eitaa logo
دلتنگ کربلا 🕊
1.3هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
5هزار ویدیو
46 فایل
حسین جان❤ کاش می شد وسط دست رساندن به ضریح مثل حجاج مِنا در حرمت می مُردیم... به یاد ⚘شهید امین رحیمی⚘ @deltangekarbalaa_3 #دلتنگ_ڪــღــربــلا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤🖤‌‌‌‎‌‌‎‌❤️به خودت بدهکارنباش 🍃🌷°| تًوبِه‌حُرّ |°🌷🍃 🕌 @karbalaye_3 👆
🟢 حجت الاسلام قرائتے می‌گوید: روزے به مسجدے رفتیم ڪه امام مسجد، دوست پدرم بود. گفت داستان بنا شدن این مسجد در این شهر قصه عجیبے دارد، برایتان تعریف ڪنم. روزے شخص ثروتمندے یک من انگور می‌خرد و به خدمتڪار خود می‌گوید: انگور را به خانه ببر و به همسرم بده. و به سر ڪسب و ڪارے ڪه داشته میرود، بعدازظهر ڪه از ڪارش به خانه برمی‌گردد، به اهل و عیالش میگوید: لطفا از انگور بیاور تا دور هم با بچه ها بخوریم. همسرش با خنده می‌گوید: من و فرزندانت همه انگورها را خوردیم، خیلے هم خوش مزه و شیرین بود... مرد با تعجب می‌گوید: تمامش را خوردید؟ زن لبخند دیگرے می‌زند و می‌گوید: بله تمامش را... مرد ناراحت شده می‌گوید: یک من (سه ڪیلو) انگور خریدم یه حبه‌ے اون رو هم براے من نگذاشته اید! الان هم دارے میخندے جالب است! خیلے ناراحت می‌شود و بعد به فڪر فرو می‌رود و پس از اندڪے ناگهان از جا برخواسته از خانه خارج می‌شود... همسرش ڪه از رفتارش شرمنده شده بود او را صدا می‌ زند ولے هیچ جوابے نمی‌شنود. مرد ناراحت ولے متفڪر می‌رود سراغ ڪسے ڪه املاک خوبے در آن شهر داشته و به او می‌گوید: یک قطعه زمین می‌خواهم در یک جاے این شهر ڪه مردمش به مسجد نیاز داشته باشند. و زمینے را نقدا خریدارے می‌ڪند، سپس نزد معمار شهر رفته و از او جهت ساخت و ساز دعوت بڪار می‌ڪند و او را با خود بر سر زمینے ڪه خریده بود برده و به معمار می‌گوید: می‌خواهم مسجدے براے اهل این محل بنا ڪنید و همین الان هم جلو چشمانم ساخت و ساز را شروع ڪنید. معمار هم وقتے عجله مرد را می‌بیند، تمام وسایل و ڪارگران را آورده و شروع به ساخت مسجد می‌ڪند. مرد ثروتمند وقتے از شروع ڪار مطمئن می‌شود به خانه برمی‌گردد. همسرش به او می‌گوید: ڪجا رفتے مرد؟! چرا بے جواب؟ چرا بے خبر؟ مرد در جواب همسرش میگوید: هیچ رفته بودم یک حبه انگور از یک من مالے ڪه در این دنیا دارم براے سراے باقے خودم ڪنار بگذارم و اگر همین الان هم بمیرم دیگر خیالم راحت است ڪه حداقل یک حبه انگور ذخیره دارم. همسرش می‌گوید: چطور؟ مگه چه شده؟ اگر بابت انگورها ناراحت شدید حق با شما بوده ما ڪم لطفے ڪردیم معذرت می‌خواهم. مرد با ناراحتے می‌گوید: شما حتے با یک دانه از یک من انگور هم به یاد من نبودید و فراموشم ڪردید. البته این خاصیت این دنیاست و تقصیر شما نیست... جالب اینست ڪه این اتفاق در صورتے افتاده ڪه من هنوز بین شما زنده هستم، چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید؟! و بعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را براے همسرش تعریف می‌ڪند. امام جماعت تعریف می‌ڪرد ڪه طبق این نقل مشهور بین مردم شهر الان چهارصد سال است ڪه این مسجد بنا شده، ۴۰۰ سال است این مسجد صدقه جاریه براے آن مرد می‌باشد، چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت. اے انسان قبل از مرگ براے خود عمل خیر انجام بده و به انتظار ڪسے منشین ڪه بعد از مرگت ڪار خیرے برایت انجام دهد، محبوب ترین مردم تو را فراموش می‌ڪنند حتے اگر فرزندانت باشند... 🔸از الان به فڪر فردایمان باشیم 🍃🌺..موضوع👆🏻🙄🌺🍃. تا زنده اید ب فڪر اون دنیاتون باشین والا از دیگران نمیشه توقع داشت 🕌 @karbalaye_3 👆