eitaa logo
کانال رسمی دلنوشته شهید دهقان
223 دنبال‌کننده
991 عکس
215 ویدیو
4 فایل
#دلنوشته‌برای‌شهید‌ #نحوه‌آشنایی‌شماباشهید‌ #داستان‌تحول‌شما‌به‌واسطه‌شهید #عنایات‌شهیددهقان 📩ارسال آثاربه: @vesal_h213 ♻️تبادل: @shahid_m_dehghan صفحه اینستاگرام: Inastagram.com/hoseinvesali
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷 ┄┄┅┅══🔷❁🌹❁🔷══┅┅┄┄ @Delneveshte_shahid_dehghan ┄┄┅┅══🔷❁🌹❁🔷══┅┅┄┄
💠 بِسْمِ ربِّ الشُّهدا و الصِّدیقین 💠 📩7⃣ سلام شهید من سلام رفیق من میخوام مرور کنم باهم بودنم مان را یادم هست چند بار ی عکس زیبایت را دیده بودم اما حواسم نبود ...انگار میخواستی زمینه ای بچینی برایم ... تااینکه تو قطار تو کوپه 16با مقصد مشهد یکی از دخترای همراه ک مسئول دوره بود پرسید درمورد رفیق تان ...رفیق شهیدتان بگویید ....ک یکهو به یادم آمد.شهید محمد رضا دهقان امیر ی ...از روز تو شدی رفیق شفیق تنهایی من ...رفیق من آرامشی در چهره ی تو ست ک هر مو قع ناآرامم ناامید یادلتنگم آرامم میکند درخواست من از تو زیاد است سفر مشهدم یا قبولی کنکورم یا حتی یک زندکی آروم ...اما همه ی اینا بهانه اس من تا به تو بگویم رفیق جان حواست به من باشد نکند رهایم کنی حتی اگر بد بشم هم کنار م بمان تو ک خوبی تو ک سروری تو کنارم بمان .... ته دلم اول و آخر آرزوهام میخوام مثل تو باشم سبک بال درست مثل تووووو 🔰 💠 شما هم مطالب خودتون رو برای کانال دلنوشته شهید محمدرضا دهقان ارسال بفرمایید 👇🏻 🆔| @khadem_hor •┄══┄═•💠🌹💠•═┄══┄• @delneveshte_shahid_dehghan •┄══┄═•💠🌹💠•═┄══┄•
•┄❁ ❁┄• فرستـادن پنج به نیابت از 💐 جهت سلامتے و ٺعجیـل‌در 🙏 🙏 💠 ╔═ʝσiŋ🌹↷ -═-═-═-═-═-═-═-╗ @Delneveshte_shahid_dehghan ╚-═-═-═-═-═-═-═-•〇 ⃟🌙•═-═-╝
•┄══🌤❝سـلـام❞🌤══┄• شهید محمدرضا دهقان 📿|ذکرروزیکشنبه: «یا ذَی الجَلالِ وَ الِاکرام» (100 مرتبه) ┈┈┈•┈┈••✾•💠•✾••┈┈•┈┈┈ @Delneveshte_shahid_dehghan ┈┈┈•┈┈••✾•💠•✾••┈┈•┈┈┈
•°•🌱•⃟🔅⃟🌼•°• ای کاش فقط چادر حضرت زهرا روسرمون نباشه...! همراش؛ حیایِ زهرایی عفافِ زهرایی نگاهِ زهرایی کلامِ زهرایی هم داشته باشیم :)🌱 🌼ڪاش ب خودمون بیایم و به این نقطه برسیم ڪه چادر مشکے حضرت زهرا صرفا یڪ چادر ساده مشکے نیست ...🍃 🌼یک دنیا پراست از تکلیف و آداب ڪه بدا بہ حال ما ڪه که خود راچادری میدانیم و از آن غافلیم🍃 🌼 😌 ┄┄┅┅┅══✧❁🌹❁✧══┅┅┅┄┄ @Delneveshte_shahid_dehghan ┄┄┅┅┅══✧❁🌹❁✧══┅┅┅┄┄
🌹 خاطره شماره20 💌 آخرای کلاس بود، در کلاس رو زدن و یک خانم جوان و چادری وارد کلاس شدن. از قبل با مدیر و معلم ها هماهنگ کرده بودن که چند دقیقه ای از وقت کلاس رو به اونها بدن اون خانم خودشون رو معرفی کردن و بروشور هایی بین ما پخش کردن نگاه سریع رو بروشور انداختم و گذاشتمش بین کتابم📚 اونروز وقتی رسیدم خونه کتاب رو باز کردم و بروشور رو برداشتم شروع کردم به خوندنش رسیدم به صفحه دومش ، عکس یه پسر جوان که به اسلحه تکیه داده بودن و چفیه رو سرشون بود🥺 زیر عکس زده بود شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان امیری♥️ تا اونروز زیاد از شهدای مدافع حرم نشنیده بودم البته میدونستم سوریه چه اتفاقایی داره میفته و هستن افرادی که راهی اونجا میشن برای دفاع اما بیشتر از این نمیدونستم!🙄 اونروز گذشت دیگه چندوقتی تو فکرش نبودم اما نمیدونم چی شد و چه اتفاقی افتاد دوباره یه جایی یه عکس از همون آقا دیدم ولی ایندفعه یه حسی مدام بهم میگفت برو درباره ایشون یه سرچ کن ببین چرا یه جوونه دهه ۷۰ که همسن و سال خودته از همه آرزوهاش گذشته و رفته جنگ 🤔 من راستش رو بخواین به شهدای دفاع مقدس خیلی ارادت داشتم ولی زیاد تو فکر شهدای دفاع از حرم نبودم البته سالهای اول کمتر درباره شهدای حرم صحبت میشد. خلاصه اینکه سرچ کردم و چندتا خاطره ازشون خوندم و تمام ... اما اینبار از فکرم بیرون نمیرفتن به خودم که اومدم دیدم دارم باهاشون صحبت میکنم و این حس و حال ادامه داشت تا اینکه سال بعدش برای اولین بار رفتم مشهد💛 از روزای اول که تو مشهد بودم تا روز آخر دائما تو فکرم بود از کتاب فروشی📚 جلوی حرم کتاب ابووصال رو بخرم اما نمیشد! تا اینکه یه ساعت قبل از برگشت خیلی سریع و عجله ای کتاب رو خریدم حس عجیبی بود انگار اون کتاب حس داشت و باهام حرف میزد تک تک کلماتش تک تک عکساش، این حس موندگار شد برام بعد از کنکور رو گوشی خودم سروش نصب کردم و عضو کانال های رسمی و روزانه سروش شدم. ... @Delneveshte_shahid_dehghan
↯| •﴿سپاس خدایی را ڪه دین خود را بہ ما ارزانے داشٺ...﴾• 🖇| 🌸🍃 ┈┈┈•┈┈••✾•✨•✾••┈┈•┈┈┈ @delneveshte_shahid_dehghan ┈┈┈•┈┈••✾•✨•✾••┈┈•┈┈┈
🔸 بسمـِ ربِّ الشُّهدا والصِّدیقیݩ 🔸 صفحه8⃣1⃣ اشک با طعم شیر کاکائو یک سال فقط یک کارت برای ورود به بیت رهبری دادند من اصرار داشتم محمدرضا برود بعد از مشورت، او انتخاب شد. خواهرش می‌خواست که او را بفرستم‌، اما نمی‌شد. تا فهمید رضایت دادیم برود، سر از پا نمی‌‌شناخت. دوم دبیرستان بود. اولین بارش بود که تنها می‌رفت. وقتی از بیت برگشت،چشم ها و صورتش قرمز شده بودند. از روحیاتی که در او می‌شناختم‌، مطمئن بودم که مسیر بیت تا خانه را گریه کرده و از دیدن چهره رهبر منقلب شــده است. هر چه اصرار کردیم از فضای آن‌جا بگوید و دلیل گریه‌هایش چیست، اما یک کلام هر حرف نزد. پافشاری‌ ما را که درد با حالت شوخی گفت‌: شیر کاکائو و کیکیش خیلی خوشمزه‌بود😋 نقل از:(مادر شهید) 🔷 ╔══════ 🌼🔷🌼 ══════╗ @Delneveshte_shahid_dehghan ╚══════ 🌼🔷🌼 ══════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹 بسمـِ ربِّ الشُّهدا والصِّدیقیݩ 🔹 سوال7⃣1⃣ ✳️چرا من هرچی ازشون میخوام بهم نمیده بعضی موقع ها برعکس میده.احساس میکنم صدام رو نمیشنوه؟! ↩️قرار نیست طبق خواست ما عمل کنه،قراره به صلاح و خیر ما عمل کنه. 🔶 ╔══════ 🌺🔶🌺 ══════╗ @Delneveshte_shahid_dehghan ╚══════ 🌺🔶🌺 ══════╝