eitaa logo
ڪـانـال تخصصے دلتنگ ڪــღــربــلا
833 دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
10.1هزار ویدیو
43 فایل
دلتنگ حرمی بیا اینجا #روزانه_۴۰_ثانیه_فیلم_ازحرم 🟢 مجموعه تبلیغات بعثت👇 eitaa.com/joinchat/304153330C2ebf875a87 تبلیغات ارزان و پربازده👆👆
مشاهده در ایتا
دانلود
💎امام سجّاد عليه السلام: زبانت را نگه دار تا برادرانت را نگه دارى احفَظْ علَيكَ لسانَكَ تَمْلِكْ بهِ إخوانَكَ 📚ميزان الحكمه جلد1 صفحه 71 〰➿〰➿〰➿ 💎امام باقر عليه السلام: چيزى عطا مكن براى اينكه در قبال آن مقدار بيشترى طلب كنى لا تُعطي العَطيَّةَ تَلتَمِسُ أكثَرَ مِنها 📚ميزان الحكمه جلد12 صفحه371 〰➿〰➿〰➿ 💎امام صادق عليه السلام: پدرم [ امام باقر عليه السلام] فرمود: «از پيشى گيرندگان در كارهاى خير باشيد ، و گل بى خار باشيد قالَ أبي عليه السلام: كونوا مِنَ السّابِقينَ بِالخَيراتِ ، وكونوا وَرِقاً لا شَوكَ فيهِ 📚مستدرك الوسائل ج 12 ص241
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🌺 بهترین روش ؛ میانه روی است . 🌸وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ۛ وَأَحْسِنُوا ۛ إّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ/ در راه خدا انفاق کنید و خودرا با دست خود ؛ به هلاکت نیفکنید! ونیکی کنید که خداوند نیکوکاران را دوست دارد . 📖 سوره بقره/۱۹۵ 🌺 ؛ راهی برای نجات جامعه از فروپاشی : 🔹️ مفسران در باره ارتباط بین دو جمله «و در راه خدا انفاق کنید» و «خود را به دست خود به هلاكت نيفكنيد» گفته اند که انفاق سبب نجات جامعه از هلاکت و فروپاشی می شود؛ 🔹زیرا اگر انفاق به فراموشی سپرده شود و ثروتها در دست گروه معدودی جمع گردد و در برابر آن، اکثریتی محروم وجود داشته باشد، دیری نخواهد گذشت که انفجار عظیمی در جامعه رخ می دهد که جان و مال ثروتمندان نیز در آن آتش خواهد سوخت. 🔹در این نقطه، رابطه انفاق و پیشگیری از هلاکت روشن می شود. ۰بنابراین انفاق پیش از آن که به حال محرومان مفید باشد، به نفع ثروتمندان است. 🔹به تعبیر بعضی از مفسران، خودداری از انفاق در راه خدا، هم سبب مرگ روح انسانی به دلیل بخل خواهد شد و هم موجب مرگ جامعه به دلیل عجز و ناتوانی می شود؛ به ویژه جامعه اسلامی که بر اساس احسان و نیکوکاری بنا شده است. 🌸 ️در روایتی از امیرالمؤمنین علی(علیه‌السّلام) می خوانیم: «اموال خویش را با دادن زکات حفظ کنید.» ☝ باید توجه داشت که انفاق معنای گسترده ای دارد که انفاقهای واجب مانند زکات و خمس و انفاق های مستحب مانند صدقه را در بر می گیرد. 👈 ادامه دارد... 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
💎امام حسین عليه السلام: 🌺همچون کسی عمل کن که می داند به خاطر گناهانش مؤاخذه می شود و به خاطر ، پاداش می یابد اعْمَلْ عَمَلَ رَجُلٍ يَعْلَمُ أَنَّهُ مَأْخُوذٌ بِالْإِجْرَامِ مَجْزِيٌّ بِالْإِحْسَانِ 📖بحارالأنوار جلد75 صفحه127 ➖〰➖〰➖〰➖〰 💎امام حسین علیه السلام: 🌺إِيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا يَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ از به کسی که در برابر تو، هیچ یاری کننده‌ای به جز خداوند ندارد، بر 📖الكافی،جلد 2، صفحه331
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌺 بهترین روش ؛ میانه روی است . 🌸وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ۛ وَأَحْسِنُوا ۛ إّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ/ در راه خدا انفاق کنید و خودرا با دست خود ؛ به هلاکت نیفکنید! ونیکی کنید که خداوند نیکوکاران را دوست دارد . 📖 سوره بقره/۱۹۵ 🌺 ؛ راهی برای نجات جامعه از فروپاشی : 🔹️ مفسران در باره ارتباط بین دو جمله «و در راه خدا انفاق کنید» و «خود را به دست خود به هلاكت نيفكنيد» گفته اند که انفاق سبب نجات جامعه از هلاکت و فروپاشی می شود؛ 🔹زیرا اگر انفاق به فراموشی سپرده شود و ثروتها در دست گروه معدودی جمع گردد و در برابر آن، اکثریتی محروم وجود داشته باشد، دیری نخواهد گذشت که انفجار عظیمی در جامعه رخ می دهد که جان و مال ثروتمندان نیز در آن آتش خواهد سوخت. 🔹در این نقطه، رابطه انفاق و پیشگیری از هلاکت روشن می شود. ۰بنابراین انفاق پیش از آن که به حال محرومان مفید باشد، به نفع ثروتمندان است. 🔹به تعبیر بعضی از مفسران، خودداری از انفاق در راه خدا، هم سبب مرگ روح انسانی به دلیل بخل خواهد شد و هم موجب مرگ جامعه به دلیل عجز و ناتوانی می شود؛ به ویژه جامعه اسلامی که بر اساس احسان و نیکوکاری بنا شده است. 🌸 ️در روایتی از امیرالمؤمنین علی(علیه‌السّلام) می خوانیم: «اموال خویش را با دادن زکات حفظ کنید.» ☝ باید توجه داشت که انفاق معنای گسترده ای دارد که انفاقهای واجب مانند زکات و خمس و انفاق های مستحب مانند صدقه را در بر می گیرد. 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
!! در قدیم در بیرون میدان شوش فعلی که خندق بود مردی در گودالهای آن زندگی میکرد که قنبر سیاه نام داشت و اموراتش از راه دزدی مصالح ساختمانی میگذشت . به این صورت که شبها با الاغ خود گچ و آهک و آجر و مثل اینها را از سر کوره ها دزدیده و پشت دکانهای مصالح فروشی دم دروازه ها ریخته و صبح پولشان را میگرفت . قنبر سیاه بسیار زشت و سیاه چرده و با موهائی ژولیده درهم تنیده بود با قدی متوسط که تابستانها مصالح دزدی میکرد و زمستان ها از روستاهای اطراف گندم دزدی و جو دزدی مینمود . در یکی از شبهای پائیزی که در جاده تقی آباد ورامین جوال الاغ خود را پر کرده و بطرف شهر می آمد در تاریکی بیابان صدای ناله زنی بگوشش میرسد . و چون به رد صدا میرود زن جوانی را مینگرد که بر روی زمین پیچ و تاب میخورد و خدا خدا می کند . چون کبریت کشیده به تفحص بر می آید معلوم میشود که زن حامله پا به ماهی است که نزدیک وضع حملش رسیده و شوهرش هفته گذشته فوت کرده و مادر شوهرش وی را از خانه بیرون انداخته ناچار روانه شاه عبدالعظیم گردیده که میان راه درد امانش را بریده و از پا درش انداخته . قنبر چون داستان را میشنود جوال گندم را از روی الاغش خالی کرده و زن را سوارش نموده در شهر ری به عنوان خواهر به خانه ای سپرده و وسائل زایمانش را فراهم می کند . بعد الاغش را فروخته لوازم زندگی و مایحتاجش را مهیا کرده و تا زنده است مخارج زن و پسری را که به دنیا آورده متحمل میشود . بعد از سالها عمرش سپری شده و دار فانی را وداع می کند اما داستان در اینجا خاتمه نیافته و به بعد از مرگش هم منتقل میشود . در این هنگام قنبر سیاه را برای غسل و کفنش به مرده شور خانه میبرند و هم زمان حاج محمود نامی از محله صابون پز خانه فوت می کند و جسد او را هم به مرده شوی خانه میاورند . این حاج محمود مرد ثروتمندی بوده که ده ها خانه و دکان داشته و مقبره مجللی در حرم شاه عبدالعظیم برای خود بنا کرده بود . علت مرگش هم این بود که مستاجر یکی از خانه هایش دو ماه کرایه را پس انداخته و امروز و فردا می کرد , حاج محمود هم که طاتقش طاق شده بود رفته و اثاثیه اش را وسط کوچه ریخته و در را برویش قفل می کند و چون در این گیر و دار تقلای زیاد کرده و حرص و جوش می خورد عرق کرده و سینه پهلو نموده و تخته بند میشود و سحر همان شب به آن دنیا مسافر میشود . بگذریم قنبر سیاه را شسته کفن کرده و حاج محمود را هم غسل و کفن می کنند . جنازه هر یک را نزدیکان تحویل گرفته و روانه میشوند , آن موقع ها بیرون خندق میدان شوش قبرستانی بوده به نام 14معصوم و همچنین آب انباری به نام آب انبار حاج قاسم که اطراف آن هم قبرستان کهنه ای بوده . قنبر رابه قبرستان کهنه بیرون دروازه شوش که به دروازه عبدالعظیم معروف بود برده و حاج محمود را به حرم شهر ری . هنگامی که تلقین خوان حاج محمود در حرم شاه عبدالعظیم روی میت را کنار میزند سیاه کریه و بدهیبتی را می نگرد که زشت تر از آن ندیده بود اطرافیان هم آن را نتیجه کردار حاج محمود تصور کرده و لب فرو بسته و قبر را از خاک پر می کنند و می روند . از آن طرف تلقین خوان در قبرستان کهنه ۱۴ معصوم هم روی قنبر سیاه را باز کرده و چهره ای سفید و سر تراشیده و ریش خضاب گرفته و به قیافه حاج محمود می بینند . اندک اندک مطالب سر زبانها افتاده و معلوم میشود که اشتباها جنازه ها جا به جا شده و اما دیگر کار از کار گذشته و نبش قبر حرام و حاج محمود در قبر قنبر سیاه و قنبرسیاه در مقبره اختصاصی حاج محمود میخوابد ..... « تهران قدیم ، جعفر شهری » اینجا 👇✅
آورده اند که روزى یکى از بزرگان به سفر حج مى رفت . نامش عبد الجبار بود و هزار دینار طلا در کمر داشت…چون به کوفه رسید، قافله دو سه روزى از حرکت باز ایستاد.عبد الجبار براى تفرج و سیاحت ، گرد محله هاى کوفه بر آمد. از قضا به خرابه اى رسید. زنى را دید که در خرابه مى گردد و چیزى مى جوید. در گوشه مرغک مردارى افتاده بود، آن را به زیر لباس کشید و رفت… عبد الجبار با خود گفت : بى گمان این زن نیازمند است و نیاز خود را پنهان مى دارد. در پى زن رفت تا از حالش آگاه گردد. چون زن به خانه رسید، کودکان دور او را گرفتند که اى مادر! براى ما چه آورده اى که از گرسنگى هلاک شدیم مادر گفت : عزیزان من غم مخورید که برایتان مرغکى آورده ام و هم اکنون آن را بریان مى کنم . عبد الجبار که این را شنید، گریست و از همسایگان احوال وى را باز پرسید. گفتند: سیده اى است زن عبدالله بن زیاد علوى ، که شوهرش را حجاج ملعون کشته اند . او کودکان یتیم دارد و بزرگوارى خاندان رسالت نمى گذارد که از کسى چیزى طلب کند. عبد الجبار با خود گفت : اگر حج مى خواهى ، این جاست . بى درنگ آن هزار دینار را از میان باز و به زن داد و آن سال در کوفه ماند و به سقایى مشغول شد… هنگامى که حاجیان از مکه باز گشتند، وى به پیشواز آنها رفت . مردى در پیش قافله بر شترى نشسته بود و مى آمد. چون چشمش بر عبد الجبار افتاد، خود را از شتر به زیر انداخت گفت : اى جوانمرد.. از آن روزى که در سرزمین عرفات ، ده هزار دینار به من وام داده اى ، تو را مى جویم . اکنون بیا و ده هزار دینارت را بستان عبد الجبار، دینارها را گرفت و حیران ماند و خواست که از آن شخص حقیقت حال را بپرسد که وى به میان جمعیت رفت و از نظرش ناپدید شد. در این هنگام آوازى شنید که : اى عبد الجبار..هزار دینارت را ده هزار دادیم و فرشته اى به صورت تو آفریدیم که برایت حج گزارد و تا زنده باشى ، هر سال حجى در پرونده عملت مى نویسیم ، تا بدانى که هیچ نیکوکارى بر درگاه ما تباه نمى گردد ..