#عاشقانھ- هاے- مذهبے❤
ریحانه گفت:
+راحت باش هیچکی نمیاد در بیار لباساتو
ب حرفش گوش کردم و مانتومو در اوردم زیرش یه تیشرت سفید و تنگ داشتم
موهامم بافته بودم
کتابمو باز کردم سکوت کرده بودیم و هر دو مشغول بودیم📖
سعی کردم بیشتر روش تمرکز کنم تمام حواسمو بهش جمع کردم .
که یهو یه صدای وحشتناک هم رشته افکارم و پاره کرد🗣 هم بند بند دلم و
منو ریحانه یهو باهم جیغ کشیدیم😰 و برگشتیم طرف صدا🗣
چشام ۸ تا شده بود👀
یا شایدم بیشترررر 😨
با دهن باز و چشایی که از کاسه بیرون زده بود به در خیره شده بودم 😱
چهره وحشت زده و خشک شده ی آقا محمد و تو چهار چوب در دیدم که....😲
🤤🤯
‼️برای خوندن این رمان جذاب و هیجانی به کانال زیر بپیوندید 👇🏻
@mahfelshohadai
رمان جذاب و پرطرفدار #ناحله ♥️
#رمان انلاین🤗
ازدستش نده این قصه رو🙊🙈😻