✍آخدا شکرت برا اون
صبوری که بعد از مصیبت های
بزرگ در مقابل مسائل روزمره بهمون دادی...
چیزایی که تا دیروز برامون خیلی اهمیت داشتن و تا مدت ها غصه اش میخوردیم
امروز لحظه ای ناراحت میشیم و لحظه ی بعد با پوزخندی از کنارش رد میشیم....
مسائلی هرچند تلخ، اما ما فرصت غصه خوردنشون نداریم فلذا اگه سعی میکنید ما رو برنجونید موفق نخواهید شد:))
پ.ن: خدای خوبِ من❤️
#دلنوشت
#مارال
🌱⃟🌸๛
•┈┈•❀🌸❀•┈┈•
Join✨
@delneveshtraz
✍آرامش درون از هر اصلی مهمتره...
می گويند با هر كس بايد مثل خودش رفتار كرد !
شما گوش نکنید، اگر چنين بود از منش و شخصیت هیچكس ،چيزى باقى نمی ماند !
🔮هركس هر چه به سرت آورد فقط خودت باش...
نگذار برخورد نادرست آدمها ، اصالت و طبیعت تو را خدشه دار کند.
اگر جواب هر جفايى ، بدى بود که داستان زندگی ما خالى از آدم های خوب می شد !
اگر خوبى كردى و بدى ديدى
كنار بكش، اما بد نشو..
اين تنها كاريست كه از دستت بر می آيد...
تو شخص مثبت زندگی خودت باش...🫀
#دلنوشت
#مارال
🌱⃟🌸๛
•┈┈•❀🌸❀•┈┈•
Join✨
@delneveshtraz
✍خودمو آماده کرده بودم قبل اینکه بپرسه کجا بودی، بگم ترافیک بوده و حوصله بحث ندارم و فوراً برم تو اتاق و تا فردا صبح بیرون نیام
عصرهم که شیف داره منو نمیبینه
خوبه دیگه حداقل اینطوری میفهمه ازش دلخور شدم و خودمو براش کم کردم
تو همین فکرا بودم که بارون شدت گرفت با عجله خودم رسوندم به خونه چراغای اتاق از دیشب که روشن نشده بودن و معلوم بود امروز اصلا خونه نیومده ...🕯
دلهره ای گرفتم ولی از بسکه در طول روز با خودم حرفاش مرور کرده بودم حتی یک لحظه هم نخواستم به دلهره و نگرانی و دلتنگیش فکر کنم اون شب زودتر از همیشه به رختخواب رفتم و
درحالیکه گل های بالشم از گریه هام آبیاری میکردم خوابیدم 🪔🌙
صبح با تیزی نور آفتابی که دزدکی وارد اتاقم شده بود بلند شدم
ساعت از ۸ هم گذشته بود 🌤
با عجله لباسام پوشیدم
پنجره آشپزخونه باز بود و صبحانه آماده روی میز
توی حیاط اما دسته گلی گذاشته بود و کیف دستی خوشرنگی که معلوم بود فرصت کادو گرفتنش هم نداشته🌸👛 📖
و لای کتابی که همیشه شبا با هم میخوندیم نوشته بود
برای چند روز ماموریت هستم ببخشید که نتونستم از دلت دربیارم با اینکه نمیدونم چرا دلخوری ولی حواسم بود:)
و پاروقی جمله ی همیشگی
« به او بگویید دوستش دارم »....🫀
#دلنوشت
#مارال
🌱⃟🌸๛
•┈┈•❀🌸❀•┈┈•
Join✨
@delneveshtraz
2.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍در آخرین نامه ات از من پرسیده بودی
که چه سان تو را دوست دارم؟
همچون بهار
که آسمان کبود را دوست دارد
همچون پروانه ای در دل کویر
یا زنبوری کوچک در عمق جنگل
که به گل سرخی دل داده است
و به آن شهد شیرین اش
آری ، من اینگونه تو را دوست دارم
همچون برفی بر بلندای کوه
یا چشمه ای روان در دل جنگل
که تراوش مهتاب را دوست دارد
آنگونه که خودت را دوست داری
آنگونه که خودم را دوست دارم
همانگونه دوستت دارم..🫀☘
#دلنوشت
#نرگسی
🌱⃟🌸๛
•┈┈•❀🌸❀•┈┈•
Join✨
@delneveshtraz
✍دستاش دراز کرد که بهم سلام بده با ذوق توچشاش نگا کردم وتا گفتم سلام از همون چشام شروع کرد به نفوذ
و تا سلول از کار افتاده ی درسخونِ مغزمم پیشروی کرد و جولان داد
ویروس سرما رو میگم 😂
شوربختانه من نه مثل رفیقم بازیگر بودم ونه در روانکاوی تبحری دارم که از لبخندها حیله ها رو بخونم و از حیله ها محبت ها رو(شاید تعجب کنید ولی بعضی از حیله ها از روی محبته)
برای همین معمولا روابط اجتماعی محدودتری دارم
مادر بزرگوارم تا شنید میگم سرما خوردم هنوز از در وارد نشدم جهنمی از دود تو کله ام انداخت که تلخی مزه اشُ تا انتهای مِری حس کردم و این تازه اول راه بود 💆♀
همچنان که دود از سمت چپ نایم همه ی ویروس های فلان فلان شده رو خفه میکرد قلبم از دور صدا زد نکششش🗣بسهههه🗣
مغزم از بالا درحالیکه از برنامه سمت خدا نُت برداری میکرد به جای تشویق من با پوزخند گفت بذار بچشه
حالا هی بگو سیگار دوسدارم 😏
بعد ۳۶ دورِتند از تمام حلقه های میانی عروقم
از آن همه دودی که به داخل فرو برده بودم ته مانده ی کوچکی بیرون آمد و من بیهوش افتادم....
وقتی به هوش اومدم مادرم با لبخند درحالیکه با ماسک از من فاصله گرفته بود به لکی گفت هکاهکه! اثر کرد😐😂
#دلنوشت
#نرگسی
🌱⃟🌸๛
•┈┈•❀🌸❀•┈┈•
Join✨
@delneveshtraz
_ با پوزخندی گفت آدمی مثل تو یا خیلی ساده اس یا بی عقل!!!
مگه میشه کسی با همه ی بدی هایی که بهت داشته همچنان دوست داشته باشی و هیچوقت بَدش نخای
میگم ایشاالله آهت بگیرتش با خونسردی میگی نه خدانکنهههه دلم نمیااااد ...!!!!
+ لبخندی زد و گفت : حرص نخور رفیق
من خودم اینطوری خواستم ..
_ خواستی که بدبختت کنه ؟
+ نه خواستم که در بند عشق؛ پاک بمونم..
شوربختانه هیچوقت دنبال پیدا کردن مقصر تو این قضیه نبودم تا کینه ای به دلم بمونه ...
فقط میدونم اگه روزی مقابل خدا بخام جواب پس بدم سرم بلنده که پای عشقم وفادار موندم
اگه تظاهر میکردم باید بابتش دلگیر میشدم بدبخت اونیه که با خودشم صادق نیست...
من خوشبختی رو تو دلِ پاک و ساده خودم میبینم و میدونم خدا هوامو داره:)
#دلنوشت
#نرگسی
🌱⃟🌸๛
•┈┈•❀🌸❀•┈┈•
Join✨
@delneveshtraz
✍از من چند سال بزرگتر بود رفقا میگفتن رابطه اش با مهم ترین آدم زندگیش
بهم خورده و چند سالی هست که از همسرش جدا شده ،
(گفتم مهم ترین آدم ) ؛ چون
قصه عاشقانه اشون همیشه نُقل دورهمی بچه های دانشگاه بود!
از یادداشت های دلبرانه لای جزوه ها و عکسای برف بازی دونفره تو دل زمستون و کادوهای خفن و حتی دعوا با بچه های حراست گرفته تا گُل های اول صبح که نامزدش دم دانشگاه می آورد و سرکار میرفت ، برای ما که از دور تماشا میکردیم این تکرار گُل آوردن و تا دم دانشگاه اومدن یکنواخت و تکراری بود
ولی همیشه با ذوق میگفت ما اونقد همو دوسداریم که فکرنکنم هیچوقت برای هم عادی بشیم!!!!!
پاییز امسال وقتی دیدمش ، با اینکه جوون بود و زیبایی های چهره اش هنوز رو به پیری و ترمیم نرفته بود ؛ هرچی دقت کردم هیچ روزنه ای از شادی در عمق چشماش دیده نمیشد
سرد ، سنگین .. خسته!
انتظار نداشتم اینطوری ببینمش!💔
بعد کلی تعریف و خاطره بازی از قدیم
بهش گفتم الان چه حسی داری؟
گفت:حس نترسیدن؛
دیگه هر کسی رو بخوام می تونم ترک کنم...
گفتم خیلی تلخه این جمله ولی ؛ من و تو با هم تو این موضوع وجهه تشابه داریم عزیزم:)
با تعجب پرسید چطور؟
گفتم : از وقتی مهم ترین آدم زندگیم( پدرم ) از دست دادم دیگه از هیچ رها کردن و از دست دادنی نمی ترسم!
بقول تو
دیگه هر کسی رو بخوام می تونم ترک کنم...:)))
#دلنوشت
#نرگسی
🌱⃟🌸๛
•┈┈•❀🌸❀•┈┈•
Join✨
@delneveshtraz
فرشتـه گفت:
پـس قرارمان این باشد
هر چه انسـان روی زمین
انجام داد نتیجه اش را ببیند
خـدا گفت:
غیـر از دل شکستن💔 که
جواب آن را خودم می دهم ...
#دلنوشت
#نرگسی
🌱⃟🌸๛
•┈┈•❀🌸❀•┈┈•
Join✨
@delneveshtraz
✍کارفرما یا بهتره بگم مافوقی دارم
از قضا شبیه خودم اهل
محبت کلامی و بروزش نیست و بسیار در کار جدی
و اصلا با کسی تعارف نداره
بود و نبود منم براش ضرری نداره که بخاد منت منو بکشه🙆♀
ده روزی بود که بخاطر یسری کارا همدیگه رو نمی دیدیم ،تایمی که من میرفتم اون نبود و برعکس..
دیروز داشتم به این فکر میکردم ایشونو چند روزه ندیدم دلم تنگش شد ولی اصلا قصد نداشتم بگم؛
دقیقاً یک دیقه بعد
بهم زنگ زد بعد سلام بلافاصله گفت چطوری؟
۱۰ روزه ندیدمتااا...
حقیقتاً خیلی ذوق کردم
بخصوص که قبلا هم لطف ایشون دیده بودم مثلا دو هفته ای همو ندیده بودیم وقتی منو دید بغلم گرفت:))) چون آدم جدی هست محبتش برام خاصه!
یجورایی ثابت شده برام که ؛
آدمایی که قلباً دوستت دارن
بلدن چجوری بهت توجه کنن!
#دلنوشت
#نرگسی
🌱⃟🌸๛
•┈┈•❀🌸❀•┈┈•
Join✨
@delneveshtraz
✍آب حوض کم شده بود و برگ های خیس خورده درخت تو حیاط پر بود
همیشه وقتی بارون تا چند روز اینطوری میبارید روز بعدش دیوارهای حیاط خونه تاریک میشدن و کلنگی بودنشون بیشتر به چشم میومد
همینکه خونه امون زیر زمین نداشت که روزای تنهایی از سکوتش وحشت کنم کافی بود تا خودمو با باغچه سرگرم کنم.
حوضو بعد ی تمیزی حسابی آب کردم و حیاطو جارو کشیدم
گل سرخی که تازه چیده بودم رو روی آب حوض گذاشتم
یکی زنگ در زد
چادر سرمه ای رنگمو که مامانم از شیراز برام گرفته بود سرم کردم
گل های ریز و سرخ چادرم چنان نشاطی داشتن که به هرکی نگاشون میکرد لبخند میزدن
نرمی و لطافت چادر که به صورتم میخورد خودمو آروم تر میدیدم
درو باز کردم با ذوق گفت سلااااام و همی که درو بست خودشو اومد تو بغلم بندازه فوری عقب کشیدم و درحالی که چادرم از سرم درمیاوردم با غرولندی گفتم کلید داره و در میزنه !!
و رفتم سمت حوض گل هامو با سلیقه خودم رو آب بذارم..
ذوق چشاش چنان زیاد بود که اگه با تندی هم استقبال میکردم حالاحالاها از رو نمیرفت چه برسه بخاد ناراحت بشه
نیم ساعتی با گل های حوض ور رفتم پاهام تو دمپایی یخ زده بودن که از صبح تو حیاط بودم منتظر بودم بیاد دستم بگیره بگه چته ولی مگه به خودش میگرفت!!!!!
با صدای قشنگش آواز میخوند و بعد نیم ساعت که احتمالا یادش افتاده بود تو حیاط نشستم
گفت نرگس چایی میخوری ؟
منم که اصلا صداش نشنیدم وبا زمزمه شعرم آروم اشکامو پاک میکردم
دستش گذاشت رو شونه ام گفت ببینمت !!
هیچی نگفتم
اومد جلوم وایساد این دفعه دستش زیرچونه ام گذاشت صورتم بالا آورد گفت ببینمت!!!!!
چشام بستم هیچی نگفتم
دستاش چنان گرم بود که صورت یخ زدم برا چند ثانیه گرم کرد ولی انقد لجباز بودم که دستش کنار زدم
وازسرجام بلند شدم
همیشه وقتی اشکم میدید گریه اش میگرفت
تو همی فاصله یادم افتاد نکنه اونم گریه اش بگیره
برگشتم بدون اینکه به چشاش نگاه کردم گفتم خوبم!
و رفتم تو خونه
نه من دلم میومد اذیتش کنم نه اون طاقتش داشت اما انقدی ازش دلخور بودم ؛
که نمیتونستم نشون ندم این چند روز چقد بهم سخت گذشته که بی خبر رفته...
پتویی پیچیدم دور خودم و رو کاناپه دراز کشیدم
نتونست سردی رفتارم تحمل کنه از خونه زد بیرون و شب هم که اومد فقط ی سلام کرد
غذا رو که آماده کردم نشستم جلوش حواسش به نگاهم و لبخندم بود که دریغ کردم
لب به غذا نزد و تا صبح تو پذیرایی بدون اینکه چیزی بگه بیدار موند!
نمیدونم چرا وقتی باید بفهمه چرا سرد شدم یجوری رفتار میکنه که انگار مسئله رفتار سرد منه!
خوبیش اینه که فقط قیافه حق به جانب به خودش نمیگیره
ولی چنان مظلوم میشه و با بغض نگات میکنه که مگه تو اصلا میتونی و اجازه قهر کردن داری؟؟؟
از آخرین باری که قهر کردم همینا یادم مونده ...
با اینکه مسائل زیادی پیش اومدن که دلم میخاست قهر کنم ولی بعدِ اون بار دیگه هیچوقت نتونستم باهاش قهر کنم:)
#دلنوشت
#نرگسی
🌱⃟🌸๛
•┈┈•❀🌸❀•┈┈•
Join✨
@delneveshtraz
✍کل سال رو با آدمای متفاوت مواجه میشی ، کلی حادثه ریز و درشت اتفاق میفته که غالباً مهم ترینش رو به تنهایی حل میکنی گاهی جزئیات رو با اونایی که دوستشون داری درمیون میذاری ولی نمیخای کسی رو بخاطر خودت نگران کنی؛ غمتو پشت خنده ات پنهان میکنی. هر روز صبح خوشحال تر از دیروز طلوع میکنی درحالیکه کسی نمیدونه تاچندساعت قبل برای خودت تموم شده بودی و هیچ روزنه امیدی برای زنده موندن نداشتی...
از هزارویک غمی که بدلت مینشینه کسی برای تو آهی نمیزنه
با این همه تو برای غم دیگران بسیار غمگین میشی و از این ناجوانمردی روزگار باکی نداری
وسط این زندگی تنها چیزی که بهت جون میده اینه که با رفیقِ قدیمیت امام حسین سلام الله دو کلام خودمونی درددل کنی
همیشه هم پای درددل ، برات وقت میذاره ودر آخر ی قطره از دریای غم خودشو بهت هدیه میده قطره ای که اگه باهاش همراه باشی تو رو با تلاطم های زندگیت تنها نمیذاره
قطره ای که تو رو با سیل اشک هات به مسیری میبره که زینب ها و علی اکبرها رو بهت نشون بده
مادر اما همه این اینها رو خوب زندگی کرده که برای محرم لباس عزا به تنمون میکنه و با نخ ایمان رشته های لباسمون رو هرسال محکم تر از سال قبل میدوزه
مادر خوب میدونه که حال ما با محرم خوب میشه..
#دلنوشت
#نرگسی
🌱⃟🌸๛
•┈┈•❀🌸❀•┈┈•
Join✨
@delneveshtraz
✍شیشه شیر تو دستم، از آب سرکشیده بود، با صدای گریه عرفان حواسمو از صحن جمهوری مشهد به آشپزخونه آوردم،
دیدم علی بین صندلی گیر کرده ومستاصل مونده بود، مامانشُ صدا بزنه که روی ویلچر نگاهش میکنه، یا منو
وقتی علی مامانش صدا میزنه، دلم خیلی میگیره ، میخام از خونه بزنم بیرون ولی برا همینم باید برنامه بچینم بچه ها رو به کی بسپرم،
آخ خیلی وقته طعم دستپخت زنونه رو نچشیدم ...، از بوی غذای نیم سوخته و حوضی که آب نشده و گلدون های خشک زده میشه فهمید اینجا خیلی وقته زنِ خونه ....آه ... یادم رفته بود با خودم چه عهدی بستم
نباید برای خودمم یادآوری کنم
خدا اینجوری برام خواسته
جز تسلیم بودن مگه راهی هم هست ..
برای نوشتن دستام از قلم دست گرفتن زود خسته میشه یاد حرفای مامان میفتم که بهمون غرمیزد از بس برا شماها زحمت کشیدم انگشتای دستم جون نداره
اونموقع فکر میکردم مامان خیلی داره به خودش سخت میگیره مگه مامانا چکار میکنن!!
کارایی که من هنوز بعد سه سال یاد نگرفتم خوب انجام بدم!
غروبی که خواهرم زنگ زد میخاستم احوال مامان بپرسم انقد سفارشاش زیاد بود که به اون نرسیدیم
حالا که نصف شب شده غصه ام گرفته چرا از مامان چند روزه بی خبرم باید دوباره بهش یادآوری کنم که وسط دل مشغولی هاش برامن ی پیغام بذاره که حالش خوبه
برا فردا کلی برنامه دارم نمیدونم کدومو تو اولویت بذارم
امروز یکی از طلبه ها میگفت هزینه اجاره خونه نداره از طرفی هم میخام زن بگیره وتو مضیقه اس
طفلی اول زندگیشه رومن حساب کرده باید دلش قرص کنم یا نه
بچه خواهرم که تازه پشت لبش سبزه به امیدحمایت من میخاد بیاد شهر کاری دست و پا کنه نباید بذارم آب تو دلش تکون بخوره
دوست مامانم چند روزه زنگ میزنه که برا خاستگار دخترش تحقیق کنم
اگه فردا پشت گوش بندازم دیگه نمیتونم تو روش نگا کنم
بنده خدا چندین بار زحمت بچه ها رو کشید و گرنه من حالاحالاها یاد نمیگرفتم بچه ها رو حموم کنم پوشک عوض کنم
ای وای لباسای مهمونی فردا رو اتو نکشیدم این دفعه مامان ببینه غر زدنش تمومی نداره
تهشم باید منو با دختری که میگه آشنا کنه .. اگه بگم نه خیلی ی دنده ام اگه هم سکوت کنم افسرده شدم ..
اینسری اصلا نباید مجال این بحثا رو فراهم کنم
آخ چقد خسته ام ...
خستگی رو شاید از روی بعضی آدما برداشتن
وگرنه واژه ها هیچوقت چیزی که خودت لمس میکنی رو ادا نمیکنن
خسته ام از نگاه کردن به راه دوری که نمیدونم آخرش سربلند بیرون میام یا به خودخواهی خودم رسیدم
چشمامو گاهی از نگاه کردن به راه دور میکنم تا شاید زودتر بگذره
اما
دووم آوردن بدون پناه سخته
صدای آدمای اطرافم که به دوئدن تشویقم میکنن اذیتم میکنه
با دیدن زندگی من همه معلم شدن
خالی لطف نیست که بقال سرکوچه هم منو میبینه خداروشکر میکنه
حمایتم
محبتم
وقتم
همه رو میبینن
این وسط تنها کسی که دیده نمیشه منم!
#نرگسی
#دلنوشت
🌱⃟🌸๛
•┈┈•❀🌸❀•┈┈•
Join✨
@delneveshtraz