لبیک یامهدی(عج):
نام تو را در دفتر خاتم نوشتند
هادی نسل حضرت آدم نوشتند
ما راه و رسم نوکری را برگزیدیم
چونکه شما را رهبر عالم نوشتند
جزو ارادتمندهای روضه تو
شُکر خدا که نام ما را هم نوشتند
خوشبخت آنهایند که مست تو هستند
بدبخت آنهایی که از تو کم نوشتند
از داغ مظلومیتت آقای عالَم
چشمان ما را چشمه زمزم نوشتند
نام تو را پروردگارت گفته هادی
چون در کرامت مثل بابایت جوادی
فرارسیدن سالروز شهادت امام هادی (ع)برهمه منتظران تسلیت باد.🥀🥀🥀
هدایت شده از برای امام زمانم چه کنم ؟
برای امام زمانم چه کنم؟
درددل با امامم
آقا! به جان خستهٔ من هم نگاه کن!
رحمی به حال این دل بیسرپناه کن!
گم کردهام مسیر رسیدن به دوست را
ای راه مستقیم! مرا سربهراه کن!
تاریک شد دلی که ندیدهاست رویِ تو
خورشید من! بیا و شبم را پگاه کن!
از نور توست روشنیِ ماه و آفتاب
بر جان من بتاب و مرا نیز ماه کن!
عمری تو را صدا زدهام بعد هر نماز
لطفی بر این صدای پر از سوز و آه کن!
آقا! گناه من شد اگر مانع ظهور؛
لطفا عزیز! عفو بر این روسیاه کن!
#امام_زمان
#جواد_محمدی_دهنوی
https://eitaa.com/emamamm🌹
✨﷽✨
🌸داستان زیبایی از رحمت خدا
✍️حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می اندیشید ...که دخترش را به چه کسی بدهدتا مناسب او باشد ..
در یکی از شبها وزیرش را صدا زد و از اوخواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد ...
از قضا آن شب جوانی ازشدت فقر وتنگدستی قصد دزدی در آن مسجد را کرده بود .پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید ...در را بسته یافت واز دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد ..
هنگامی که بدنبال اشیاء بدرد بخورش می گشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در راشنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد ..
سربازان داخل شدند و اورا در حال نماز دیدند ، وزیر گفت : سبحان الله ! چه شوقی دارد این جوان برای نماز.... ودزد از شدت ترس هرنماز را که تمام می کرد نماز دیگری را شروع می کرد ..
تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند ،
و اینگونه شد که وزیر جوان را نزد حاکم برد .
حاکم که تعریف دعا ها ونمازها ی جوان را از وزیر شنید ، به او گفت : تو همان کسی هستی که مدتهاست دنبالش بودم و می خواستم دامادم باشد ، اکنون دخترم را به ازدواج تو در می آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود ...
جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی کرد ، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت خدایا مرا گرامی گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی ،فقط با نماز شبی که ازترس، آن را خواندم ! اگر این نماز از سر صداقت و خوف تو بود چه به من می دادی و هدیه ات چه بود!
#حرف_اول
※ برای شروع
※ برای استمرار
※ برای عادت
※ برای استمراری تمام نشدنی
همیشه اولین قدم، اولین پرش، اولین تصمیم، اولین "من باید بتوانم" مهمترین قسمتِ ماجراست!
#حرف_دوم
※ و #لیلهالرغائب اولین شب قدر است، برای ادارک لیلهالقدرهایی که پیشِ رو داریم و قرار است بالاترین تقدیرها را از دستان واسطهی فیض زمین دریافت کنیم.
گام اول را محکم برداریم!
گام اول را درست برداریم!
گام اول را برایِ رسیدن به گامِ آخر برداریم؛
آخری به قدرِ بینهایتی به نام الله ....
#حرف_آخر
※ #حرف_خاص ها را که میدانید جمعه شبها تقدیم حضور میشد.
اما حرف خاص این هفته از جنس شروع بود،
از همان شروعها که اگر بخواهیم آغازِ پایانی بینهایت است!
از همین رو، اکنون تقدیم حضور شما خواهد شد.
※ پیشنهاد میکنیم قبل از ورود به لیلهالرغائب، از این جام، بنوشید.
@ostad_shojae