eitaa logo
ღمعادله‌ی‌عشق/دلنیــــــا๛
1.9هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
12 فایل
«وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ * وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ♡ تبلیغات در کانال پذیرفته می شود. http://eitaa.com/joinchat/1871446027C496dce5861
مشاهده در ایتا
دانلود
بلاخره برای خانمم خریدم !😎 سری آخر که یچیز بهم گفت انگار آبجوش ریختن روسرم 😔 برگشت گفت فقط بلدی بلد نیستی که !!!! قسم خورده بودم هر طور شده بیشترکنم تا از دربیام! الحمدالله خدا هم کمکم کرد الان با موبایلِ ۵ تومنیم ماهی ۵۰ تومن میکنم جالبیش اینجاست اینجا یادگرفتم اونم و 😉👇 https://eitaa.com/joinchat/2055078808Cdc98a0bcf2
بلاخره برای خانمم خریدم !😎 سری آخر که یچیز بهم گفت انگار آبجوش ریختن روسرم 😔 برگشت گفت فقط بلدی بلد نیستی که !!!! قسم خورده بودم هر طور شده بیشترکنم تا از دربیام! الحمدالله خدا هم کمکم کرد الان با موبایلِ ۵ تومنیم ماهی ۵۰ تومن میکنم جالبیش اینجاست اینجا یادگرفتم اونم و 😉👇 https://eitaa.com/joinchat/1319437169C1facee342e
هدایت شده از تبلیغات مدرن
من ناز گلم یه روستایی که تو بچگی مادرمو از دست دادم و با پدر و مادربزرگم زندگی میکردم. پدرم چوپان بود که یه روز از بلندی زمین خورد و فلج شد بعد از اون مجبور بودم که به جاش چوپانی کنم و از طریق فروش گوسفندامون زندگیمون رومیگذروندیم . تا اینکه یه روز خبر رسید یکی از زمین دارهای بزرگ روستا از شهر اومدن نوه پسریشون رو از یکی از دخترهای روستا زن بدن اما کسی اصلاً نمیدونست چرا این خانواده معروف به جای اینکه از شهر عروس بگیرن اومدن از روستا دختر انتخاب کنند. دخترهای روستا وقتی شنیدند که قراره از روستا دختر انتخاب کنند به ولوله افتاده بودند و هر کدوم دلشون میخواست که یه جوری خودشونو تو دل این خانواده جا کنند اما یه روز که من رفته بودم به حموم روستا به نام من افتاد و خواهر داماد از بین همه دخترای روستا منو پسندید. راضی به این وصلت نبودم و مخالفت کردم ولی اونا پول خیلی زیادی به پدرم دادند و منو ازش . بهم گفتن که این ازدواج موقته و بعد از ۲ سال طلاقم میدن. زیر چادر داشتم گریه می‌کردم با داماد که تنها شدم میخواستم فرار کنم اما داماد دم گوشم گفت میدونی برای چی تو رو انتخاب کردیم" بهت زده بودم. جذابیتش عجیب بود اما با حرفی که بهم زد داشتم پس می افتادم چون اون میخواست....😰😱👇 https://eitaa.com/joinchat/2642411885C4496ef5679
هدایت شده از تبلیغات مدرن
من متینام یه روستایی که مادرم موقع زایمان من سر زا رفت نامادریم منو بزرگ کرد در حالی که هیچوقت چشم دیدن منو نداشت پدرم که مرد اوضاع زندگیم داغون شد. بعد از مرگ پدرم مجبور بودم سر زمینهای مردم کار کنم و درامدمو بدم به نامادریم که برای دختراش جهیزیه بخره و شوهرشون بده. تا اینکه یه روز که از سر زمین برمیگشتم ی ماشین مدل بالا رو جلو خونمون دیدم فکر کردم یکی از مشتریای خلافکار جلیل برادرمه که تازه از زندان ازاد شده بود. برای اینکه منو نبینن از در پشتی بغل طویله رفتم داخل که زن بابام یقمو گرفت گفت بیا ذلیل شده که برات خواستگار اومد. وقتی فهمیدم پسر عظیمی یکی از کله گنده‌های شهر اومده خواستگاریم هنگ کردم. برام جای سوال بود که چرا این خانواده‌ی معروف به جای اینکه از شهر عروس بگیرن اومدن از روستا دختر انتخاب کنند. اونم کی با همچنین خانواده‌ی بی‌درو پیکری با داداشی مثل جلیل که زندون خونه‌ی دومش بود!؟ راضی به این وصلت نبودم و مخالفت کردم ولی اونا پول خیلی زیادی به جلیل و نامادریم دادن و منو ازشون . تا به خودم اومدم بدون هیچ سور و ساتی منو فرستادن عمارت عظیمی‌ها اتاق داشتم گریه می‌کردم که داماد اومد داخل محو جذابیتش شده بودم که دستمو گرفت پرتم کرد داخل حموم گفت برو حموم خودتو بشور بو گند گوسفند میدی!!پشت در حموم داد زد میدونی برای چی تو رو انتخاب کردیم؟" بهت زده بودم. برای چی؟! با حرفی که بهم زد داشتم پس می‌افتادم چون اون میخواست....😰😱👇 https://eitaa.com/joinchat/1152254539C1df268d9d3
هدایت شده از تبلیغات مدرن
من متینام یه روستایی که مادرم موقع زایمان من سر زا رفت نامادریم منو بزرگ کرد در حالی که هیچوقت چشم دیدن منو نداشت پدرم که مرد اوضاع زندگیم داغون شد. بعد از مرگ پدرم مجبور بودم سر زمینهای مردم کار کنم و درامدمو بدم به نامادریم که برای دختراش جهیزیه بخره و شوهرشون بده. تا اینکه یه روز که از سر زمین برمیگشتم ی ماشین مدل بالا رو جلو خونمون دیدم فکر کردم یکی از مشتریای خلافکار جلیل برادرمه که تازه از زندان ازاد شده بود. برای اینکه منو نبینن از در پشتی بغل طویله رفتم داخل که زن بابام یقمو گرفت گفت بیا ذلیل شده که برات خواستگار اومد. وقتی فهمیدم پسر عظیمی یکی از کله گنده‌های شهر اومده خواستگاریم هنگ کردم. برام جای سوال بود که چرا این خانواده‌ی معروف به جای اینکه از شهر عروس بگیرن اومدن از روستا دختر انتخاب کنند. اونم کی با همچنین خانواده‌ی بی‌درو پیکری با داداشی مثل جلیل که زندون خونه‌ی دومش بود!؟ راضی به این وصلت نبودم و مخالفت کردم ولی اونا پول خیلی زیادی به جلیل و نامادریم دادن و منو ازشون . تا به خودم اومدم بدون هیچ سور و ساتی منو فرستادن عمارت عظیمی‌ها اتاق داشتم گریه می‌کردم که داماد اومد داخل محو جذابیتش شده بودم که دستمو گرفت پرتم کرد داخل حموم گفت برو حموم خودتو بشور بو گند گوسفند میدی!!پشت در حموم داد زد میدونی برای چی تو رو انتخاب کردیم؟" بهت زده بودم. برای چی؟! با حرفی که بهم زد داشتم پس می‌افتادم چون اون میخواست....😰😱👇 https://eitaa.com/joinchat/1152254539C1df268d9d3
هدایت شده از تبلیغات مدرن
من متینام یه روستایی که مادرم موقع زایمان من سر زا رفت نامادریم منو بزرگ کرد در حالی که هیچوقت چشم دیدن منو نداشت پدرم که مرد اوضاع زندگیم داغون شد. بعد از مرگ پدرم مجبور بودم سر زمینهای مردم کار کنم و درامدمو بدم به نامادریم که برای دختراش جهیزیه بخره و شوهرشون بده. تا اینکه یه روز که از سر زمین برمیگشتم ی ماشین مدل بالا رو جلو خونمون دیدم فکر کردم یکی از مشتریای خلافکار جلیل برادرمه که تازه از زندان ازاد شده بود. برای اینکه منو نبینن از در پشتی بغل طویله رفتم داخل که زن بابام یقمو گرفت گفت بیا ذلیل شده که برات خواستگار اومد. وقتی فهمیدم پسر عظیمی یکی از کله گنده‌های شهر اومده خواستگاریم هنگ کردم. برام جای سوال بود که چرا این خانواده‌ی معروف به جای اینکه از شهر عروس بگیرن اومدن از روستا دختر انتخاب کنند. اونم کی با همچنین خانواده‌ی بی‌درو پیکری با داداشی مثل جلیل که زندون خونه‌ی دومش بود!؟ راضی به این وصلت نبودم و مخالفت کردم ولی اونا پول خیلی زیادی به جلیل و نامادریم دادن و منو ازشون . تا به خودم اومدم بدون هیچ سور و ساتی منو فرستادن عمارت عظیمی‌ها اتاق داشتم گریه می‌کردم که داماد اومد داخل محو جذابیتش شده بودم که دستمو گرفت پرتم کرد داخل حموم گفت برو حموم خودتو بشور بو گند گوسفند میدی!!پشت در حموم داد زد میدونی برای چی تو رو انتخاب کردیم؟" بهت زده بودم. برای چی؟! با حرفی که بهم زد داشتم پس می‌افتادم چون اون میخواست....😰😱👇 https://eitaa.com/joinchat/1152254539C1df268d9d3
هدایت شده از تبلیغات گسترده پرگاس
من متینام یه روستایی که مادرم موقع زایمان سر‌زا رفت نامادریم منو بزرگ کرد بعد از مرگ پدرم مجبور بودم سر زمینهای مردم کار کنم یروز گفتن برام خواستگار اومده با شنیدن اسم خواستگارم هوش از سرم پرید پسر عظیمی یکی از کله گنده‌های شهر اومده بود خواستگاریم هنگ کردم. برام جای سوال بود که چرا این خانواده‌ی معروف به جای اینکه از شهر عروس بگیرن اومدن از روستا دختر انتخاب کردن. اونم کی با همچنین خانواده‌ی بی‌درو پیکری با داداشی مثل جلیل که زندون خونه‌ی دومش بود!؟ راضی به این وصلت نبودم و مخالفت کردم ولی اونا پول خیلی زیادی به جلیل و نامادریم دادن و منو ازشون . تا به خودم اومدم بدون هیچ سور و ساتی منو فرستادن عمارت عظیمی‌ها اتاق داشتم گریه می‌کردم که داماد اومد داخل محو جذابیتش شده بودم که دستمو گرفت پرتم کرد داخل حموم داد زد ......😰😱👇 https://eitaa.com/joinchat/1152254539C1df268d9d3
هدایت شده از تبلیغات گسترده پرگاس
من متینام یه روستایی که مادرم موقع زایمان سر‌زا رفت نامادریم منو بزرگ کرد بعد از مرگ پدرم مجبور بودم سر زمینهای مردم کار کنم یروز گفتن برام خواستگار اومده با شنیدن اسم خواستگارم هوش از سرم پرید پسر عظیمی یکی از کله گنده‌های شهر اومده بود خواستگاریم هنگ کردم. برام جای سوال بود که چرا این خانواده‌ی معروف به جای اینکه از شهر عروس بگیرن اومدن از روستا دختر انتخاب کردن. اونم کی با همچنین خانواده‌ی بی‌درو پیکری با داداشی مثل جلیل که زندون خونه‌ی دومش بود!؟ راضی به این وصلت نبودم و مخالفت کردم ولی اونا پول خیلی زیادی به جلیل و نامادریم دادن و منو ازشون . تا به خودم اومدم بدون هیچ سور و ساتی منو فرستادن عمارت عظیمی‌ها اتاق داشتم گریه می‌کردم که داماد اومد داخل محو جذابیتش شده بودم که دستمو گرفت پرتم کرد داخل حموم داد زد ......😰😱👇 https://eitaa.com/joinchat/1152254539C1df268d9d3