🌷 #هر_روز_با_شهدا
#پذیرفته_شدن_قربانی
🌷مادر شهيد همّت: در نخستين ساعات بامداد پسرم ولىالله با جمعى از اهالى محل و دوستان و آشنايان به خانه ی ما آمدند. ولىالله را در آغوش گرفتم. و گفتم: «عزيزم، راست بگو، بر سر ابراهيم چه آمده؟….»
🌷ولىالله مرا به گوشهاى برد و گفت: «مادر! ديشب در عالم رؤيا حضرت فاطمه ی زهرا (س) را ديدم. آمد به خانه ی ما، دست تو را گرفت و آورد همين جا كه هم اكنون من تو را آوردم. خطاب به تو، فرمود: «تو يك فرزند صالح و پاك سرشتى داشتى كه در راه خدا قربانى كردى. بشارت باد كه تو قربانىات به درگاه حضرت سبحان پذيرفته شد.»
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارامشی که بهت میده.)❤️🩹
#امام_حسین
#محرم
🥹🥹😭😭😭
بسیار دستگیر فقرا بود و همیشه به شخصِ فقیری که ابتدای کوچه بود کمک میکرد. به خاطر دارم که شبی به بیرون از منزل رفت و بازگشت او طولانی شد.
وقتی علت را پرسیدم متوجه شدم پولی برای کمک به آن فقیر نداشته و برای اینکه شرمنده او نشود چند کوچه را دور زده و از مسیر دورتری به خانه آمده است.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|🇵🇸❤️🩹|
مـــــژده دادند به مـــا روز
دعـــــا نزدیـــک است☀️
وعـــــده محـــکم و زیباے
خـــــــدا نـــــزدیـــک اســـت
وقـــــــــت بــــرچــــــــــیدن و
نابـــــودے اسرائیل است
محو این غدهے بیشرم
و حیا نزدیــــک است🕊
#فلســـطین🇵🇸
#پیروزےنزدیکاست✌️🏻
.
✍تلنگر
❗️آمادهباش برای ظهور
? عزیزان یادمون باشه امر ظهور را باید به نزدیکی «همین حالا» ببینم!!
? و اگر وقت ظهور را حتی فردا بپنداریم از جبهه دوست خارج و به جبهه ی دشمن امام زمانت ملحق شده ایم!!!
✅در دعای فرج ظهور را «کلمح البصر» «او هو اقرب» از خداوند می طلبیم, یعنی خدایا در یک چشم به هم زدن و یا نزدیک تر فرج را برايمان مقدر بفرما!!
✅و در دعای عهد می گوییم:
«انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا» : یعنی آنان(دشمنان) ظهور را دور و ما نزدیک می بینیم!!???
◀️◀️آیا برای ظهور مولایت آماده ای⁉️
?بارالها ما را از منتظران و یاران ولی امرت (عج) قرار بده!
?برحمتک یا ارحم الراحمین!
🍂❤️🍂❤️🍂❤️🍂❤️🍂❤️🍂
#طنزجبهه
برانکارد
در اوج باران تیر و ترکش بعضی از این نیروها سعی شان بر این بود تا بگویند قضیه اینقدرها هم سخت نیست و شبها دور هم جمع میشدند و روی برانکاردها عبارت نویسی میکردند.😕
یکبار که با یکی از امدادگرها برانکارد لوله شدهای را برای حمل مجروح باز کردیم، چشممان به عبارت «حمل بار بیش از 50 کیلو ممنوع» افتاد.🙂
از قضا مجروح نیز خوش هیکل بود. یک نگاه به او میکردیم یک نگاه به عبارت داخل برانکارد. نه میتوانستیم بخندیم،😆 نه میتوانستیم او را از جایش حرکت بدهیم.
بنده خدا هاج و واج مانده بود که چه بگوید. بالاخره حرکت کردیم و در راه مرتب میخندیدیم.😂😁
🌹
🍂❤️🍂❤️🍂❤️🍂❤️🍂❤️🍂❤️
شهدایی🥹🥹
سلاااااااام😊 🌺نماز همگی قبول باشه ان شاءالله☺️ ⚜خب با اجازتون بریم باقے مونده کتاب رو ورق بزنیم😃😉
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
#قسمت_نوزدهم
🌺جهش معنوی🌺
⬅️به روایت از جبار ستوده و حسين الله ڪرم:
در زندگي بســياري از بزرگان ترک گناهي بزرگ ديده ميشود🤔
اين كار باعث رشــد ســريع معنوي آنان ميگردد😇 اين کنترل نفس بيشتر در شهوات جنسي
است،حتي در مورد داستان حضرت يوسف خداوند ميفرمايد:
«هرکس تقوا پيشه کند🙂 و در مقابل شهوت و هوس صبر و مقــ💪ــاومت نمايد،خداوند پاداش⚜ نيکوکاران را ضايع نميکند،که نشان ميدهد اين يک قانون عمومي بوده و اختصاص به حضرت يوسف ندارد.»😌
از پيروزي انقلاب يك ماه گذشت❣
چهره و قامت ابراهيم بسيار جذابتر شده
بود😊 هر روز در حالي که کت و شلوار زيبائي ميپوشيد به محل كار مي آمد. محل کار او در شمال تهران بود🌷
يک روز متوجه شدم خيلي گرفته و ناراحت است!🤔 کمتر حرف ميزد، در حال خودش بود. به سراغش رفتم و با تعجب گفتم: داش ابرام
چيزي شده؟!🙄 گفت: نه،چيز مهمي نيست. اما مشخص بود كه مشكلي پيش آمده😑گفتم: اگه چيزي هست بگو، شايد بتونم کمکت کنم🙏
#ادامه_دارد 👇
❣ شهدایی ❣
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
شهدایی🥹🥹
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫 #قسمت_نوزدهم 🌺جهش معنوی🌺 ⬅️به روایت از جبار ستوده و حسين الله ڪرم: در زندگي بســيا
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
🌷خلاصه..
کمي سکوت کرد😞 به آرامي گفت:
چند روزه كه دختري بي حجاب👩 ،توي اين محله به من گير داده! گفته تا تورو به دست نيارم ولت نميکنم!🤐
رفتم تو فكــ🤔ــر،بعد يکدفعه خنديدم😅! ابراهيم با تعجب ســرش را بلند کرد و پرسيد:خنده داره؟!😳گفتم: داش ابرام ترسيدم، فكر كردم چي شده!؟
بعــد نگاهي به قد و بالای ابراهيم انداختم و گفتم: با اين تيپ و قيافه که تو داري،اين اتفاق خيليم عجيب نيست!😉
گفت: يعني چي؟!😐 يعني به خاطر تيپ و
قيافه ام اين حرف رو زده!
لبخندي زدم وگفتم: شک نکن!😌
روز بعد تا ابراهيم را ديدم خنده ام گرفت،با موهاي تراشيده💇♂ آمده بود محل كار، بدون کت و شــلوار ! فرداي آن روز بــا پـيراهن👚 بلند به محل کار آمد! با چهره اي ژوليده تر😒،حتي با شــلوار کُردي و دمپائي آمده بود😑 ابراهيم اين کار را مدتي ادامه داد. بالاخره از آن وسوسه شيطاني رها شد.😊💪
ريزبيني و دقت عمل در مسائل مختلف از ويژگي هاي ابراهيم بود❤️.
اين مشخصه،او را از دوستانش متمايز ميکرد.😌
#ادامه_دارد 🌷
❣ شهدایی ❣
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
شهدایی🥹🥹
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫 🌷خلاصه.. کمي سکوت کرد😞 به آرامي گفت: چند روزه كه دختري بي حجاب👩 ،توي اين محله به من گ
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
🌳فروردين 1358 بود.
به همراه ابراهيم و بچه هاي کميته به مأموريت رفتيم👬👬👬.
خبر رسيد، فردي که قبل از انقلاب فعاليت نظامي داشته و مورد تعقيب مي باشــد و در يکي از مجتمع هاي آپارتـماني🏢 ديده شده.
آدرس را دراختيار داشتيم✊ با دو✌️دستگاه خودرو🚗 به ساختمان اعلام شده رسيديم.
وارد آپارتمان مورد نظر شديم. بدون درگيري شخص مظنون دستگيرشد💪
ميخواستيم از سـاختمان خارج شــويم. جمعيت زيادي جمع شده بودند تا فرد مورد نظر را مشــاهده کنند😶خيلي از آنها ساکنان همان ساختمان بودند.
ناگهان ابراهيم به داخل آپارتمان برگشت و گفت: صبر کنيد!😐
با تعجب پرسيديم: چي شده!؟🙄چيزي نگفت. فقط چفيه اي که به کمرش بسته بود را باز کرد. آن را به چهره مرد بازداشت شده بست. پرسيدم: ابرام چيکار ميکني !؟😳
در حالي كه صورت او را مي بست جواب داد: ما بر اساس يك تماس📞و خبر،اين آقا را بازداشت کرديم، اگر آنچه گفتند درست نباشد آبرويش رفته و ديگر نميتواند اينجا زندگي کند😔
همه مردم اينجا به چهره يک متهم به او نگاه ميکنند😒
اما حالا، ديگر کسي او را نمي شناسد🙂
اگر فردا هم آزاد شود مشکلي پيش نمي آيد.
وقتي از ساختمان خارج شديم کسي مظنون مورد نظر را نشناخت☺️به ريزبيني ابراهيم فکر ميکردم🤔 چقدر شخصيت و آبروي انسان ها در نظرش مهم بود.😓
#پایان_قسمت_نوزدهم 😇
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫