eitaa logo
🤔 🤔 🤔 درنگ
49 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
28 فایل
﷽♥️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرج♥️ کانال سیاسی اجتماعی درنگ ، محلی برای تامل بیشتر بر اتفاقات پر شتاب آخر الزمان ... برای درنگ بیشتر به ما بپیوندید 👇👇👇 🆔 @deraaang 🤔🤔🤔
مشاهده در ایتا
دانلود
بیرون زد ... دم گرم ... 🤔🤔🤔
11.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دو روستا یکی زیر پرچم جمهوری اسلامی و دیگری زیر پرچم اقلیم کردستان ⭕️ خود قضاوت کنید کدام زندگی راحتتری دارند و کرامت کدام یکی بیشتر حفظ شده است. 🤔🤔🤔
استوری عضو شورای شهر شیراز پیرامون نفوذ بهائیت و انجمن حجتیه در مناصب استانی و شورای شهر شیراز دقیقا همین موارد رو با کمی تغییر می‌توانید به سایر شهرها نیز تعمیم دهید -نفوذ فرقه ها و جریان‌های انحرافی و ناپاک به بدنه مدیریتی! -زمین‌خواری و تغییر کاربری زمینهای کشاورزی و... توسط باندهای فاسد! -اخاذی از ارباب رجوع و ارتشاء و... درایتا👇 عضوکانال شوید🔻 @nabarde_revayatha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 محمود کریمی: برخی مسئولان گلایه کردند چرا نامۀ امیرالمومنین(ع) به مالک را می‌خوانی؟ ... 🤔🤔🤔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بخشی از این موج دو قلو پس از ایران در افغانستان پیگیری خواهد شد چون آنها یقین دارند ایران میتواند حوزه تمدنی بین ملت ها را احیا کند، پس باید تداوم موج اخراج افغانستانی ها در ایران به بلوایی در افغانستان منجر شود... 📣 🤔🤔🤔
درد نامه کریسدا رودریگز کریسدا رودریگز طراح و نویسنده مشهور جهان قبل از مرگ در سن 40 سالگی بر اثر سرطان معده نوشت: 1. من گران ترین ماشین دنیا را در گاراژم دارم، اما حالا باید از ویلچر استفاده کنم. 2. در خانه من انواع لباس ها، کفش ها و وسایل قیمتی مارک دار وجود دارد، اما اکنون بدنم در روپوش بیمارستان پیچیده شده است . 3. پول زیادی در بانک دارم اما الان از اینهمه پول وثروت سودی نمی برم. 4. خانه من مثل یک کاخ وقلعه است، اما الان روی تخت بیمارستان ساکن هستم 5. در هتل های پنج ستاره اطاق داشتم اما اکنون از یک کلینیک به کلینیک دیگر 6. من به صدها نفر امضا میدادم اما اینجا امضای من در زیر مدارک پزشکی است. 7. من برای مرتب کردن موهایم هفت آرایشگر داشتم ،اما اکنون یک مو روی سرم نیست 8. با جت شخصی به هر جایی پرواز میکردم اما اکنون به دو دستیار برای پیاده روی تا حیاط بیمارستان نیاز دارم. 9. با اینکه غذاهازیاد است ولی من رژیم هستم و روزی دوقرص وشب چند قطره آب نمک غذایم شده است. 10. این خانه،این ماشین،این هواپیما، این مبلمان، اینهمه ثروت، شهرت،شکوه بیش ازحد،هیچ کدام اینها به دردمن نمیخورد. هیچ کدام از اینها به من آرامش نمیدهد.هیچ چیز واقعی جز مرگ وجود ندارد. درپایان بدانید که مهمترین چیز سلامتی است. لطفا از درآمد کم وامکانات زندگی که دارید خوشحال باشیدهمینقدر که سالم هستید، همه چیز دارید، یک بشقاب برای غذا، یک جای خواب سعی کنید هیچ چیز لذت آرامشی را ازدست ندهید.همینکه آرامش داریدخوب است
💕 اللهم عجل لولیک الفرج ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ضربه مغزی دختران در ایران به روایت براندازها😆 🤔🤔🤔
17.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ پشت پرده وام های بانکی 😂 ❌طرف اومده وام کلان بگیره و رئیس بانک اینجوری جوابشو میده... حکایت زمانی جالب میشه که رئیس بانک متوجه میشه طرف یه ملک بزرگ تو بالا شهر داره... ادامه رو ببینید 🤔🤔🤔
مگر جمهوری اسلامی زنان را شکنجه و زنده به گور نمیکرد؟ بی‌بی‌سی که یک سال تمام کوشیده بود بر اساس توهمات جنبش «زن، زندگی، آزادگی» نظام را متهم به ظلم به زنان کند، حالا خلبانی زن ایرانی را تیتر می‌کند و از این میزان تناقض دچار شکاف مغزی نمی‌شود! 🤔🤔🤔
✍دیروز رفتیم دیدار یک خانواده شهید و شرحه شرحه برگشتیم. 😔 دیدار خانواده شهیدی که هنوز سال شهیدشون نرسیده بود. به ما گفتن شهید امنیت هست و ما تصورمون این بود که از نیروهای انتظامی، سپاه، بسیج و یا اطلاعات بودن که شهید شدن. ولی وقتی رسیدیم و روایت خانواده را شنیدیم، کلا هنگ کردیم. شهید که از قضا آدم مذهبی هم بوده، یکی از روزهای اغتشاشات سال 1401  از مغازه ای که با برادر خانمش شریک بوده، به خونه برمی گرده، همسرش هم زنگ می زنه بهش که پیروزی شلوغه و مواظب باش. اون هم می گه باشه و زودتر می آد تا برسه پیش بچه ها تا تنها نباشن، چون همسرش توی بیمارستان کار می کرده و شیفت بوده. توی راه می بینه اغتشاش گرها ریختن سر چند تا خانم با حجاب و دارن کتکشون می زنند و چادر و روسری از سرشون می کشند. می ره کمکشون تا از زیر دست اون ها نجاتشون بده. ولی اغتشاش گرها می ریزند سرش و با چوب و قمه و هر چی که می تونند، می زننش. انقدر می زنند که خون و جونی در بدنش نمی مونه، به یک جوب پناه می بره و یک وری اون تو می مونه، باز هم انقدر می زنند که طرفی که سمت بیرون بوده، کامل آش و لاش می شه. وقتی اغتشاش گرها فکر می کنند این بنده خدا مرده، می رن. این شهید که کمی هنوز جون داشته از توی جوب بلند می شه تا بره، همین طور که مشغول رفتن بوده، دوباره یکی می آد و یک چاقو به سمت قلبش می زنه. و بعد هم بقیه می رسند و با چوب و سنگ و هر چی که می رسه بهش می زنند. تا نیروهای بسیج می رسند و دورش را می گیرند تا بیشتر از این کتک نخوره. آمبولانس خبر می کنند، ولی اغتشاش گرها آمبولانس را هم به آتیش می کشند. بعد از یک ساعت و خورده که کلی خون از این بنده خدا رفته بوده، یک پیکان وانت را پیدا می کنند و یواشکی می گذارنش اون تو و می رسونند بیمارستان. در بدو ورود به بیمارستان، به اتاق عمل می برنش، و چهار عمل روش انجام می دن و .... همسر شهید می گفت وقتی بالاخره پیداش کردم و رسیدم بیمارستان، پرستار می گفت خانم این تا صبح تمام می کنه، امید نداشته باش. با یه حالت بدی و این هنوز توی ذهنش بود. شهید ما دوازده روز بین مرگ و زندگی در تقلا بوده و اجازه آب خوردن هم نداشته. همسرش می گفت، می گفته فقط بهم آب بدید، هر کاری بگید می کنم. ولی در نهایت نمی تونند بهش آب بدن و تشنه لب شهید می شه. خانواده شهید می گفتن بنرهای تسلیت را نصب کردیم، تا مراسم ختم بگیریم. ولی همه بنرها را کشیدن پایین و پاره کردن. از نیروی انتظامی خواستیم امنیت مراسم ختم را تامین کنند ولی گفتن نیرو نداریم. در نتیجه از ترس مراسم را در شهرستان خودمون گرفتیم. می گفتن امسال هم که برامون بنر زدن، اومدیم دیدیم بنر را کندن. دل خونی داشتن از شایعات، از دروغ ها، از بی مهری ها. یک خانواده ساده که حالا بدون پدر زندگی را توی یک منزل پنجاه متری که نمی دونم اجاره ای بود یا نه، می گذروندن. دختری که توی اوج نوجوانی بی پدر شده بود و حتی تحمل جلسه دیدار ما را نداشت و نیومده بود. همسری که با هر صحبتی اشک توی چشماش جمع می شد و یاد همسر مهربونش می افتاد. دختر کوچیک شیرین زبونی که توی همون جلسه دل همه ما را برد و هر از چندگاهی می گفت، می تونم منم حرف بزنم و عکس پدرش را بغل می کرد تا ازش عکس بگیریم. آقا بگذارید روضه آخر را بخونم. همسر شهید می گفت، دختر بزرگم می گه مامان یک سری توی دفاع مقدس رفتند و با دشمنان جنگیدند و شهید شدن. یک سری رفتن و مدافع حرم شدن و با داعش جنگیدن و داعش کشتشون. ولی پدر من توی همین شهر کشته شد. همشهری هاش کشتنش. توی چند متری خونمون شهید شد. مردم همین شهر، همین مردمی که صبح تا شب کنار ما راه می رن، کشتنش. دسته جمعی. با بدترین حالت. تا تونستند بهش چاقو زدن، تا تونستن سنگ زدن، حتی با پا لگد زدن، بعد هم که دارن خانواده شون را آزار می دن. براتون آشنا نیست؟
46.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا آخر بخوانید... تا آخر ببینید... وقتی متولد شد، به روایت تاریخ، فصل پایانی تاریخ آغاز شد... حضرت محمدمصطفی، آخرین پیامبر الهی، بنیان‏گذار حکومت اسلامی و نخستین معصوم در دین مبین اسلام شد. صبح روز تولد ایشان: همه بت‌ها، فروافتادند. ایوان کسری شکاف برداشت و چهارده کنگره آن فروریخت. آتشکده فارس که هزاران سال روشن بود، به یکباره خاموش شد. سحر و جادوی همۀ ساحران باطل شد و... و همه اینها نشانه بود... هر فکری، هر مکتبی، هر سیستم حکومتی در مسیر فروپاشی است. مگر آن گروه و حکومت و عقایدی که بر مبنای اندیشه آخرین دین نازل شده باشد... ۱۴۰۰ سال گذشت... پیچیده‌ترین تلاش‌ها برای نابودی‌اش از روز تولد آغاز شد و تا امروز برای نابودی دینش و اندیشه‌های مطهرش و پیروانش ادامه دارد... اما نه تنها نور وجودش، کتاب آسمانی‌اش، پیام‌هایش و تاثیرگذاری‌اش خاموش نشد، بلکه به سمت وعده‌ای که درباره سرانجام این دین مبین داد ـ که سیطره آن در جهان است ـ نزدیک و نزدیک‌تر می‌شویم. امروز دیگر هر نوع دشمنی شوخی به نظر می‌رسد... که خودش فرمود: روزی خواهد رسید که اسلام وارد تک تک خانه‌ها خواهد شد.حتی خانه‌ای از مو یا گِل یا پارچه... فیلم فوق یک ساعته است. بزرگواری کامل ترجمه و زیرنویس کرد. خدا حفظشون کند. هربار بخشی از آن تقدیم می‌شود. ✍🏻 مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک ایرانی 🇮🇷 از فرانسه، هلند و ایران 🤔🤔🤔