فتنه ها و اهداف پنهان دشمن- سخنرانی هیئت سراج علوی-قم-18-7-1401-حجت الاسلام مهدوی ارفع.mp3
15.95M
✳️فتنه ها و اهداف پنهان دشمن
🔊حجت الاسلام مهدوی ارفع
❇️اصول و قواعد برخورد با خبرهای منتشر شده در جامعه
✅تحقیق درباره منبع خبر
* خطبه 141
✅در نظر گرفتن سابقه فرد و صلاحیت فرد خبر دهنده
✅خطر واکنش های عجولانه
* حکمت 471
✅تفکیک برخوردها در موقعیت های مختلف
*سکوت به جا و سخن گفتن به جا
✳️نکته مهم✳️
✅دلیل اصلی خوشحالی خواص فهمیده و ولایتمندار از شروع حکومت الهی:
🔹شروع قدم های تمدن ساز
✅ توجه به خطر القای ناکارآمدی نظام اسلامی
🔴هدف دشمن: مشغول کردن دولت و کشور به فتنه ها تا متوقف شدن پیشرفتهایی که شروع شده
* حکمت 272
🔷شرط تغییر اوضاع به سمت تمدن، آرام کردن اغتشاشات و ناآرامی ها
🔷آرامش، لازمه تحقق یافتن سرعت پیشرفت کشور
🔶وظیفه مسئولان در اغتشاشات:
✅توجه و پرداختن به کارهای اصلی و زیرساختها
🔶وظیفه مردم:
✅توجه به کانون اصلی فتنه و آگاهی دادن
✅توجه به اهداف پنهانی دشمن
🔴اهداف دشمن: ترک نهی از منکر و امر به معروف، ترک حجاب، تعطیلی گشت ارشاد، از بین بردن غیرت دینی
* حکمت 314
* سنگ را از همان جهتی که دشمن پرتاب کرده جواب بدهید
#مهدوی_ارفع
#مهدیه_نهج_البلاغه_ایها
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#ما_نهج_البلاغه_میخوانیم
🔹هیئت سراج علوی-قم
🗓1401/7/18
🆔@mahdavi_arfae
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ برای امام زمانم چه کنم؟✨
کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
🌞 همزمانی تولد پیامبر "ص"در مکه،
با چند حادثهی بزرگ در ایران ،
چه پیامهایی میتواند به همراه داشته باشد؟
ـ چه ارتباطی میان این وقایع، وجود دارد؟
#لبیک_یا_خامنه_ای
#هفته_وحدت
توجه 📣
ویزیت و درمان بیماران صعب العلاج
( سنگ کیسه صفرا ..سرطان ..و..)
فقط با اصلاح تغذیه 🤩 بدون داروهای جورواجور و بدمزه 🤪
✅توسط استاد آقای سرابی دکترای تغذیه با حدود ۲۰ سال کار و تحقیق در حوزه تغذیه درمانی
🕒زمان : شنبه ها ساعت ۳ تا ۵ عصر
هماهنگی و نوبت دهی :
☎️0901 967 7658
سلامت سرای صاحب الزمان عج الله _ شهرری
ایتا
@salamatsara313
واتساپ https://chat.whatsapp.com/GFJBkmDFEYdFmn8QFbo0aP
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 زن بارداری که زیر آوار هم به فکر حجابش بود!
⏪مامور هلال احمر: اول صبح گفتم خدایا یک معجزه نشانم بده!
🔺 ماجرای زن بارداری که ۱۸ ساعت، از زیر سه طبقه آوار در زلزله سر پل ذهاب کرمانشاه زنده بیرون آمد و تقاضای جالبی کرد. قابل توجه دشمنان حجاب: این شیرزن، از زنان کُرد ایران است .
#به_اشتراک_بگذارید
#امام_زمان
#زندگی_مهدوی
#مهدوی
حجله در آتش؛
خبرگزاری فارس:
روایت شهید مدافع امنیتی که هفته بعد عروسیاش بود
به آدرسِ نوشته روی کاغذ که نگاه میکنم دلم میریزد. کردستان، سنندج، خیابان شهدا، بازارچه تاناکورای. میایستم کنار خیابان. کنار تابلویی که نمیدانم چرا اسم «شهدا» را روی آن گذاشتهاند. اسمی که انگار به دل شهرداری هم براب شده بود شانزدهم مهر سال یک هزار و چهارصد و یک، حجلهی در آتشِ غلامرضای بامدیِ شهید میشود.
عصر روزی که دخترکی چهار ساله دست در دست مادرش به مغازهی عروسکهای تزئینی رفتند و غلامرضا آشوب بود که سلامت برگردند. عصر روزی که پسر نوجوان چهارده سالهی سنندجی با دوستانش جلوی مغازهی کیپ تا کیپ پر از پوتینهای نایک و آدیداس میگفتند و میخندیدند و غلامرضا چشم میگرداند که کسی مزاحم انتخاب کفششان نشود. عصر روزی که خواستند مغازهها را به آتش بکشند و او غیورانه سد راهشان شد تا سهم پیشانی بلندش تیر خلاص شود و خون سرخش به نیت آن دعا بر محاسنش بنشیند.
نماز بازی
پدر غلامرضا اما رمقی در جانش نمانده. داغ خون غلامرضا تا مغز استخوانش را سوزانده و هر چند لحظه، نگاهش به نقطهای دور خیره میمانَد، انگار هنوز منتظر است که غلامرضایش برگردد و خبرِ شیرین جور شدن تالار برای روز عروسیاش را به او بدهد.
چشمهای بابای غلامرضا پر از اشک میشوند. خیس و بارانخورده اما سریع پلکهایش را روی هم میاندازد. درست مثل بغضی که در آستانهی ترکیدن، فرو بخوریاش: «بچهی اولمان بود. متولد سال هزار و سیصد و هفتاد و شش. از همان بچگی عجیب و غریب بود. بچهی اول عزیز کردهست دیگر، ما هم خداوکیلی کم نمیگذاشتیم و همیشه برایش لباس خارجی میگرفتیم اما نمیپوشید. حالا نمیدانم علتش چه بود اما فقط لباسهای کتان و ساده را قبول میکرد، ما هم که دیدیم خواستهاش این است تسلیمش شدیم.
بله، دقیقا چهار یا پنج ساله شده بود. ما مسجدسلیمان زندگی میکردیم. با بچههای محل میرفت مسجد. نه که بلد باشد نماز بخواند، نه؛ اصلا قبله را نمیدانست کدام طرف است اما میرفت مسجد. بعد توی خانه مُهر را میگرفت و دو ساعتِ تمام با آن بازی میکرد. سجود و رکوع و قنوت نمیدانست چیست اما تقلید میکرد و همان وقتها هم که توی خانه بود، به جای آتش سوزاندن و فوتبال و سروصدا درآوردن، نمازبازی میکرد.»
مرد شد
چند سرفهی کوتاه کرد، رشتهی کلام مدام از دستش میپرید و چشمهایش از اشک خشک نمیشد: «خیلی به غلامرضا توجه میکردیم. بچهی اولمان بود خب. هم او به ما وابسته بود هم من و مادرش به او. یا روی شانهی من بود یا توی بغل مادرش. اصلا زمین نمیگذاشتیمش تا کلاس اول شد. عموی غلامرضا مدیر مدرسهاش بود. کمکم وابستهی عمویش شد. نصف بیشتر روز در مدرسه بود و خیلی جذب شد. خیلی زود جا افتاد. خیلی زود بزرگ شد. دیگر نیازی به من و مادرش نداشت. میدانی منظورم چیست؟ تا کلاس پنجم که کنار دست عمویش بود خودش کارهای خودش را انجام میداد غلامرضا مرد شده بود خودش خودش را از همان بچگی مرد بار آورد.
با هرکس دوست نمی شد
دوران راهنمایی فرقش با بقیهی نوجوانها خودش را بیشتر نشان داد. با همه نمیپلکید. دو سه تا دوست صمیمی داشت که مثل خودش فکر میکردند. الآن هم یکیشان اینجاست. برای خودش مردی شده. درست توی همان راهی که با غلامرضا وعدهاش را به هم دادند قدم گذاشته؛ راه جوانمردی و دفاع از امنیت و حقیقت. با خودم میگفتم حتما بزرگتر که شود این شورها از سرش میافتد ولی نیفتاد.
راهنمایی که بود بار زدیم و آمدیم کردستان. سال ۱۳۸۹. همینجا ساکن شدیم ولی آب از آبش تکان نخورد. همان غلامرضا بود که بود. شاید هم دلشور تر. نه به ظلم راضی میشد و نه به ظالم بودن. میگفت حقالناس اول همهی حساب و کتابهاست. به اعتقاداتش پایبند بود.»
راه دوستداشتنی
چشمش از در نمیافتد، حق دارد مرد، خیلی زمان میبَرد عادتِ دیدنِ هر روزهی جوانِ چهارشانهات در قاب در از سرت بیفتد، خیلی زمان میبَرد باورت شود که غلامرضایت در آغوش خاک به خواب ابدی فرو رفته و خیلی زمان میبَرد که کتوشلوارِ دامادیِ نپوشیدهاش را ببخشی، این رنجها خیلی زمان میبَرد و بابای غلامرضا تازه در آغازهضم این رنج است. آه عمیقی میکشد: «من جانبازم. نوجوان بودم. دبیرستانم را هنوز تمام نکرده بودم که جنگ شد. درس را ول کردم و رفتم. جنگیدم و وقتی برگشتم، لباسهای خاکی آن دوران، سالها بعد، یادگاریهایی عزیز برای غلامرضا شد.
ادامه دارد
آنها را میپوشید، میبویید، تفنگ پلاستیکی میگرفت، و عاشق آن لباسهای خاکی و کهنهی زمان جنگ من شده بود. غلامرضا بزرگ میشد و عشق آن لباسها توی جانش ریشه میدواند تا اینکه یک روز، آمد خانه. گفت میخواهد سپاهی شود. جا نخوردیم. نه من و نه حتی مادرش. میدانستیم یک روز میآید و برای شنیدنِ این حرف آماده بودیم اما میخواستم با اطمینان قلبی و با یقین تصمیم بگیرد. دوست نداشتم وسط راه پایش بلغزد و دلش بلرزد. گفتم: «بابا جان، چه علاقه داری؟ تو که از خدمت هم معاف شدی. دو سال جلو افتادهای. دیپلمت را که گرفتی برمیگردیم خوزستان. درس دانشگاه میخوانی و یک جایی شاغلت میکنیم. چی دوست داری؟»
نگاهمان کرد. به من و مادرش. توی چشمهایش پر از گلایه بود. انگار میخواست با زبان بیزبانی حالیمان کند که «مگر شما نمیدانستید راه من از اول همین بوده؟» ما هم نگاهش کردیم. دانستیم که این بچه دیگر مال ما نیست. از اول هم مال ما نبود. خندید: «بابا جان، مادر جان، دورتان بگردم، من از اول این راه را دوست داشتم، الآن هم هنوز این راه را دوست دارم و میخواهم ادامه بدهم.» مادرش و إن یکاد خواند. من هم سرش را بوسیدم و یا علی گفتیم.»
مرد جهاد
در باز و بسته شد. چند نفری آمدند و تسلیت گفتند و رفتند. دستهای بابای غلامرضا لرزید. یک لیوان آب برایش آوردند اما کدام آب است که میتواند جگر سوختهی این پدر را خنک کند؟ کدام دعای صبوری؟ کدام غم آخر؟ این کلمات یعنی چه؟ ده روزِ دیگر وقت عروسی غلامرضاست با دختری که عاشقانه همدیگر را دوست دارند. ده روز دیگر باید این رختِ دامادیِ آویزان از چوبلباسِ اتاقش را بپوشد و دست عروسش را بگیرد به سوی خانهی بخت. ده روزِ دیگر اما خیلی دیر است. خاک سرد شده و غلامرضا دیگر برنمیگردد.
بابای غلامرضا به قاب روی دیوار زل میزند: «بین کردستان تا خوزستان خیلی راه است، ما هم فقط مناسبتها و تعطیلات عید نوروز میآمدیم دیدن قوم و خویش. غلامرضا دانشجو بود. ما میآمدیم و او نمیآمد. با اردوهای جهادی میرفت به شهرهای اطراف کردستان. به او پول میدادم. برای خرید وسیلههای مورد نیازش. اما نمیخرید. خب هر پدری باشد نگران میشود تا اینکه شاهد از غیب آمد با پول توی جیبیهایش گوشت و برنج و مرغ میگیرد برای حاشیهنشینهای سنندج. بعدها هم که مسؤول بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد کردستان شد دانشجوها را هم با خودش میبُرد برای کمک. وقتی میرفت میدانستیم کجا رفته اما جزئیاتش را نمیگفت. یعنی نمیدانستیم میرود که از مردم بیبضاعت دستگیری کند. وقتی شهید شد یکیشان آمد و به ما گفت. گریه میکرد و تعریف میداد. با گریه تعریفِ جوانمردی غلامرضا را میداد.»
پیرهن رکابی
ساکت شد و دست زیر چانهاش گذاشت. انگار یاد چیزی افتاده باشد. دو دو تا یکی کرد برای گفتن. چند دقیقه بعد لبهایش لرزید: «خدا شاهد است یاد ندارم پیرهن رکابی پوشیده باشد. تمام سالهایی که بود را مرور کردم اما نه، نپوشید. خیلی حجب و حیا داشت. حتی وقتی میخواست زیر شلوارش را عوض کند با اینکه برادرش خیلی از او کوچکتر بود اما جلوی او عوض نمیکرد. یا خودم؛ جلوی خودم لباس عوض نمیکرد؛ نه نه، من یادم نیست بدنش را دیده باشم. جلوی منِ پدرش هم لباس عوض نمیکرد. وقتهایی که میآمدیم خوزستان و میرفت خانهی دایی و خاله و عمه و عمو و فامیل سرش همیشه پایین بود. چشم نمیدوخت.»
دوباره سکوت کرد، بعد آرام خندید: «یک بار نمیدانم چه شده بود. ماجرا چه بود که دروغ گفته بود. دیدم آمد خانه. خیلی ناراحت بود. انگار اتفاق بزرگی افتاده باشد. دستم را گذاشتم روی شانهاش: «بابا جان، کسی حرفی زده؟ درگیری چیزی شده؟ بحثی داشتی؟» گفت: «نه بابا، فقط یک چیزی را نگفتم. من یک دروغ گفتم!» خدا شاهد است انگار این بچه را داغ کرده باشی، آتش زده بودی. با خنده گفتم: «بابا، ما روزانه هزار تا دروغ میگوییم، شما هم حالا یک دروغ گفتی» اما فایده نداشت، خیلی ناراحت بود.
خدا بر زبانم، اصلا این پسر عجیب بود تا آنجا که یاد دارم نمازهایش اول وقت بود. غلامرضا شبها با وضو میخوابید. حتی یک بار به شوخی به مادرش گفتم: «این چرا شبها هم وضو میگیرد؟!» غلامرضا صدایم را شنید و از توی اتاقش بلند بلند خندید. اصلا اینجوری برایت بگویم که غلامرضا با خانوادهی ما فرق میکرد. فکرها و اعتقادات خودش را داشت.»
پارسال برج پنج
دستی به کتوشلوار دامادیِ غلامرضا کشیدم و دلم تکه تکه شد. بابای غلامرضا دست روی قلبش گذاشت و زیر لب ألا بذکر الله تطمئن القلوب خواند: «پارسال برج پنج عقد کرد. خیلی همدیگر را دوست داشتند. کتوشلوار خودش را خرید. کتوشلوار من را هم خرید. همینی که آویزان است. برای گرفتن جشن عروسی باید میآمدیم خوزستان. همهی فامیل خوزستاناند. زنگ زدیم به فامیلهایمان که در تدارک تالار باشند اما نوبت خالی پیدا نمیشد. کار را سپردم به باجناقم.
ادامه دارد...
ادامه
ساعت شش و نیم یا هفت عصر شنبه بود. ما سپرده بودیم تالار پیدا کنند و منتظر خبرش بودیم که غلامرضا ساعت هشت شب به خانمش پیام داد «ما پادگانیم»، بچههای نیروی انتظامی از بچههای سپاه کمک خواسته بودند. حفظ امنیت و جان مردم در میان بود. ساعت نه و نیم غلامرضا دوباره به خانمش پیام داد اما این پیامش دلمان را ریخت. نوشته بود «توی صحنهی درگیری هستیم. مواظب خودتان باشید.» سریع شمارهاش را گرفتم اما جواب نداد. باز گرفتم اما جواب نداد و نیم ساعت به همین شکل گذشت تا دوستش تماس گرفت: «سلام علیکم، حاج رضا مجروح شده، تیر خورده، بیمارستان است.»
تیر خلاص
بابای غلامرضا خم شد. شکست. گریه کرد. دستها و صدایش لرزید. مُرد و زنده شد. بابای غلامرضا به هقهق افتاد: «با اینکه میدانست چند روز دیگر عروسیاش است. با اینکه کتوشلوارش را خریده بود. با اینکه تجهیزات خانهاش را کامل کرده بود. با اینکه الآن خانهاش کامل کامل است. با اینکه علاقه زیادی به خانمش داشت اما همهی این تعلقات را پشت سرش جا گذاشت و برای دفاع از امنیت مردم رفت.
آن شب قورمه سبزی داشتیم. غلامرضا قورمه خیلی دوست داشت. شام که خوردیم دست خودم نبود. انگار کسی زیر شانهام را گرفت و بلندم کرد. رفتم توی اتاق غلامرضا. گفتم: «بابا، ما شام خوردیم، تو چرا هنوز نیامدی؟» اصلا همه چیز ناخودآگاه بود. داشتم از اتاقش بیرون میآمدم که یکهو تمام قد، غلامرضا را روبهرویم دیدم. یک لحظه غلامرضا جلوی چشمم آمد و بیاختیار روی زبانم جاری شد «نکند پسرم تیر بخورد توی سر و صورتش.»
دوستانش تماس گرفتند. یازده و نیم بود که رسیدم بیمارستان. دیگر منتظر نماندم مرا ببرند آیسییو، بخش یا اورژانس. مستقیم رفتم سردخانه. پاهایم میلرزید. دستهایم میلرزید. اما راه میرفتم. میدانستم غلامرضایم آنجاست. درِ سردخانه را باز کردند. جوانم آرام خوابیده بود. با یک تیر خلاص وسط پیشانیاش. ریشهایش خونی بود. دقیقا عین همان چیزی که خودش از حضرت فاطمه زهرا (س) خواست.
گفته بود «یا فاطمه زهرا (س)، طوری شهید شوم که خون صورت و محاسنم را بگیرد» تا باز کردم دیدم خون آمده روی ریشهایش. من داشتم نگاهش میکردم. یاد آن روز افتادم که رفته بودیم پابوس و مادرش او را از امام رضا (ع) طلبید و من وقتی فهمیدم پسر است اسمش را گذاشتم غلامِ رضا. یاد چهار دست و پا راه رفتنش. یاد کلاس اول. یاد زمین خوردنش. یاد دندانهای شیری. یاد مسجد رفتنش. یاد اردوهای جهادی و سپاهی شدنش. یاد آخرین خداحافظیاش. غلامِ رضا صورتش خونی بود. داشتم نگاهش میکردم و سپردمش به امام رضا (ع) تا به استقبالش بیاید. داشتم نگاهش میکردم که تلفنم زنگ خورد. باجناقم پشت خط بود. از خوشحالی توی پوستش نمیگنجید: «مشتلق بده که تالار بالاخره جور شد، برای آبان هماهنگ کردم» گوشی از دستم افتاد. داشتم نگاهش میکردم. خون هنوز از جای تیر خلاص در پیشانی غلامرضا فواره میزد.🌹
شادی روح مطهر شهید بامدی فاتحه ای قرائت کنیم .اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم.🌹
روحش شاد و یادش پر رهرو باد.
خلاصه بیانات رهبر معظم انقلاب۱۴۰۱/۷/۲۲
🔵 مهمترین نیاز امت اسلامی برای نقش آفرینی و دستیابی به جایگاه رفیع در صحنه جدید قدرت، اتحاد وانسجام است.
🔵 وحدت اسلامی وحضورتاثیرگذار در دنیای جدید به شرط اتحاد عملی و ایستادگی در مقابل سختی ها و فشارها شدنی است.
🔵 نمونه بارز آن نظام جمهوری اسلامی است که در مقابل قدرت ها تسلیم نشده واکنون به درخت تناوری تبدیل شدده است که حتی تصور کندن آن هم امکان پذیر نیست
🔵 مراد از وحدت، اشتراک عمل در برابر نقشه.. های استکبار است
🔵 تند روی تندروان (شیعه وسنی) را موجب اتهام اصل مذهب ندانیم.
🔵 نتیجهی قهری تفرقه و جدایی «ذلت» و «دوری از عزت» است
وظیفه خواص و افراد تأثیرگذار دنیای اسلام، تمرکز بر ایجاد راهها و زمینههای عملی برای اتحاد بین مسلمانان است.
🔵 دشمن ، با ایجاد یک سلول سرطانی در منطقه و در زمین فلسطین، به نام رژیم جعلی صهیونیستی و استقرار صهیونیستهای خبیث، فاسد، قاتل و بیرحم در آن، به دنبال ایجاد بیشترین اختلاف در میان مسلمانان و کشورهای اسلامی است.
🔵 ما به لطف و عنایت خداوند ایمان داریم و به تحقق عملی آرزوی بزرگ وحدت اسلامی، امیدوار هستیم.
🔵 جبهه مقاومت که در دنیای اسلام شکل گرفته، مورد حمایت جمهوری اسلامی است
🔵 بیشترین امید به خواص دنیای اسلام و جوانان روشنبین و نقشآفرینی آنها در هدایت افکار عمومی است،
🔵 نقشه سیاسی دنیا در حال تغییر و نظام تک قطبی در حال حرکت به سمت مطرود شدن است و سلطه استکبار جهانی نیز هر روز بیش از گذشته مشروعیت خود را از دست میدهد، بنابراین دنیای جدیدی در حال شکلگیری است و سؤال بسیار مهم این است که جایگاه دنیای اسلام و امت اسلامی در این دنیای جدید کجاست؟
👈صحبت های رهبر بزرگوار ..مانند همیشه امید بخش ..بصیرت افزا ..و کور کننده ی چشم دشمن ..ان شاالله 🤲
سعی کنیم با دقت صحبت های ایشان را پیگیری نموده و در حد توان و با دقت و توجه اجرایی نماییم 👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این سه دقیقه بخشی از سخنان رهبری را فقط گوش کنید....
🌷🌷🌷🌷🌷🌹توجه توجه🌷🌹🌹🌹🌹🌹
🖌🖌🖌🖌🖌دوره جهادتبیین🖌🖌🖌🖌🖌🖌
⏰⏰⏰⏰⏰شنبه ودوشنبه هاساعت۱۶⏰⏰⏰⏰⏰⏰
🔵🔵🔵🔵🔵خواهران وبرادران🔵🔵🔵🔵🔵
💐💐💐💐💐نشست پنجم شنبه ۲۳مهر💐💐💐💐💐
🙏لطفاتشریف بیاورید ودرثواب اطلاع رسانی به دیگران شریک شوید🙏
🕌مســجدجــامع پـیـامبراعظم🕌
https://eitaa.com/joinchat/1085866182C7888257f18
🔻 یک وجه جهاد تبیین، برای خودِ دینداران و مذهبیها است
🔻خیلی از بچه حزباللهیها فکر میکنند دیگر ملّا شدهاند! حتی ما طلبهها اگر فکر کنیم نیاز به آموزش نداریم، اولِ فاجعه است
📌 #جهاد_تبیین - ج۹
🔘 مذهبیها و انقلابیها نیاز فراوان به استمرار آموختن دارند اما بین آنها نوعی استغنا دیده میشود
🔘 رسولخدا(ص): اُف بر هر مسلمانی که هر هفته یک روز را به یادگیری دین اختصاص ندهد
🔘 جهاد تبیین اولاً برای همین بچههای مذهبی لازم است که میخواهند برای دیگران جهاد تبیین انجام بدهند
🔘 بعد از نماز جماعت، با هم گفتگو کنید، هیچ نیروی مذهبی و متدیّنی، مستغنی از مباحثه نیست
🔘 غیر از قرآن و روایات، بیانات رهبری، یک متن عالی برای مباحثه است
🔘 عاجزانه از علمای مساجد میخواهم که بحثها را اختصاصی کنند؛ یکروز برای نوجوانها، یکروز برای خانمها و...
👈🏻 ادامه متن را در کانال @Panahian_text ببینید.
👤علیرضا پناهیان- ۱۴۰۱/۴/۱۴
🚩 حرم حضرت معصومه(س)
📢صوت: @Panahian_mp3
@Panahian_ir
💝سخنش با تو!
در اسلام تماشاچی نداریم...همه مسلمانان باید به هر نحوی در صحنه نبرد بین حق و باطل شرکت کنند وگرنه خود باطلند...
🌷شهید احسان قاسمیه🌷
🌱🌷🌱🌷
مژده مژده
ماساژ ارامبخشی و درمانی 💆♂
برای اقایان : توسط استاد علیپور
برای بانوان : توسط بانو خانم حیدری و خانم شاه ملکی
💵حدود ۴۵ دقیقه همراه با بادکش
۲۵۰ هزار تومان
💥روزهای یک شنبه
با هماهنگی و وقت قبلی
🔰شهرری _ سلامت سرای صاحب الزمان
اطلاعات و ثبت نام
☎️0901 967 7658
تماس 10 صبح تا 6 عصر
@salamatsara313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ ارتباط دکتر نمکی با شاخه زیتون یهودیان مخفی ایران
✍️ ارتباط مینو محرز، نهاله نراقی، مسعود مردانی و سعید نمکی با یهودیان
⭕️ تا دیر نشده نیروهای امنیتی ارتباط دکتر عین الهی با یهودیان را بررسی نماید.
#دروغ #کرونا #واکسن #ترور_بیولوژیک
.
@delneveshteh313
♦️برگزاری دوره آموزشی اخلاق
با حضور استاد دکتر محمد جعفر غفرانی
با موضوع:
هنر زن بودن، خانواده مهدوی، هنر مهرورزی، زن و خانواده از منظر قرآن، خودشناسی، قداست زن، حریم مهر، گلواژه های نماز و نیایش، به آسمان نگاه کن.
🗓 زمان: چهارشنبه ها
🕙 ساعت ۱۰ الی ۱۱:۳۰
🔹 شروع دوره: از ۴ آبان ماه
🔹هزینه: ماهانه ۱۰۰ هزار تومان
مکان: شهرری، بعد از میدان فرمانداری، حوزه علمیه الزهرا سلام الله علیها، ساختمان دارالقرآن
☎️شماره تماس:۵۵۹۰۵۵۱۴_۵۵۹۰۶۴۳۶
@alzahrasalamollah🌸
تاجیک آزادگان:
🌸🌸🌸
🌸🌸
⭕ برگزاری کلاس سطح یک تدبر در قرآن بصورت حضوری و مجازی
⭕سرکار خانم ایمنی فر
⭕ مینی سیتی شهرک شهید محلاتی آزادگان ۱۰ پلاک ۱۴
⭕ سه شنبه صبح ها ساعت ۸:۳۰ تا ۱۰
⭕ شروع دوره ۲۶ مهر
⭕شماره تماس جهت ثبت نام در کلاس حضوری
⭕ 09127375597
لینک جهت شرکت در کلاس بصورت مجازی
https://eitaa.com/joinchat/1553793242Gbd6ef31b0d
🌸🌸
🌸🌸🌸⭕ پیش از ثبت نام، به نکات زیر توجه بفرمایید:
👇👇👇
✅ برگزار کننده کلاسها، موسسه قرآن و عترت خادمان ساقی کوثر میباشد.
✅ موسسه خادمان ساقی کوثر دارای مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد است و در راستای اهداف علمی استاد علی صبوحی طسوجی فعالیت میکند.
✅ در دوره سطح یک تدبر در قرآن، سورههای انشقاق تا ناس تدریس میشود.
✅ منبع دوره، جلد 6 کتاب تدبر در قرآن، تالیف استاد علی صبوحی میباشد.
✅ طول دوره، 40 ساعت آموزشی، در مدت 20 هفته میباشد.
✅ ثبت کنندگان توسط مربی کلاس، وارد گروه آموزشی در پیامرسانهای سروش یا ایتا میشوند که گروه مذکور صرفا محیطی آموزشی است.
✅ کلاس در بستر پیامرسان قرار یا اسکایپ برگزار میشود. افراد گروه میتوانند بصورت آنلاین یا آفلاین از تدریس بهرهمند شوند.
✅ کلاسها بدون دریافت شهریه، بلکه با رویکرد انفاق قرآنی، برگزار میشود
سلام عزیزان
امروز شنبه جمع آوری لباس و وسایل و. برای ارسال به خوزستان داریم ..
هر رررچی که فکر کنید آنجا ارزش داره .. پس انبار نکنید و دور نریزید ..گروه جهادی جمع آوری میکنه و به دست محرومین می رسونه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویدیو پیام رهبری بسیار مهم
دستور فوری رهبر معظم انقلاب: دروغ دشمن را افشا کنید
حتما گوش کنید و انتشار دهید
🔴 متن شکایت ملت بزرگ ایران از آقای حسن روحانی
با سلام و احترام
ما امضاءکنندگان ذیل، بدینوسیله شکایت خود را از آقای حسن روحانی، رئیس دولت دوازدهم، به محضر شما تقدیم داشته و پیگیری مجلس انقلابی را تا حصول نتیجه و صدور قاطع حکم قضایی علیه وی، خواستاریم.
مختصراً موارد اتهامی متهم به شرح ذیل است:
1. افزایش تعمدی نرخ ارز و بیارزش کردن پول ملی و نابودی سرمایههای مردم
2. نابودی اشتغال و تولید با تقویت واردات و قاچاق و عدم حمایت از تولید داخلی
3. بکارگیری عوامل جاسوس دشمن و دارای تابعیت دوگانه در سمتهای کلیدی دولت و نیز زمینهسازی برای افزایش مرگومیر ناشی از کرونا از طریق ممانعت از ترویج طب سنتی-ایرانی و تبعیت بیچونوچرا از WHO و همچنین اصرار بر واردات واکسنهای مشکوک خارجی
4. همکاری با تحریمکنندگان ملت از طریق اجرای غیرقانونی قراردادهای استعماری پالرمو و سیافتی و افشای راههای دور زدن تحریمها و عدم استقبال از پیشنهادات کشورهای دوست جهت خلاصی کشور از حاکمیت دلار
5. فریب ملت در خصوص لغو قطعی تمام تحریمها و انعقاد قرارداد خسارت بار برجام و نابودی صنعت هسته ای کشور و همچنین عدم انجام وعدههای اقتصادی انتخاباتی
6. تخریب بنیان خانوادهها، توسعهی قمار، قتل، سرقت، انحرافات جنسی، بیماریهای روحی روانی، و بسیاری مفاسد و فجایع دیگر بواسطهی توسعهی تسلط اجانب بر فضای سایبری کشور و عدم برگزاری منظم جلسات شورایعالی فضای مجازی و عدم راهاندازی شبکه ملی اطلاعات علیرغم تصریح در قوانین و دستورات مکرر رهبر انقلاب
7. نابودی دامداری و کشاورزی کشور با افزایش نرخ نهادههای کشاورزی و دامی و عدم حمایت مؤثر قانونی از کشاورزان و دامداران
8. وارد کردن خسارات هزاران میلیاردی به کشور با انتصاب بیژن زنگنه وزیر نفت و پشتیبانی کامل اقدامات خائنانهی وی
9. حراج خزائن میلیاردی ارزی و طلای کشور
10. افزایش سرسامآور اجارهبها و قیمت مسکن از طریق عدم تسهیل ساخت مسکن جدید در کشور و کارشکنی در مسیر اجرای قانون اخذ مالیات بر مسکن خالی
11. خیانت به اعتماد مردم به دولت با کشاندن ایشان به بورس و کاهش ارزش دستوری سهام و نابودی سرمایههای مردم
12. حمایت از واگذاری سرمایههای ملی و شرکتهای بزرگ به ثمن بخس به وابستگان حزبی و جناحی خود بهنام خصوصیسازی
13. ارسال مکرر پالس ضعف کشور به دشمن و هتک حیثیت ملی با گدایی مکرر و مذاکرات بیفایده با دشمن
14. عدم افزایش یارانهی نقدی از محل افزایش قیمت حاملهای انرژی که قانوناً باید به حساب مردم واریز گردد
15. ایجاد فتنهی بنزینی در کشور و ایراد بیش از 20 هزار میلیارد تومان خسارت مالی و کشته شدن بیش از 200 نفر از هم وطنان در آن فتنه
16. ممانعت از گرفتن انتقام سخت از دشمن و ایجاد مخاطرات نظامی و امنیتی برای ملت و کشور از طریق امنیت بخشی به متجاوزین
17. فشار جهت انجام بازجویی جاسوسان بینالمللی از دانشمندان کشور و زمینهسازی جهت شناسایی و ترور آنها
18. ایجاد حساب بانکی خاص رئیس جمهور و واریز بخشی از درآمد فروش فرآوردههای نفتی به آن بهجای خزانهی کل کشور
و ...
▫️شما هم یکی از امضاکنندگان این نامه باشید:👇
https://asle90.24on.ir/n/3