eitaa logo
یادداشت‌های یک طلبه|امیر خندان
579 دنبال‌کننده
722 عکس
105 ویدیو
35 فایل
دغدغه، عکس‌نوشت ها و سوالات ذهنی یک طلبه 🖋امیر خندان #مِن_دانشگاه_حتّی_الحوزه #مشاهدات #دستور_از_خمینی ارتباط: @admin_delneveshtetalabe @delneveshtetalabe
مشاهده در ایتا
دانلود
📨 روایت فاطمیه 📜 روایت چهاردهم 🔹نقش معلم برایم ملموس شد. در مقایسه با سایر کلاس هایی که امروز رفتم، تفاوت این کلاس واضح بود. معلم در قالب شعر به دانش آموزان یاد داده بود که این جا، نور آباد، دیار نخبگان علمی است. بچه ها از من با این جمله استقبال کردند: «به دیار نخبگان علمی خوش آمدید!» من که لذت بردم! نه از استقبال، از اینکه معلم در مقام هویت بخشی برآمده بود و افق های بلند را جلوی چشم شان گذاشته بود. 🔸دیدم نقطه شروع خوبی برای بحث است. دیار نخبگان علمی را وسط گذاشتم و حول آن بحث را شروع کردم. پرسیدم از نخبگان شان؟! پرسیدم از دلایل نخبه بودن؟! و البته از دانش آموز ابتدایی انتظار زیادی نباید داشت ... در حد و اندازه خودشان جواب می دادند. اما همین هم خوب بود برای ارتباط ... کارت های بهداشتی هم داشتند که آن هم برای ارتباط خوب بود. می پرسیدم: «الان موی من بلند است یا کوتاه؟! چه کارتی به من می دهی؟!» و همین بهانه ای بود برای شوخی و خنده و ارتباط ... 🔹راستش نفهمیدم بالاخره اسم های شان محلی است یا خارجی؟! حتی در ذهنم نمی ماند! من به علی و رضا عادت کرده بودم نه چیزهای دیگر... برای دفعات بعد باید لیست کلاس را بگیرم و تطبیق بدهم! حداقل اسم را اشتباه صدا نکنم! 🔸سخت است! فکر کن چند سال مباحث را ریشه ای و عمیق خوانده ای، بعد می خواهی به بچه ی ابتدایی همان مطالب را منتقل کنی. نقاشی کشیدم. تنه ی درختی که عقاید ما باشد، شاخه و برگ هایی که احکام باشند و میوه ای که اخلاق باشد. شاید توی ذهن شان ماندگار شد. نه؟! 🔹لکنت زبان داشت! سوال که می پرسیدم، زودتر از بقیه و بیشتر از بقیه دوست داشت جواب بدهد. دلم نیامد بی تفاوت بگذرم. از معلم پیگیر احوالاتش شدم. ظاهرا خانواده ی متمکنی داشت و دنبال درمانش هم بودند ولی به نتیجه می رسد یا نه؟! ان شاءالله که برسد... 🔰یابن الحسن! بی تفاوت رد نشدم ... تو هم بی تفاوت رد نشو از من ... ✊بسیج مدرسه معصومیه قم: @basij_masoumieh
📨 روایت فاطمیه 📜 روایت سی و یکم - نورآباد استان فارس 🔹پرسیدند شغل؟! گفتم نویسنده! برایشان تعجب برانگیز بود. همین را مستمسک قرار دادم برای بحث! یک نمودار کشیدم و یک طرف آن نوشتم «عمر» و طرف دیگر «پیشرفت». سه خط کشیدم و با این خطوط سعی داشتم نشان بدهم باید برای رسیدن به اهداف زحمت کشید. برای شان مثال هایی از دانشمندان زدم. حتی پای خودم را وسط کشیدم و گفتم برای چاپ کتابم، اواخر کار مجبور شدم پنج روز مداوم خودم را در خانه حبس کنم. 🔸سوالات شان را با همین خط ها جواب می دادم. که اگر ما رو به پیشرفت باشیم، جای امیدی هست که ماشین خیلی خفن تولید کنیم! حتی سوال «زن، زندگی، آزادی یعنی چه؟!» را هم با همین نمودار ... 🔹 قانون «پنج ت» را به عنوان قانون پیشرفت بیان کردم! معلمی داشتیم که قانون «سه خ» را تولید کرده بود! خوب بخور، خوب بخواب، خواب بخوان! من ایراد داشتم به این قانون ... یعنی هر طور حساب می کردم این قانون خیلی انسانی نبود! دور از شأن شمای خواننده، حیوانی بود! همین باعث شد که قانون «پنج ت» را درست کنم. توکل، توسل، تفکر، تمرین، تکرار! و سعی کردم که این «پنج ت» را برای شان توضیح بدهم، با مثال ... انسان اگر ضعیف باشد احتیاج دارد دستش را در دست بزرگتری بگذارد. اسم این حالت چیست؟! یکی داد زد توکل!!! نمی دانم چطور به ذهنش رسیده بود، ولی خب ... درست حدس زد! و بقیه ت ها را هم همینطور ... ✊بسیج مدرسه معصومیه قم: @basij_masoumieh
📨 روایت فاطمیه 📜 روایت چهل و چهارم 🔹شش روز بین مردم بودیم. در مدرسه، چه پسرانه و چه دخترانه، در بازار، در مسجد، دسته عزا، و ... گاهی مسیرهای کوتاه را پیاده می رفتیم. 🔸بین راه مواردی می دیدیم که در مورد حجاب نیاز به تذکر و یادآوری دارند. با همان لباس روحانیت تذکر مختصری می دادیم. فقط در یک مورد کمی بحث و گفت وگو شد. 🔹بین این همه رفت و آمد و گفت و گو، حتی یک مورد هم اهانت و جسارت مستقیم ندیدم. گاهی برخی از درون مغازه شان سلام میکردند و ادای احترام. برخی درد دل می کردند. برخی گلایه داشتند. برخی تشکر می کردند. 🔸ولی ذهن مجازی زده ی برخی تصور میکند که اگر طلبه با لباس بین مردم حاضر شود مورد هتک و ضرب و شتم قرار می گیرد. 🔹واقعیت امر این است که چند کلیپ نمایانگر کل جامعه نیست. به تعبیر علمی با چند استقرای ناقص نمی‌توان قاعده کلی صادر کرد. ✊بسیج مدرسه معصومیه قم: @basij_masoumieh