آمدی و قرار شد بیست سال بعد با بهترین عنوان که شهادت است ، به نزد  خدایت برگردی... داداش نگاهت که میکنم غیرتی مردانه را میبینم که در چهره ات موج می‌زند،  همان غیرتی که اجازه نداد ببینی خواهرت و مادرت در امنیت هستند و حرم  دخت علی در خطر است ... و همان باعث شد که عزم سوریه کنی... فکر میکنم شش ماه می‌شود که شما شدید برادر من و من هم خواهرتان... از همان روزی که شناختمتان ، شما شدید جای برادر نداشته من و از همان روز مراقبم بودید این را با تمام وجود حس میکردم که یکی برادرانه کنار من است ... بعد از اینکه با شما آشنا شدم به خودتان متوسل شدم که مرا به خواهری قبول کنید غافل بودم از اینکه شما مرا قبلا انتخاب کرده بودید... میدانم که می‌دانی چندی بود خودم را میان شلوغی های دنیا گم کرده بودم اما از وقتی با شما آشنا شدم راهم را یک جور هایی پیدا کردم... هر وقت دلم میگیرد با شما درد و دل میکنم و آرامشی عجیب پیدا میکنم . خیلی خوب است که از شما یک یادگاری دارم... یادتان هست ؟ گفتم میخواهم یک یادگاری از شما داشته باشم که خیلی اتفاقی کتاب یک روز بعد از حیرانی به دستم رسید... بعد هم که خواستم مزارتان را ببینم و با مهربانی مرا روز ولادت حضرت علی به سر مزارتان دعوت کردید... مهربان برادرم کلمات در وصف شما عاجزند و من هر چقدر آن ها را کنارهم بچینم هیچ وقت از خوبی شما را وصف نمی‌کنند... امروز فقط یک خواسته از شما دارم اینکه کمک کنی در راه شهدا باشم ... در راه خودت همان راهی که منتهی به شهادت شد... :) برادرم تو حواست به من بوده و می‌دانستی برادری ندارم که به اون تکیه کنم بخاطر همین انتخابم کردی و شدی برادرم و تکیه گاهم... برادر مهربانم برادر شهیدم شهید سرافراز پیشاپیش تولدتان مبارک 🔶صاحب اثر:ثنا علیزاده @Delneveshte_shahid_dehghan
💌 🎁 《به نام خداوند بخشنده و مهربان》 از آشنایی من با ⚘شهید⚘محمدرضا دهقان امیری گذشته بود، تصمیم گرفتم سوره الرحمن را وقتی به مسجد میروم بخوانم و هدیه اش کنم به شهید بزرگوار چند وقتی گذشت،به لطف خدا مأنوس شدم به این روند ارتباط و خواندن سوره الرحمن برای شهید🥀. در پیجی که برای شروع حفظ سوره ای ،مسابقه گذاشته بود شرکت کردم. به لطف خدا برنده شدم.آن هم چی،،،،طرح حفظ سوره الرحمن به صورت رایگان در ماه شعبان.😍 (که در هرروز ،سه آیه حفظ کنیم مجموعا میشد ۲۶ روز)،😊(عدد روز تولد شهید هم ۲۶هست)😊 و روز اتمام حفظ سوره هم،جمعه ۲۰ فروردین (🥀سن شهید،۲۰سال و چند ماه بودن که شهید شدن🥀) وقتی کنار هم قرار دادم و بهش نگاه میکنم چیزی به جز لطف خدا و نگاه 🌷شهید بزرگوار🌷 نمیبینم. وقتی شروع کردم به خوندن و هدیه دادن به ایشان فکر نمی کردم همچین روند جذابی برای من تدارک دیده باشن. خداراشاکرم 🤲🏻 که هر لحظه قصد هدیه ای از جنس سوره الرحمن برای شهید داشته باشم، راحت در زبان و دلم جا دارد. تا ان شاءالله تقدیم شان کنم⚘🎁 در سوره الرحمن اشاره به باغ های بهشت شده است. خواسته ام از ایشان این است؛ ای بزرگواری که آیه:(۴۶،الرحمن) وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ در وصف شماست ان شاءالله. در جایگاهت (باغ بهشت )در نزد 🌸پروردگار متعال 🌸مارا صداکن. به قول خودت من برات دعا میکنم توهم منو دعا کن.💌🤲🏻💌 و من الله توفیق. 🔶صاحب اثر: فاطمه انصاری @Delneveshte_shahid_dehghan
🎁 💌 به‌نام‌خدایی‌ که توراآفرید 💫🕊 چشم‌می‌چرخانم...بازهم‌دعوت‌شده‌ی‌مزارت‌هستم.. آرام‌قدم‌برمیدارم‌وازبین‌قاب‌عکس‌ها‌سرک‌میکشم وبه‌دنبال‌قاب‌عکس‌زیبای‌تومیگردم⚘ راستی، حضرت برادرم ✨.....می‌دانستی قاب عکس‌مزارت‌انگار‌داردباآدم‌حرف‌میزند؟ انگارباآن‌لبخند‌🙂وباچشمانی‌که‌درآن‌عشق‌شهادت موج‌می‌زند‌می‌خواهی‌چیزی‌بگویی.......✨ خب....می‌گفتم.... بالاخره‌ازمیان‌مزارهای‌شهدا‌به‌مزارت‌رسیدم🌱 شلوغ‌بودومن‌دلیلش‌را‌نمی‌دانستم.... به‌رسم‌ادب‌وبرادری‌نشستم‌و‌بوسه‌ای‌برسنگ‌مزارت زدم.... راست‌می‌گویند‌شهادت‌سنگ‌رابوسیدنی‌می‌کند🌙 راستی...درآن‌خواب‌خادم‌مزارت‌هم‌شدم... چشم‌که‌بازکردم‌دیدم‌همه‌اش‌خواب‌بود...💫 یک‌خواب‌شیرین🍃 نمی‌دانم‌چرافقط‌مرامهمان‌و‌زائرمزارت‌میکنی...🕊 نمی‌شود‌به‌رسم‌برادری...ازهمان‌برادری‌‌ها‌که‌با شهیدرسول‌‌داشتی،گه‌گاهی‌اگر‌وقتت‌آزادبود... مهمان‌خواب‌های‌من‌هم‌بشوی؟ ✨ حضرت‌برادرم.....بیست‌و‌ششمین.سالگردزمینی شدنت‌رادرآسمان‌ها‌جشن‌میگیری☀️🎉 خوشابه‌حالت😇✨ می‌دانی؛ وقتی‌به‌سن‌وعاقبت‌تونگاه‌می‌کنم... حسرت‌میخورم..... البته‌خوشحال‌هم‌می‌شوم😍.... ازته‌دل✨ که‌جوانی‌ات‌رافدای‌خواهرحضرت‌ماه‌🌙💛کردی.. وحالا....زمانی‌که‌خیلی‌ازهم‌‌سن‌وسالانت‌تازه‌درس‌و دانشگاه‌راتمام‌وبه‌فکرپول‌و...هستند.....توخیلی‌ وقت‌است‌مدرک‌فارغ‌التحصیلی🔖ات‌رااز دانشگاه‌شهادت🕊🥀 گرفتی..... مبارکت‌باشد 😇✨🌱 امسال‌اولین‌سالیست‌که‌دارم‌برایت‌مینویسم. راستش‌رابخواهی‌پارسال‌این‌روزهاهنوزخیلی‌باشما آشنانشده‌بودم. هنوزطعم‌داشتن‌برادربزرگ‌ترآنهم‌ازجنس‌شهدا‌را‌ نچشیده‌بودم ✨😇 میدانی‌من‌خودم‌برادربزرگ‌ترهستم‌و‌برادربزرگ‌تر ندارم 😅 آن‌روزها هنوز طعم زندگی با برادران شهید را نچشیده بودم 💫🍃 که‌ناخودآگاه‌چشمم‌به‌عکس‌روی‌جلدکتابت‌افتادو زیرلب‌پرسیدم: این‌کتاب‌مال‌کیه؟ وچندلحظه‌بعدجوابم‌راگرفتم‌وفهمیدم‌وصاحبش‌ خودم‌هستم 🕊 ببخش‌برادر...زیادحرف‌زدم...فقط‌بدان ازتوبرای‌همه‌مردانگی‌هاوبرادری‌هایی‌که‌درحقم‌ کردی‌ممنونم✨ میلادبیست‌و‌ششمین‌سال‌آسمانی‌ات‌🕊مبارک🎊 می‌دانم‌رسم‌است‌مابرای‌کسی‌که‌تولدش‌است‌کادو ببریم....ولی‌می‌دانی... ماوسعمان‌به‌بزرگی‌تونمی‌رسد🕊🌱 پس‌بیا‌این‌رسم‌را‌عوض‌کنیم.... شما‌به‌ما‌هدیه‌بده😇💌 موافقی؟ من‌هم‌رسم‌را‌عوض‌میکنم‌وبدون‌مکث‌میگویم‌ازتو چه‌میخواهم💌🌱 اول‌ازهمه‌ازشما‌میخواهم‌برای‌همه‌کسانی‌که‌هنوز شماوبرادرانت✨🕊را‌نمی‌شناسنددعاکنی... که‌سال‌دیگر‌انهاهم‌دست‌به‌قلم‌شوند‌برایت🖋 دوم‌میخواهم‌حاجت‌رواکنی‌تمام‌دل‌هایی‌که‌ محبت‌تووتمام‌شهدارادارد💛💚 و‌برای‌تمام‌مریض‌ها‌دعا‌کنی🌱 درپایان‌هم‌سومین‌وآخرین‌خواسته‌ام‌رادرگوشی‌به‌ تومیگویم: ✨ همانجورکه‌تلاش‌کردی‌که‌جمله‌ی‌ رو برای خودت عملی کنی ...حالا کمک ماهم کن ....🌱✨ 🔶صاحب اثر:امین یاوریان @Delneveshte_shahid_dehghan
🎁 💌 بسم رب المحمد :)💚🌱 نمیدانم چطور و چگونه وارد زندگی ام شدی تنها این را میدانم که گوشه به گوشه ی تنهایی هایم اسمت نمایان بود . گوشه به گوشه ی زمان هایی که دلگیرتر از همیشه بودم عکس هایت و نگاهت گویا مرهم زخم هایم شده بود..... گاهی انقدر دلم هوایی میشد که فراموش میکردم هیچ ز تو نمیدانم ٬اینگونه بود که با عکست حرف زدن و زمزمه کردن را آغاز میکردم..... تمام دلتنگی هایم را برایت میگفتم و تو خوب برایم برادری میکردی .... با وجود بدی هایم چشم به روی گناهانم بستی و شدی پناه خستگی های این مَنِ گناهکار ..... زمان میگذشت و من تنهاتر از گذشته میشدم ؛ ناله هایم دردناک تر میشد و پاسخ هایت دلگرم کننده تر...... گویا هر چه که دردهایم بیشتر میشد مرهم های بهتری را برایم روانه میکردی .... گذشت و گذشت و گذشت ‌..... به خود که آمدم فهمیدم قنوت نجواهای دعای نادعلی ام را به یاد تو به سمت خدا روانه میکنم ...... به خودم که امدم دیدم چشم هایت مرا با خدایی اشنا کرد که تو به او خیلی شبیه بودی ...... مهربانی ات .... معرفت برادرانه ات .... نعمت حضورت .... به خودم که آمدم چشم هایم بارانی بود از فرط دلتنگی برای مزار ارام بخشت ..... برای کنج چیذر که من باشم و تو برادرانه ٬ گره های کور زندگی ام را باز کنی .... به خودم که آمدم دیدم وقت های دلگیری ام را با صدای گیرای مادرت به آسمان وصل کنم ..... من تورا ندیده بودم ؛ نمیشناختم اما به خودم که امدم دیدم تو هستی و تو و تو .... برایت خوب نبودم اما تو همان معجزه ای بودی که به من آموخت شهادت را تنها باید با دل خریدار شد نه با جسم ..... شهادت را باید باور داشت و باید برای رسیدن به آن چشم بر تعلقات بست و دل را سپرد به دست شهدا ...... اصلا تو بعد از خودت ام بانی خیر زندگیم شدی ..... آن زمانی که به واسطه ی تو با شهید رسول خلیلی اشنا شدم روی سیاهم یارای خطاب کردنشان را از من گرفته بود اما تو باز هم چشم بر بدی هایم بستی و مرا به دست برادر شهیدت سپردی ..... راستی برادرم .... یادت می آید ؛ آن نیمه شب که دلگیری وجودم را لبریز کرده بود به خوابم آمدی ؛ صدایم زدی و دشت سرسبز را برایم کنار زدی و به من نجوا کردی که نگذار ترست بر تو غلبه کند .... هنوز هم صدایت را میان وجودم حس میکنم که گفتی من به حمایت از تو ایستاده ام ... گفتی منتظرم هستی و چشم هایت را به اعمال من دوخته ای ..... میدانم هنوز هم منتظر من همانجا ٬ در همان دشت ٬ ایستاده ای و برای عاقبت بخیری ام ختم نادعلی نذر کردی ..... من در این ماه ؛ در این روزها که ایام تولدت است ؛ مقاومت میکنم ٬ نگاهت را به زندگی ام حس میکنم و به سوی تو و خدایت پر میکشم ..... من بر سر حرفت حساب باز کرده ام؛ من می آیم ٬ تو به استقبالم بیا ...... 🔶صاحب اثر:اسما همت @Delneveshte_shahid_dehghan
💌 🎁 سالگرد شهادت شهید محمدرضا دهقان بود که پیجی استوری گذاشته بود، در صورت تمایل یه قول به شهید دهقان بدید و به قید قرعه به شرکت کننده ها کتاب یک روز بعد از حیرانی هدیه می شد،من که کتاب رو داشتم،یکم فکر کردم دیدم نقطه ضعفم چیه؟ نماز اول وقت! ارادتم به شهید چقدر هست زیاد! خوب بهترین تصمیم بود،که به شهید قول بدم و عملیش کنم...تصمیمی که بارها گرفته بودم و به هر دلیلی باز فراموش می شد. در مورد این تصمیم به هیچ فردی نگفتم! دقیقا همان ایام سالگرد شهادت،شخصی خوابی میبینه که شهید دهقان،به من تسبیح و جانماز هدیه میدند!!! وقتی این خواب برام تعریف کرد شوکه شدم!!! باعث شد همه ی سعی کنم که همیشه نماز اول وقت بخونم که بیش از این شرمندش نشدم شاید اگه خودم این خواب دیده بودم باورم نمیشد.... اما این که فردی که اصلا در مورد این قضیه باخبر نبود،خواب دیده بودم حجتی بود برام.... آرزوم این هست یه روز بتونم برم سرخاکش....و زار زار گریه کنم.... و یه ارزوی دیگه دارم این دنیا و ان دنیا،شرمندش نباشم...😥😔 🔶نام صاحب اثر:نازنین خادمی @Delneveshte_shahid_dehghan
🎁 💌 سال ۹۶ بود که معاون مدرسه اومد داخل کلاس و گفت ثبت‌نام اردوی راهیان نور شروع شد. رفتنم غیر ممکن بود چندین سال بود که پدرم می‌گفتند غیر ممکنه بذارم این اردو را با مدرسه بری! با بستن در کلاس توسط‌ معاون مدرسه بغض کرده بودم به خودم اومدم و تاریخ رو با خودم مرور کردم! راستی امروز ۲۱ آبانه سالگرد محمدرضا دهقان شناخت چندانی ازش نداشتم ولی یادمه اول آذر ۹۴ این جمله را شنیدم که شهادت به دهه هفتادی ها رسید و این جمله شروع آشناییمون بود به محمدرضایی که خیلی نمی‌شناختمش متوسل شدم و از خودش خواستم رفتنم را... رسیدم خونه و به پدرم گفتم مدرسه می‌خواد ببره راهیان نور میشه برم؟ اولش مخالفت کردند ولی مخالفت‌هاشون رو می‌شناختم از اون‌هایی نبود که خیلی سفت باشه؛ می‌دونستم یه‌بار دیگه بگم قبول می‌کنند. توی دلم آقا محمدرضا را صدا زدم و یه‌بار دیگه از پدرم خواهش کردم و گفتند اگر می‌خوای بری مشکلی نداره... باورم نمی‌شد... باورم نمی‌شد تا وقتی که چشمم را باز کردم و روبروی غروب شلمچه نشسته بودم! و دقیقه به دقیقه این سفر را به یاد آقا محمدرضای دهقان بودم...:) 🔸صاحب اثر: بهار یوسفیان @Delneveshte_shahid_dehghan
🎁 💌 صبح پنج شنبه بود هوا نه خیلی سرد بود نه خیلی گرم یادمه مشکی پوشیده بودم شهادت بود .... شهادت حضرت ام البنین حوصله تو خونه موندن و نداشتم ، برای همین با هدف وقت گذرونی بود که همراه بچه ها اومدم چیذر امام زاده علی اکبر بار اولم بود ناخواسته شروع کردم به حرکت بین سنگ قبرا تا چشمم خورد به یه عکس آشنا بلند گفتم بچه ها بیایید اینجا من اینو میشناسم نشستم رو بروش یه حال عجیبی داشتم یادته ؟ یادته ازت خواستم کمکم کنی منم راه درست و غلط تشخیص بدم؟ گفتم ببین اگر هستی اگر واقعا حقی منم هم سن خودتم دستم و بگیر کج نرم ، خطا نکنم ... یکی دو ماه بعد برای اولین بار رفتم راهیان نور .... جور شد برام که برم ... اونجا هر جا و هر چیزی که نگاه میکردم شما بودی همش حرف از شما بود طلایه رو هیچ وقت یادم نمی ره تو طلایه بود که یکی بهم گفت اینجا به یاد شهید دهقان نفس بکش ... وقت نماز ظهر برچسب عکس شما رو که تو کربلا زیارت داده شده بود و یکی بهم داد چقدر ذوق کردم که بین این همه آدم اون برچسب روزیه من شد ... اونجا بود که شدی رفیق شهیدم یادت میاد سال ۹۷ اومدم ازت خواستم دعا کنی برام اربعین کربلا باشم؟ باید اعتراف کنم اون روز صد در صد مطمئن بودم اربعین برام غیر ممکنه و با ناامیدی تمام اومدم پیشت ولی دست پر برگشتم. ..... مرسی که بودی همه جاهایی که داشتم کج میرفتم ... همه جا هایی که غر زدم و بهونه گرفتم ... . . . برام دعا کن ... مثل همیشه ... ♥️صاحب اثر:مائده پاپولی @Delneveshte_shahid_dehghan
💌 🎁 (بسم رب الحسین ) وقسم به آن روز که مرا فرا خواندی،آنگاه که هیچ نداشتم و چون بادبادکی در هوا معلق بودم... مرا گرفتی و خواستی هدایتم کنی.آری تو نجاتم دادی از تمام سراب های لذت بخش گناه که قرار بود روح تازه شکفته شده جوانی مرا به منجلاب بکشد. آمدی اما هنوز از خودم مطمئنم نبودم.به اضطرار نرسیده بودم.یکسال گذشت تا فهمیدم واقعا به وجودت نیازمندم.دست به دامانت شدم تا اگر میخواهی همراهی ام کنی،از خودت برایم نشانه ای بفرستی. ۲۲ بهمن ماه بود و رزق کوچکی نصیبم شد. آن روز حال روحی خوبی نداشتم،مدام در تلاطم بودم. نمیدانستم حقیقت کجاست و چیست...! میان آن همه نام و آن همه رزق،تو دوباره سراغم آمدی،نوشته بودی: [شهادت بال نمیخواد،حال میخواد،از طرف رفیق شهیدت محمدرضا دهقان امیری] از آن روز شدی رفیقی که در همه حال کنارم بود. خوشی و ناخوشی،بارها از سر کم عقلی امتحانت کردم تا ببینم صدایم را میشنوی یا نه... از آن روز نه تنها تو،بلکه رفقای شهیدت زندگی ام را رنگین کمانی کردند،انگار برایم هیچ چیزی جز شهدا وجود ندارد.وجود تو باعث شد تا دغدغه ای جز خوشحالی تو و خدا نداشته باشم. مدام در پی اینکه برای تو و خدا چه کنم تا خوشحال شوید،شدی" خط کش" زندگی ام... تا برای راه رفتن هم تحقیق میکردم چگونه باشد که تو و خدا ناراحت نشوید. لبخند خدا را حس میکردم. منی که از عشق و دوستی کم ضربه نخورده بودم،حالا به عشقی دست یافته بودم که عشق های زمینی برایم مسخره شده بود. آخر این عاشق ها چه می فهمند وقتی دچار گناه میشوی و رفیقت را ناراحت و دور از خودت احساس میکنی؟ چه می فهمند آن زمان که باتمام وجود چله و عهد میبندی تا دیگر آن گناه را مرتکب نشوی و درخواست کنی تا رفیقت کنارت باشد. اما تو حتی در مواقع گناهکاری هم کنارم بودی. تو شدی چهارچوب عقاید و سلایق و رفتارها. تو شدی قانون زندگی. ای که مرا خوانده ای،راه نشانم بده 🔶نام صاحب اثر:رقیه مرتضائی @Delneveshte_shahid_dehghan
🎁 💌 به نام خالق هستی🌸 و چه دل انگیز بهاری بود که بوی شما آشینه را عطراگین کرده بود 💫🌱 و وجود شما پر از رایحه ی زندگی بود😇 اندر احولات خوشت چه عاشقانه در فضای بیکرانه آسمان معشوق بال گشادی ...و به دیدار او شتافتی 🧡 [ای خوش آن لحظه که پرواز کنم تا بر دوست🌸] 💛 در هیاهوی زندگانی چه سربازی شد برای مولایت✨و عاقبتت چه خوش خیر شد🌻 برادر ... همواره دعایت را مانند عطر یاس استشمام می‌کنم!😇 و لبخند شیرینت را هنگام گفتنِ "اللهم‌ الرزقنا الشهادت"🌼 ... وصالت وصالی حسرت برانگیز است، برای ما که همچو شما بالمان به وسعت پرواز نیست🕊 نگاه پر مهرت را بدرقه راهمان کن و به رسم امروز تولدت مبارک ای مدافع عشق❤🥰 🔸نام صاحب اثر :فاطمه اسدی 🔹نام اثر :وصال🌱 @Delneveshte_shahid_dehghan
🎁 💌 سلام بر تو ای رزمنده ای که مردانگی را تنها نگذاشتی وبرای قدرت وسوسه نشدی واستخوان در گلو وخار در چشم دشمن بودی . تو همانی که شور وشعور حسین تمام وجودت را در بر گرفته بود. تو همانی که با عزم رفتی وبا زخم بر گشتی، در آخر هم تمام وجودت را به خدا بخشیدی. سلام بر تو ، ای گل پرپر شده ای که در راه عهدی که با خدا بستی استقامت کردی و استوار ایستادی. اگرچه سن وسالی نداشتی ولی عاشورای بزرگ ،در چشمهای کوچک شما خلاصه میشد . اگرچه گامهایت کوچک بود ولی قدمهای بزرگی برای جاودانگی اسلام برداشتی . سلام خدا بر تو ورزمندگانی که بوی عشق واقعی به ایران اسلامی از انها استشمام می شد ؛ شمایی که تا پای جان مقاومت کردید.ما هم با شما عهد می بندیم ‌که تا پای جان از انقلاب ودینمان محافظت کنیم ورهبرمان را مثل اهل کوفه تنها نگذاریم وهر گاه که ایشان فرمان دادند ما هم به ندای ایشان لبیک بگوییم. 🎉صاحب اثر:امین نصرالله زاده @Delneveshte_shahid_dehghan
💌 🎁 ﷽ دلنوشته‌اے‌براۍ‌برادر‌عزیزم‌محمدرضا🙃 سلام‌برادر🖐 جان حالت‌چطورھ❓ تابه‌حال‌کسی‌ا‌ز‌من‌درباره‌نقشت‌توی‌زندگیم نپرسیده‌بود🍃 تا‌امرو‌ز‌که‌بنر‌این‌مسابقه‌رو‌دیدم🌙 به فکر فرو رفتم❄️ چون نقش تو توی زندگی من خیلی پررنگ بود🙃 اصلا باید بگم تو باعث شدی من،من بشم🦋خودمو بشناسم و بخوام که شناختن و دوستی با خدا رو شروع کنم🌻 تو باعث شدی من به چیزایی برسم که تا قبل تو هیچ وقت اصلا درباره اشون فکر نکرده بودم🍄 راستشو بخوای من همیشه معتقد بودم نماز و روزه و حجاب کلا مال پیرمرد پیرزناست😕 میگفتم من که جوونم حالا وقت زیاد هست😱 نماز و روزه و حجاب……باشه برا پیری اصلا چه معنی داره من بخوام خودمو محدود حجاب کنم🤭 یا نماز بخونم و روزه بگیرم بزار تا الان جوونم عشق دنیارو بکنم🤕 حالا تو پیری توبه میکنم😔 و حجاب میگیرم و اینا😰 اما امان از روز آشناییمون😌من عکستو داخل کتاب دفاعی دهم دیدم🙃 بعدشم که رفتم دنبال اسمت و اینا از حرفات و قیافه امروزیت خوشم اومده بود😁 فقط یه صدایی تو دلم میگفت حیفه تو که تو این سن رفتی و شهید شدی حالا وقت زیاد بود میزاشتی بعدا میرفتی😕 خلاصه که بعد این جریانات سفر راهیان اتفاق و افتاد و من کلی تغییر کردم😋 ولی هنوزم یکم به اعتقاد قبلیم ایمان داشتم تو شلمچه کتاب 💟یک روز بعد حیرانی و خریدم💟 تهران که رسیدیم نشستم و شروع کردم به خوندن😅 وقتی میدیدم با نماز خوندن و حفظ نگاه و روزه چقدر از زندگیت لذت میبردی یکم حسودیم شد😂 وقتی دیدم چطور هم دنیاتو داری هم آخرتتو اصلا کیف کردم😝 فقط هنوز با قضیه سوریه رفتنت کنار نیومده بودم😶 که رسیدم به اون حرفت که میگفتی من الان دارم صدای هل من ناصرنی و میشنوم از کجا معلوم چند سال دیگه بشه که من برم🤔 اونجا بود که به خودم اومدم و دیدم راست میگی از کجا معلوم منه سارا الان نیفتم بمیرم😞 از کجا معلوم زمانش بگذره و من نتونم توبه کنم😱 بعدشم وقتی دیدم تو با دین و با خدا انقد باحال و باشور و نشاط زندگی کردی گفتم چرا من نتونم🤩 این شد که قدم تو راهی گذاشتم که تو برای من تو اون راه الگو بودی😇 من تازه فهمیدم بندگی و عشق تو جوونی لذت بخشه😋 هنر اینه که من از جوونی تو راه خدا باشم☺️ خلاصه اینکه تو سبب خیر شدی🤪 باعث شدی من بفهمم جوونی کردن ینی چی😍 نقش تو داخل زندگی من یه الگوی عالی ویه برادر خوب بود و من چقدر خوشحالم که تو رو پیدا کردم😁 برادر جان دل مارو هم دعا کن😇 مخلص برادر یاعلی مدد🧡 🔶صاحب اثر:سارا اسدی @Delneveshte_shahid_dehghan