eitaa logo
دلتنگ کربلا 🕊
1.3هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
5هزار ویدیو
46 فایل
حسین جان❤ کاش می شد وسط دست رساندن به ضریح مثل حجاج مِنا در حرمت می مُردیم... به یاد ⚘شهید امین رحیمی⚘ @deltangekarbalaa_3 #دلتنگ_ڪــღــربــلا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
👇 💙☘🍃درشب سیزدهم ، دو رکعت به دو سلام و در هر رکعت بعد از حمد سوره های یس و ملک و توحید را بخواند. 🌹تا جمیع فضیلت سه ماه(رجب-شعبان-رمضان) را دریابد و جمیع گناهانش آمرزیده شود 🍁جز شرک به خدا .
دلتنگ کربلا 🕊
💢💢کتاب #عارفانه زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری 📌قسمت هشتاد و نهم خلاصه همان روز بود که دیدم
❤️کتاب زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری 📌قسمت نود راوی : حاج مرتضی نیری نوروز سال ۱۳۶۵از راه رسید.مراسم چهلم احمداقا نزدیک بود، برای همین به همراه مجید رفتیم برای سفارش سنگ قبر. عصر یکی از روزهای وسط هفته با ماشین راهی بهشت زهرا(س) شدیم. سنگ قبر و تابلوی آلمینیومی بالای مزار را تحویل گرفتیم، بعد کمی سیمان و مصالح خریدیم و سریع به قطعه۲۴رفتیم. کسی در بهشت زهرا(س)نبود.نم نم باران هم آغاز شده بود.با خودم گفتم: کاش یکی دو نفر دیگه هم برای کمک می آوردیم. همان موقع یک جوان، که شال سبز به گردن انداخته بود، جلو آمد و سلام کرد!! بعد گفت:اجازه می دید من هم کمک کنم؟ ما هم خوشحال شدیم و گفتیم: بفرمایید. من همینطور که مشغول کار بودم خاطراتی که با احمداقا داشتم را مرور می کردم. من پسرعمو و داماد خانواده‌ی آن ها بودم.از زمان کودکی هم باهم بودیم. هر بار که به روستای آینه ورزان می رفتیم شب و روز باهم بودیم. احمد در دوران کودکی خیلی جنب و جوش داشت، به راحتی از دیوار بالا می رفت. فوتبال خوبی داشت و... اما وقتی نوجوان شد در مسیر معنویات قرار گرفت... ادامه دارد ... امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم شهید❤️
دلتنگ کربلا 🕊
❤️کتاب #عارفانه زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری 📌قسمت نود راوی : حاج مرتضی نیری نوروز سال ۱
❤️کتاب زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری 📌قسمت نود و یکم حاج اقا حق شناس به خوبی به زندگی احمد جهت داد و او را به قله معنوی رساند. کار نصب سنگ قبر انجام شد.برای اینکه تابلوی بالای مزار را نصب کنیم باید کمی از بالای قبر را گود میکردیم تا پایه های تابلو در زمین قرار گیرد. باران شدید شده بود.لحظات غروب بود.خاک انجا هم سست بود.من روی زمین نشستم و با دست مشغول کندن شدم. گودال عمیقی درست شد دست من تا کف گودال می رفت و خاک ها را بیرون میریخت.اما دیدم یک سنگ جلوی کار مرا گرفته... این قدر فکرم مشغول بود ک فکر نکردم گودال خیلی عمیق شده و ممکن است به محل قبر برسم.! دور سنگ را خالی کردم و ان را بیرون کشیدم. در آن لحظات غروب یک دفعه دیدم زیر سنگ خالی شد.! با تعجب سرم را پایین اوردم.دیدم سنگی که در دست من قرار دارد از سنگ بالای لحد است و اکنون یک راه به داخل قبر ایجاد شده...! رنگم پریده بود.چرا من دقت نکردم؟برای چی این قدر اینجا را گود کردم؟؟ همین که خواستم سنگ را به سر جایش قرار دهم ان چنان بوی خوشی به مشامم خورد که تا امروز هنوز شبیه آن را حس نکرده ام! می خواستم همین طور سرم را داخل گودال نگه دارم..... ادامه دارد ... امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم شادی روح همه شهدا صلوات... شهید❤️ ✨
عمری پدرم گفت که فرزند خلف باش یعنی که فقط بنده ی سلطان نجف باش... ↝′
دلم هوای نجف کرده ‌است؛می‌دانید هوا چیدن یک خوشه از هوای علی..! ↝
حالا ما تو روزِ تولدت به رویِ درهم و آشفتمون نمیاریم ، ولی شما حواست به قلبِ فشرده شده از فراقمون باشه 💚 . ↝′
علی‌شبیه‌کسی‌نیست‌جز‌خداوندش همان‌خدا‌که‌نبوده‌‌ست‌و‌نیست‌مانندش ↝′
- گمراه نشود ، آنکه تپش‌های ِ قلبش حُب ِعلی است .❤️‍🩹 ↝′
من ز خود هیچ ندارم که بدان فخر کنم هر چه دارم همه از نوکری خانه توست:) ❣ شبتون حسینی✨✨ 🕌@deltangekarbalaa_3 ღــربــلا👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 خوشا صبحی که خیرش را تو باشی ردیفِ نابِ شعرش را تو باشی... خوشا روزی که تا وقتِ غروبش دعایِ خوب و ذکرش را تو باشی... 🕌@deltangekarbalaa_3 ღــربــلا👆
❤️ دلخوشم‌باتواگرازدورصحبت‌میکنم باسلامی،هرکجاباشم‌زیارت‌میکنم..! 🌤 🕌@deltangekarbalaa_3 ღــربــلا👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
enc_17052262703915576938194.mp3
2.63M
شاه نجف؛ زندگیمه اسد الله نجف...🥰😍 🎤کربلایی امیر_طلاجوران 🕌@deltangekarbalaa_3 ღــربــلا👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🌹 ازکعبه‌ حق‌ بانگ‌ جلی‌ می‌آید آوای‌ خوش‌ لم‌یزلی‌می‌آید بشنو که‌ سروش‌ وحی‌ حق‌ می‌گوید آغوش‌ گشایید علی‌ می‌آید..♥️ 🕌@deltangekarbalaa_3 ღــربــلا👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرچشمه عشق با علی آمده است گل کرده بهشت تا علی آمده است شد کعبه حرمخانه میلاد علی (ع) کز کعبه صدای یا علی آمده است (ع)🌺 🎉 🕌@deltangekarbalaa_3 ღــربــلا👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلتنگ کربلا 🕊
نام:ابراهیم نام خانوادگی:اصغری نام پدر:محمد تاریخ تولد:۳۶/۴/۲ محل تولد:زنجان-ماه نشان تاریخ شهادت:۶۵/۱۰۱۹ محل شهادت:شلمچه آخرین جملات شهید ابراهیم اصغری در شب عملیات کربلای ۵ در ۶۵/۱۰/۱۸ در آخرین صفحه دفترچه اش نوشته است: “این زیباترین لحظه ی زندگی من است زیرا پنج ساعت مانده یا به معشوق بپیوندم و یا حسرت عاشقان را بخورم” ابراهیم اصغری به تاریخ ۶۵/۱۰/۱۹در عملیات کربلای ۵ در لباس غواصی  در منطقه شلمچه به شهادت رسید. 🕌@deltangekarbalaa_3 ღــربــلا👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊شهید ابراهیم اصغری ۱۳۳۶در استان زنجان چشم به جهان گشود. تولد ابراهیم نور امید را در دل خانواده پاشید.  پدر و مادر خدا را برای نعمتی که به آنها ارزانی داشته بود شکر گفتند. دوران کودکی ابراهیم در کانون گرم خانواده سپری شد و در سایه‌ی تربیت پدر و مادر رشد یافت. دوران ابتدایی ابراهیم با نمرات عالی سپری شد در حالی که هوش و استعداد فراوانش او را زبان زد معلمان و همکلاسی‌هایش کرده بود، در مقطع راهنمایی درس می‌خواند که با نام رهبر کبیر انقلاب آشنا شد و ایشان را ندیده، دل در گروی عشق نهاد. برای همین در مراسمات مذهبی که مخالفین رژیم پهلوی برگزار می‌کرد حضوری پر رنگ داشت. در سایه‌ی همین مراسمات بود که روخوانی قرآن کریم را فرا گرفت.سال ۱۳۵۴ شمسی زمانی که در دانشسرای تربیت معلم درس میخواند، به عنوان یکی از مبارزین حکومت شناخته شد. به خاطر پخش اعلامیه‌های حضرت امام خمینی(ره) در آذر ماه سال ۵۴ تحت تعقیب ماموران رژیم پهلوی قرار گرفت و بازداشت شد. ابراهیم بعدها در بیان خاطرات آن روز نوشت:«آذر سال ۵۴ بود، غروب از مدرسه بیرون آمدم. از لحظه‌ای که از مدرسه خارج شدم احساس عجیبی داشتم. نگران بودم، حدود اول چهار راه سعدی که رسیدیم یک دفعه توجه‌ام به خودرو طوسی رنگ ضداطلاعات جلب شد. از دم دانشسرا بدون آنکه توجه مرا جلب کند گاهی از من جلو میزد و گاهی عقب، با حرف‌هایی که از بچه‌ها شنیده بودم و باکسب تجربه از آنها ماشین را زیر چشم گرفته، خونسرد به طرف سبزه میدان و بازار روانه شدم. خودم را به دل جمعیت زدم و با شتاب به طرف مغازه‌مان روانه شدم…  یک نفر از پشت مرا صدا زد و گفت بیا! من هم رفتم مرا سوار ماشین کردند و به اداره‌ی ساواک بردند. با وارد شدن در راهروی تاریک باران مشت و لگد و فحش شروع شد…» ابراهیم برای پیروزی انقلاب اسلامی هم‌دوش با جمعیت خداجوی تلاش‌های زیادی کرد و از آنجا که صدای خیلی خوب و زیبایی داشت در راهپیمایی‌ها شعارها را سر می‌داد. با شروع جنگ تحمیلی در جبهه‌های حق علیه باطل حضور یافت و شمع محفل دوستان و همسنگران خود شد. در لشکر۱۷ علی بن ابیطالب (ع) در چندین عملیات شرکت کرد و به وظیفه‌ی دینی و ملی خود عمل نمود. پس از عملیات بدر به لشکر ۳۱ عاشورا قدم گذاشت و در واحد اطلاعات لشکر مشغول خدمت شد. به خاطر تقوی و شجاعت خاصی که داشت خیلی زود زبانزد دوستان خود شد. قبل از عملیات والفجر ۸ یکی از مربیان آموزش غواصی گردان‌های خط شکن بود. 🕌@deltangekarbalaa_3 ღــربــلا👆