#سوال_شماره5⃣2⃣
سلام خانم عراقی عزیز خانمی هستم ۲۹ ساله وهمسرم ۳۹ ساله که پسر خالم هست در سن ۱۳ سالگی عقد کردم سه فرزند دارم. دو دختر ویک پسر از اول ازدواج نگذاشت که بیرون برم یا با مادرش یا با خودش حتی سوپر مارکت هم با مادرش میرم مثل زندانی ها شدم و احساس افسردگی میکنم به من میگه اگه بری بیرون میخوای به مردا نگاه کنی در دوران عقد بی منظور به پسری نگاه کردم از اون موقع این طور شداصلا به من اهمیت نمیده اگر مریض بشم انقدر باید بگم که حالم بده تا بعد از چند روز منوببره یه بار هم به من گفت اگه چیزیت نباشه من میدونم با تو که اینقدر خرج رو دستم گذاشتی یا مثلا لباس بخوام یا چیز دیگه انقدر باید بگم تا با اخم ودعوا برام بگیره برای بچه هاش اینطور نیست به پدر ومادرش خیلی وابستست اونها خیلی در زندگی ما دخالت میکنن خونه ی ما چند خونه با هم فاصله دارهچند باراز پدرشوهرم کتک خوردم اون فقط نگاه کرد مسافرت هم نزاشتن تنهایی جایی بریم ماه عسل هم نزاشتن حرف همیشه حرف پدر شوهرم هست هر جا بخوایم بریم اون باید بگه اصلا به نیازهای مادی ومعنوی من اهمیت نمیده ومن خیلی اذیت میشم یه توجه کوچک هم ازش نمیبینم بهش میگم بزار برم کلاس اموزشی یا باشگاه هم نمیزاره صبح تا شب تو خونه دارم دیوونه میشم خواهش میکنم یه راه حل ی به من نشون بدید با تشکر
#سوال_شماره5⃣3⃣
سلام من خانم 50 ساله هستم من وهمسرم رابطه خیلی خوبی باهم داریم و پایبند به مسائل مذهبی هستیم فرزند اولمون دختره که 28 سالشه اهل حجاب و نمازو روزه نیست به خواستگاراش چون مذهبی هستند جواب نمی ده مخالف خواستگاری سنتیه اول باهم دیگه تنش داشتیم اما حالا دررابطه بامسائل مذهبی و کاراش باهم بحث نمی کنیم بهش محبت میکنیم رابطمون خوبه اما برامون خیلی تحمل بد حجابی و بی نمازیش س خته پسرم 23 سالشه با پسر خالش که مذهبی بود کار می کرد تا اینکه پسر خالش ازدواج کرد هم زمان با ازدواج پسر خالش تغییر رشته داد وقبلا دانشگاه پیام نور میرفت وباتغییر رشته وارد دانشگاه آزاد شد بادوستان جدید آشنا شد کم کم نماز رو ترک کرد اعتقاداتش هه عوض شد بعد از چند ماه ابا پسر خاله دیگش شروع به کار کرد و رابطش رو با پسر خاله قبلیش قطع کرد از وقتی وارد این رابطه شده کافه میره سیگار میشه من نگران عواقب کارهاش هستم ما متوجه سیگارکشیدنش شدیم باهاش خیلی دوستانه صحبت کردیم اما او کارخودشو زشت نمی دونه چون میگه همه سیگار میکشن دوست نداره ماتوهیچکارش نظر بدیم یا راهنمایی کنیم مشکل پسرم تنهاییه میخواد ازدواج کنه اما نمیخواد ما اقدام کنیم میخواد خودش طرفو بشناسه و خودش پسند کنه ضمنا اطرافیان و اقوام و خویشان اکثرا همینطور هستن ودر آخر اینکه ما خانودگی خیلی کم حرف هستیم و اغلب هر کس سرش به کار خودشه دختر م داره کارشناسی ارشد میگیرد واینجا نیست و مسئله ازدواج پسر خاله و وآشنایی با دوستان ناباب واز طرفی رفتن خواهرش برای تحصیل در دانشگاه به شهر دیگه باعث تنهایی بیشتر پسرم شده لطفا برای ترک سیگار پسرم و برگشتن هردو فرزندم به دین و اسلام منو راهنمایی کنید ممنون
#سوال_شماره5⃣4⃣
سلام.
بنده دوپسردارم ۲۵؛۲۳ساله پسربزرگم مشکلی نداره.
اخلاق عالی وهمه پسند پسرکوچکم خیلی هم درساش بهتربودهم اخلاقش تااواسط دوران دبیرستان انگاریه ظرف که وارونه بشه درساش افت کرد که کارش به مدرسه شبانه کشید تندخو،بداخلاق شد اضافه وزن پیداکرد.
بعدهم به لطف پسرداییش به بازیهای کامپیوتری روآوردبه زور دیپلمشوگرفت وترک تحصیل کرد.
نه سرکارمیره نه حاضره توخریدوکارهای خونه کمک کنه مهمون میاد خیلی کم ازاتاقش بیرون میاد مهمونی خیلی کم میشه بیاد خلاصه هممونو کلافه کرده خودشم از وضع زندگیش ناراضیه.
کلی نقشه میکشه که برم سرکار پول درآرم خودمولاغرکنم ولی صبح که میشه همشویادش رفته لطفٱ راهنمایی بفرمایید ما چکارکنیم .
درضمن نمازشم اهمیت نمیده.
میگه دوست دارم بخونم ولی تنبلی میکنه.
یه بارم پیشه مشاور رفتم.
باهاش صحبت کردن گفتن بی خیاله
لطفٱ راهنمایی بفرمایید.اگه امکان داره زود پاسخگو باشید لطفٱ🙏
#سوال_شماره5⃣5⃣
سلام خسته نباشید من عروس دوم خانواده ی عموم هستم بعداز چند وقت که برادرشوهرم هم ازدواج کرد با دوتا جاریم رابطه خیلی خوبی داشتیم از وقتی که برادرشوهر سومم ازدواج کرده زنش اخلاقش یکم فرق میکنه اصلا با ما حرف نمیزنه چون ما باهم خیلی راحت حرف میزنیم و شوخی میکنیم جاری آخریم توقع داره که منم مثل اون رفتار کنم و مهل جاریهام نزارم بهشون توجه نکنم ولی من نمیتونم اینجوری باشم به همین خاطر هروقت خونه پدرشوهرم یا مراسمات خانوادگی دورهم جمع هستیم اصلا بهم خوش نمیگذره چون همش غصه میخورم که مبادایکی از دستم ناراحت بشه چون بعداز مراسمات که همه خونه رفتیم پیام میده که شما جاریها خوب با هم شیش شده بودین منم خیلی ناراحت میشم
خواهش میکنم راهنماییم کنید
#سوال_شماره5⃣6⃣
باسلام وخسته نباشید خداقوت ببخشید من خودم سی سه ساله هستم دوتا دختر دارم یکی هشت ساله ودومی چهار ساله دختر بزرگم بااینکه همه چیز باباش براش میگیره توجه زیادی بهش داره وسعی میکنیم که هیچ فرقی بین اونها نباشه خیلی بد خلق .عصبی وهمیشه هرچی ازش سوال میشه با پرخاش جواب میده وبرقرای ارتباط با دیگران حالا چه بچه وچه بزرگ سال باشه براش سخته ودیربه قول معروف یخش باز میشه وبدتر از همه حرف شنوی از دیگران بیشتر هست ما نمیدونیم مشکل از ماست یا اون ضمن اینکه زمان بارداری وشیر دهی من اون موقع خیلی با استرس بوده ممنون میشم اگه راهنمای کنید
#سوال_شماره5⃣8⃣
با سلام.خانمی هستم بیست ساله،در سن هفده سالگی با رضایت خودم ازدواج کردم .مادرم اصرار به درس خواندنم داشت حتی هزینه ی زیادی برای شرکت کردن من در کنکور کردن اما با اومدن خواستگار من به همه چیز پشت پا زدم، آخه اون اولین پسری بود که با هشت هم کلام شدم و این باعث شد از شب اول خواستگاری عاشقش بشم.بعد از عقد رفتارش کمی عوض شد.با خانواده من رفتار بدی می کرد .دعوت اقوام من رو رد میکرد ولی من رو خونه تمام فامیلش میبرد.اولین بی حرمتی رو به مادرم در دوران عقد انجام داد اما من از خانواده ام خواهش کردم ببخشند.هر چه پدرم اصرار کرد که با این پسر زیر یه سقف نور گوش ندادم .چهل روزبعد از عروس فهمیدم با خانمی رابطه داره سر این موضوع من کتک سختی ازش خوردم ،جوری که چند ساعت بیهوش تو خونه افتادم .بعد از آن روز در رو قفل میکرد وگو شی رو هم ازم گرفت تا به خانواده اطلاع ندم بعد از یک ماه زمانی که مادرم خونه ما بود همه چیز رو فهمید .بهم التماس کرد که برا بدیم خونه تا بابات باهاش صحبت کنه .اما من قبول نکردم و گفتم همه رو قربون شوهرم میکنم .خود احمقم خانوادم رو طرد کردم چون شوهرم قول داده بود درست بشه.دیگه اصلا اجازه نداشتم پدر و مادرم رو ببینم.شش ماه بعد از عروسی با اصرار شوهرم :که بچه زندگیمان رو درست میکنه باردار شدم.اما اون اصلا عوض نشد حتی کتک زدنها و محدود کردنش بیشتر شد .با وجود هتک حرمت نسبت به پدر ومادرم آنها دوباره پا روی دل گذاشتن وسیسمونی برام گرفتند اما شوهرم باز هم بی حرمتی کرد .زمان زایمان هم اجازه نداد خانوادم بیان بیمارستان.خلاصه تا حالا برای حفظ این زندگی همه رو تحمل کردم ولی شک وبی اعتمادی داره دیوانم میکنه. بهم بی توجهی میکنه .تنها ی تنهام .شوهرم به پسرم خیلی علاقه نشون میده و منو تهدید میکنه که همینی که هست میخوای بیا برو ولی آرزو دیدن بچه رو به دلت میزاره .حالا من چکار کنم میدونم خیلی خریت کردم اما هنوزم دوستش دارم
🍃👨🏻🌸
👩🏻❤️
🌸
#سوال_شماره5⃣9⃣
من خانم سی و سه ساله و متاهل هستم.برادری دارم سی ساله که بسیار نا خلف هست.از هیچ خلافی فروگذار نیست.از اول نوجوانی سختیها و مشقات زیادی برای خانواده تحمیل کرده و زندگی همه را تحت تاثیر قرار داده.چند سالیم هست که معتاد به هرویین شده و در کنارش دزدی و هزار خلاف دیگه واسه تامین مخارج.یعنی هیچ کاری نداره و مخارج خودش و مواد را از راه تلکه کردن خانواده به بهانه های مختلف و اگه نتونست دیگران بدست میاره.فقط خدا میدونه که خانواده از دستش چی می کشن چون ابرو دارن و راه به جایی ندارند.چندین بار به خواست خودش و گاهی به زور کمپ رفته ولی بعد یک یا دو دوره باز شروع کرده.پدرم یه حقوق باز نشستگی میگیره و به زور مخارج ماهانه خانواده بتونه تامین کنه .و واقعا کمپ بردن این دیکه در توانش نیس.از طرفیم اگه آزاد باشه هزار خلاف میکنه و آبروریزی.راه به جایی نداریم.همش حرص پدر و مادرم را دارم و دلم شاد نیس.حوصله بچه هام و ندارم.دلم میسوزد برا پدر و مادرم .آخه به چه گناهی بیست ساله باید سخت ترین روزها را بگذرونند.کارای این برادرم روی زندگی و سرنوشت من و برادر دیگم هم اثر گذاشته.عاجزانه ازتون تقاضای راهنمایی هم برای خودم و هم برای خانوادم دارم.ممنونم از لطفتون
🍃👨🏻🌸
👩🏻❤️
🌸
#سوال_شماره5⃣0⃣1⃣
سلام وقتتون بخیر
مادر بنده حدود 50سالشونه فوق العاده حساس و احساساتی هستندمدام دنبال غصه خوردن این بچه و اون فامیل اند البته تا جایی که میتونه به هر کس دستش برسه چه مالی و چه معنوی کمک میکنه از انجام هیچکار و هیچ گونه کمکی به دیگران فرو گزار نیست تو غم و شادی همه نفر اول حضور داره و یاری رسونه بماند موقعی که خودش به یاری دیگران نیاز داره حتی با یه همدردی و همدلی هم باشه همه تنهاش میزارن.اخیرا هم متوجه بیماری یکی از برادرهاش شده و شب و روز در حال آه کشیدن و افسوس خوردن در این مورده ،ازتون خواهش میکنم راهنماییم کنید چطور بهش بفهمونم که این همه غصه خوردن باعث مریضی و افسردگی خودش میشه و کمکش کنم تا آرامش بگیره و به مسائل بد فکر نکنه .
🍃👨🏻🌸
👩🏻❤️
🌸
#سوال_شماره5⃣2⃣1⃣
باسلام خدمت سرکارخانم عراقی.. من خانم سی ساله هستم سه ساله ازدواج کردم والان دختر یک سال ونیمه دارم... شوهرم ب شدت وابسته ب خاهرومادرشه مخصوصا خاهرش ک محل کارشون تو یک اداره هستمن تو خانواده شوهرم هیچ جایگاهی ندارم همه مسائلی ک تو خونه بین ما اتفاق میوفته خاهرش باخبره اصلا حرفمو نمیخونه چون حرف اول واخرو خاهرش راهنماییش میکنه فوق العاده پول دوستن و همش ترس اینو داره ک پول خرج خود من کنه برابچشم ب ظاهر دلسوزی میکنه ولی ی بار باهم سردخالتای ابجیش قهرکردیم یک ماه خونه مامانم بودم وایشون اصلا ازمنو بچش خبرنگرفت واسش مهم نبود تا باوساطتت برادربزرگش اشتی کردیم بهم میگه حسودیت میشه به خاهرم ولی اون خاهرشو الگو قرارداده... نمیدونم چجوری باید ادامه بدم مطمعنم فقط بخاطر دخترم داریم زندگی رو ادامه میدیم چون هیشکدوممون بهم علاقه نداریم...
شوهرم هرچی تو خونه میخاد بخوره اول سهمیه ابجیشو بچهای ابجیشو میذاره کنار ولی خاهره فقط ب خود ب ادرش رسیدگی داره برا منو بچم دلسوزی نداره خاهره خیلی زندگیه خودشو جمع کرده ولی شوهرمن تو هرکاری اول بااون مشورت میکنه هرچی داره زمین ملک و خونه وحتی سین کارت شوهرم ب اسم ابجیش سند زده من اصلا بهش اعتماد ندارم چون واسش ذره ای مهم نیستم درضمن همسرم زندگی ناموفق دیگه ای داشته ک چهارسال بیشترطول نکشیده و خودشون گفتن ب دلیل نازایی همسرسابقش جدا سدن ولی بعدافهمیدم تفاهم اخلاقی نداشتن اخه همسرم زود جوش میاره و هرکاری ازش بر میاد تاالان دوبار مث روانیا بهم حمله کرده ی بار توبارداریم ی بارم تو عقد ازش کتک خوردم ولی زودم پشیمون میشه من نمازوقران مبخونم تشویقم میکنه ولی خودش حوصله نداره بخونه نمیدونم ادم عادی ای نیس جوگیره یهو خانوادمو ب زور دعوت میکنه ی بارم حوصلشونو نداره اگه مهمون بیادخونم اخم وتخم میکنه یا تدارک نمیبینه ومنو شرمنده خانواده وفامیلام میکنه ولی ازخانواده خودش هرکی میاد فقط پنج نمونه میوه میخره سنگ تموم میذاره من جرات ندارم کسیو دعوت کنم چون میترسم ک قراره چ رفتاری ازش سربزنه تاحالا تنهایی خرید نرفتم لباسی ک خودش دلش بخاد وارزون باس برام میخره بارها شده لباس دست دو خریده تورو خدا من بخاطر بچم سردرگمم ک چیکاربایدبکنم کاردرست چیه
🍃👨🏻🌸
👩🏻❤️
🌸
#سوال_شماره5⃣3⃣1⃣
سلام ،مادری هستم دخترم چند ماهه که ازدواج کرده ،از وقتی نامزد شده خیلی رابطه اش با من سرد شده ،منم خیلی حساس وزود رنجم ،البته تا چند وقت پیش باهام درد ودل میکرد منم راهنماییش میکردم واز تجربه هام بهش میگفتم ولی در اخر همون کاری که خودش میخواست رو میکرد اصلا به حرفام توجه نمیکنه نه در رابطه با زندگیش ،کلا اون ادم سابق نیس ،مثل مهمون غریبه میاد خونم من باید از ش پذیرایی کنم وهیچ انتظاری ازش نداشته باشم شوهرم که میبینه من ناراحتم میگه جوونه درست میشه ،خودش بعدا متوجه میشه ،من خیلی ناراحتم ،اگه ببنم ناراحتی داره داغون میشم ولی اون اصلا به روش نمیاره سعی میکنم محبتم رو بهش بگم و نشون بدم ولی انگار نه انگار تو این مدت اینقدر اذیتم کرده که نمیشه گفت چیکار کنم دخترم ۱۹ سالشه
🍃👨🏻🌸
👩🏻❤️
🌸
#سوال_شماره5⃣4⃣1⃣
سلام خسته نباشیدزنی39ساله هستم سه فرزند دارم ویک پسرکه کلاس ده است ودودخترکه کلاس ششم ویکی چهارساله وهمسرم خیلی مردخوبی است ولی چندعیب دارداینکه بافامیلام رفت واومدی نداردحتی باپدرم سریک وسیله که پدرم کارش داشت گفت بیارش بدش امدوحدودشش سال است که خانه پدرم نمی ایدچیزی ازانجاخانه میارم نمی خوردبعدچندسالی است که ناس هم میذاردوازماقایم می کندولی من چندین مرتبه دورلباسهای کارش وهم درزین موتورش دیدم وبیرون ریختم وچندین مرتبه هم به خاطرناس که میذاره بیمارشده چندین مرتبه دردکلیه ناراحتی قلبی سالهای اول ازدواج اصلاکاری به ناس نداشت هرسال ماه رمصان که من بچه کوچک داشتم وروزه نمی شدم اوروزه میگرفت ولی حالاکه ناس میذاره روزه هم نمیگیره ولی من نمی دونم که کارکنم که ناس نذاره وباپدرومادرم خوب باشه ودوباره با اونارفت وامد داشته باشه لطفاکمکم کنیدممنون
🍃👨🏻🌸
👩🏻❤️
🌸
#سوال_شماره5⃣5⃣1⃣
من خانم 30ساله ای هستم خیلی اعتمادبه نفس پایینی دارم من خیلی خودمو با کسی مقایسه میکنم برای همین توزندگیم نتونستم پیشرفت کنم خیلی علاقه دارم کلاس چیزی برم دوست دارم برم گواهینامه رانندگی بگیرم ولی اعتمادبه نفسم نمیزاره من چطور جرات داشته باشم بتونم یه کاری رو انجام بدم همش افکارمنفی میزنم فک میکنم اگه برم گواهینامه بگیرم شاید قبول نشم فک میکنم ازدست من کاری برنمیاد یه بار استخاره کردم خوب اومد گفتم برم کلاس رانندگی ولی نرفتم چیکارکنم اعتمادبه نفسم بره بالا وقتی مهمون میاد خونمون یا وقتی میریم خونه کسی همش لکنت میگیرم یا حرفای چرت پرت میزنم بقیه هم فک کنن من خنگم نمدونم چرااا خودمو با بقیه مقایسه میکنم قیافه بدی هم ندارم نمیتونم به خودم مسلط داشته باشم وقتی کسی بامن حرف میزنه یا تلوزیون نگاه میکنم تمرکز حواس خوبی ندارم خیلی افکارمنفی توسرمه هیچ وقت نتونستم حواسمو خوب جمع کنم ممنون میشم بگین من چیکارکنم چه راه حلی خوبه اعتمادبه نفسم بیادبالا
🍃👨🏻🌸
👩🏻❤️
🌸
#سوال_شماره5⃣6⃣1⃣
سلام به شما بزرگوار برای زندگی من دعا کنید و کمکم کنید بنده با پسره ۱۲ ساله ام بدون طلاق تنها دریک آپارتمانی که خودم اجاره کردم زندگی می کنم چون بحث ها وتحقیرها زیاد شده بود فکر کردم این فاصله برادوتامونم خوب باشه ولی متاسفانه نشد حالا پسرم دوست نداره جداشیم و پدرش هم تعهد کاری و اخلاقی چند بار داده ولی زیرش زده ومن این دفعه اطمینان نمی کنم که به قولش عمل کنه الان حدود ۶ ماه هست که دور از هم هستیم هراز گاهی اساعت ویا دوساعت می یاد سر کوچه وپسرمو می ببینه ومی ره وپسرمو بیشتر اذیت میشه حاضر نیست نه محضر تعهدبده ویا بیاد مشاوره متاسفانه خانواده اش حمایت عاطفی می کنن و این کار رو بدتر کرده وهروقت خودش دلش تنگ بشه می یاد سراغ پسرم والا گاهی تا دوهفته خبری ازش نیست مرد پاک است واهل دور دوم و رفیق وغیره نیست فقط اخلاق تندی داره بر دهن ودهن بین وزود باور هست باحرف دیگران حتی به من بدبین میشه وهمه حرفای خونه روبه دیگران خانواده اطلاع می داوری که خانواده منو قبول نداره همه مراسمها تنها می ره وبه مراسم های طرف ما هم نمی یاد ویا با آگاه وخیلی کم حاصر میشن و عروس رو جز خانواده خودشون نمی دونن موندم چکار کنم من خودم خیلی تلاش می کنم تو این مدت باکمال شما اشنا شدم و همه پیام ها رو سعی می کنم تو خودم پیاده کنم خواهش می کنم کمکم کنید هم من وهم پسرم خیلی اذیت میشیم مخصوصا پسرم تو تنهایی هاش گریه می کنه و میگه از دوتاتونم خسته شدم
🍃👨🏻🌸
👩🏻❤️
🌸
#سوال_شماره5⃣7⃣1⃣
سلام و عرض ادب خدمت خانم عراقی.بنده ۳۰ساله هستم و خانمم بیست و پنج ساله.شش سال از زندگی مشترکمون میگذره .سه تا فرزند خدا بهمون هدیه داده پسر پنج ساله دختر سه ونیم ساله و پسر دو ساله.از اینکه خانمم برا بچه ها وقت میزاره ازش ممنونم ولی چیزی که منو نگران کرده سلامتی خودشه زیاد نگران بچه هاس مرتب و سروقت به زور هم که شده بهشون غذا میده از الان دنبال جهاز دختره و زمین و خونه پسراس .تازه میگه باید تا بچه ها کوچیکن یکی دیگه دختر هم بیاریم .در صورتی از خورد و خوراک خودش خیلی میزنه ولی نمیدونم چجوری باهاش صحیت کنم هر دفعه صحبت میکنیم بابت این قضیه ها جر و بحثمون میشه چند روز بیشتر موضوع رو به مادر خانم گفتم تا سه روز باهام قهر بود والا نمیدونم چه بگم
ولی خانم دکتر نمیدونم چرا خانم ها همه چیز رو با هم میخان .والا ما یک نفر هستیم چرا زن ها،ما رو با چند نفر مقایسه میکنن.چرا آخه چرا😢تو زندگی یا بزارید خودمون باشیم یا اگه باید مثل کسی باشیم فقط یکنفر باشه فقط یکنفر
🍃👨🏻🌸
👩🏻❤️
🌸
#سوال_شماره5⃣8⃣1⃣
سلام خدمت شما بزرگوارن.
پسرم بیست وسه ساله هست.
از چند سال پیش متوجه شدم سیگار میکشه.پدرش هم سیگاری نیست.هرراهی که پیشنهاد شد انجام دادم که این کارش علنی نشه.الان هم هرچی باهاش صحبت میکنم.باهاش قهر کردم.ثمره اونایی که با یک سیگار کشیدن نابود شدن براش مثال زدم.فایده نداشته.به زور جنگ وجدل دیپلمش گرفت.پنج سال هزینه دانشگاه ازاد دادم که فوق دیپلمش بگیره.همشو داد شهریه که فقط سربازیش عقب بندازه.آخرسرهم نه درس خوند.نه دانشگاه رفت.الان هم رفته سربازی.نه کار به درد بخوری انجام میده.که خرج زندگی بکنه.همش هم فیگور میگیره.اینکار کردم.اون کار کردم.بعد آخرسر میفهمم دروغ گفته.همش درحال خیال بافی هست.نمیدونم این مشکلات همه سرجمع داغونم کرده.باباش هم کمکی که بهم نمیکنه.تمام اشتباهات همه را به من نسبت میده.میگه اینا نتیجه بد تربیت کردن تو هست.الان هم تصمیم جدید گرفته باید برام زن بگیری..
شما راهنمایی کنید.چیکار کنم؟