🔺مادر رییس جمهور ایران است
یک لباس ساده در منزلی ساده در محلهای حاشیه شهر مشهد..
❌نه در کاخ و نه در البسه ابریشمین و نه در تاج و تخت و جواهرات..
🔹چه نیک سرنوشتی است که از حضیض ذلت به اوج عزت و انسانیت رسیدیم و آن را مدیون اخلاص، پاکدستی و سادهزیستی رهبران انقلاب اسلامی هستیم
شهدایی
🔺زندگی نامه سید ابراهیم رئیسی در یک نگاه
#طلبه_شهید
#طلبه_خدمتگزار
#سید_شهیدان_خدمت
#رئیسی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"شهدایی
خبر چه سنگینه خبر پر از درده
غم رفیقامون بیچارمون کرده😭💔
پدر دل سوز مردم ایران
شهادتت مبارک
چه اغوشی بهتر از اغوش امام رضا
مقام خادمی برای امام رضا
بهتر از پادشاهی است
روز ولادت امام رضا مزد چندین سال تلاشت را گرفتی
اگر چه تلخ است برای ما
اما برای شما از عسل هم شیرین تر است
توهمراه شهیدانی وازنسل خلیل الله
سلام علی ابراهیم
اهلا منل عسل
شهادت برای من از عسل هم شیرین تر است🕊😭💔
شهدایی
⬛️روضهی مصور؛ آقای رئیسی چرا پیکرت کوچیک شده
در راه خدمت برای ما چرا اینقدر سوختی و دم نزدی...
چرا این همه به نامهربانیها بیمحلی کردی و بیشتر خدمت کردی...
چرا پاسخت به گزند و ناملایمات، لبخند بود مرد بزرگ ...
مرد روزهای سخت، چرا پیکرت شبیه یک نوجوان کوچک شده
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#رئیسی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
شهدایی
شهدایی🥹🥹
. کتابپسرکفلافلفروش༆📕✦. شهیدمحمدهادیذوالفقاری༆🌹✦. #پـــــــارت_دهم🌸/#گمگشته🕊 کمی بعد درس را ر
.
کتابپسرکفلافلفروش༆📕✦.
شهیدمحمدهادیذوالفقاری༆🌹✦.
#پـــــــارت_یازدهم🌸/#شوخ_طبعی🕊
همیشه روی لبش لبخند بود. نه از این بابت که مشکلی ندارد. من خبر داشتم که او با کوهی از مشکلات دست و پنجه نرم می کرد که اینجا نمی توانم به آنها بپردازم.اما هادی مصداق واقعی همان حدیثی بود که می فرماید: مؤمن شادی هایش در چهره اش و حزن و اندوهش در درونش میباشد. همه ی رفقای ما او را به همین خصلت میشناختند. اولین چیزی که از هادی در ذهن دوستان نقش بسته چهره ای بود که با لبخند آراسته شده از طرفی بسیار هم بذله گو و اهل شوخی و خنده بود. رفاقت با او هیچ کسرا خسته نمی کرد. در این شوخی ها نیز دقت میکرد که گناهی از او سر نزند. یادم هست هر وقت خسته میشدیم هادی با کارها و شیطنت های مخصوص به خود خستگی را از جمع ما خارج می کرد. بار اولی که هادی را دیدم قبل از حرکت برای اردوی جهادی بود. وارد مسجد شدم و دیدم جوانی سرش را روی پای یکی از بچه ها گذاشته و خوابیده رفتم جلو و تذکر دادم که اینجا مسجد است بلند شو.دیدم این جوان بلند شد و شروع کرد با من صحبت کردن. اما خیلی حالم گرفته شد. بنده ی خدا لال بود و با اده اده کردن با من حرف زد. خیلی دلم برایش سوخت معذرت خواهی کردم و رفتم سراغ دیگر رفقا. بقیه ی بچه های مسجد از دیدن این صحنه خندیدند! چند دقیقه بعد یکی دیگر از دوستان وارد شد و این جوان لال با او همان گونه صحبت کرد. آن شخص هم خیلی دلش برای این پسر سوخت. ساعتی بعد سوار اتوبوس شدیم و آماده ی حرکت، یک نفر از انتهای ماشین با صدای بلند گفت: نابودی همه ی علمای اس..... بعد از لحظه ای سکوت ادامه داد نابودی همه علمای اسرائیل صلوات همه صلوات فرستادیم وقتی برگشتم با تعجب دیدم آقایی که شعار صلوات فرستاد همان جوان لال در مسجد بود!به دوستم گفتم: مگه این جوان لال نبود!؟دوستم خندید و گفت: فکر کردی برای چی توی مسجد می خندیدیم. این هادی ذوالفقاری از بچه های جدید مسجد ماست که پسر خیلی خوبیه خیلی فعال و در عین حال دلسوز و شوخ طبع و دوست داشتنی است. شما رو سر کار گذاشته بود. یادم هست زمانی که برای راهیان نور به جنوب می رفتیم، من و هادی و چند نفر دیگر از بچه های مسجد جزء خادمان دو کوهه بودیم. آنجا هم هادی دست از شیطنت بر نمی داشت. مثلاً، یکی از دوستان قدیمی من با کت و شلوار خیلی شیک آمده بود دو کوهه و میخواست با آب حوض دو کوهه وضو بگیرد. هادی رفت کنار این آقا و چند بار محکم با مشت زد توی آب سر تا پای این رفیق ما خیس شد. یک دفعه دوست قدیمی ما دوید که هادی را بگیرد و ادبش کند.
#ادامه_دارد🦋همراهمون باشید😉
شهدایی
شهدایی🥹🥹
. کتابپسرکفلافلفروش༆📕✦. شهیدمحمدهادیذوالفقاری༆🌹✦. #پـــــــارت_یازدهم🌸/#شوخ_طبعی🕊 همیشه روی ل
.
کتابپسرکفلافلفروش༆📕✦.
شهیدمحمدهادیذوالفقاری༆🌹✦.
#پـــــــارت_دوازدهم🌸/#شوخ_طبعی🕊
هادی با چهره ای مظلومانه شروع کرد با زبان لالی صحبت کردن. این بنده ی خدا هم تا دید این آقا قادر به صحبت نیست چیزی نگفت و رفت. شب وقتی به اتاق ما آمد یکباره چشمانش از تعجب گرد شد. هادی داشت مثل بلبل تو جمع ما حرف می زد در دو کوهه به عنوان خادم راهیان نور فعالیت می کردیم. در آن ایام هادی با شوخ طبعی ها خستگی کار را از تن ما خارج می کرد. یادم هست که یک پتوی بزرگ داشت که به آن می گفت پتوی اجکت یا پتوی پرتاب کاری که هادی با این پتو انجام میداد خیلی عجیب بود. یکی از بچه ها را روی آن می نشاند و بقیه دور تا دور پتو را می گرفتند و با حرکات دست آن شخص را بالا و پایین پرت می کردند. یک بار سراغ یکی از روحانیون رفت. این روحانی از دوستان ما بود. ایشان خودش اهل شوخی و مزاح بود. هادی به او گفت: حاج آقا دوست دارید روی این پتو بنشینید؟ بعد توضیح داد که این پتو باعث پرتاب انسان می شود. حاج آقا که از خنده های بچه ها موضوع را فهمیده بود، عبا و عمامه را برداشت و نشست روی پتو هادی و بچه ها چندین بار حاج آقا را بالا و پایین پرت کردند. خیلی سخت ولی جالب بود. بعد هم با یک پرتاب دقیق حاج آقا را انداختند داخل حوض معروف دو کوهه بعد از آن خیلی از خادمان دو کوهه طعم این پتو و حوض دو کوهه را چشیدند!شیطنت های هادی در نوع خودش عجیب بود. این کارها تا زمانی که پایاو به حوزه ی علمیه باز نشده بود ادامه داشت. یادم هست یک روز سوار موتور هادی از بهشت زهرا به سوی مسجد بر می گشتیم. در بین راه به یکی از رفقای مسجدی رسیدیم. او هم با موتور از بهشت زهرا با بر می گشت. همین طور که روی موتور بودیم با هم سلام و علیک کردیم. یادم افتاد این بنده ی خدا توی اردوها و برنامه ها چندین بار هادی را اذیت کرد. از نگاه های هادی فهمیدم که میخواهد تلافی کند! اما نمی دانستم چه قصدی دارد. هادی یک باره با سرعت عملی که داشت به موتور این شخص نزدیک شد و سوییچ موتور را در حالی که روشن بود چرخاند و برداشت. موتور این شخص یک باره خاموش شد. ما هم گاز موتور را گرفتیم و رفتیم! هر چه آن شخص داد می زد اهمیتی ندادیم. به هادی گفتم خوب نیست الآن هوا تاریک میشه این بنده ی خدا وسط این بیابون چی کار کنه؟ گفت: باید ادب بشه. یک کیلومتر جلوتر ایستادیم برگشتیم به سمت عقب این شخص همین طور با دست اشاره می کرد و التماس می کرد. هادی هم کلید را از راه دور نشانش داد و گذاشت کنار جاده، زیر تابلو بعد هم رفتیم.....
#ادامه_دارد🦋همراهمون باشید😉
شهدایی
✤🦋•°
این شهدای والا مقام ۳۰ اردیبهشت
بر اثر تیراندازی اشرار و اراذل به فیض
عظیم شهادت نائل آمد🥀🥀
#شهید_مسعود_کرمی
#شهید_فرزاد_روزبهانی
#شهید_احسان_منشیزادگان
📿۱۴صلواتسهمشماهدیهبهشهید
.
شهدایی
❤️ #رئیسی_عزیز | تصویری از شهید رئیسی در کنار شهید حاج قاسم در جریان کمکرسانی به مردم در سیل خوزستان سال ۱۳۹۸
#حاج_قاسم
#رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"شهدایی
🔸 هدیه خاص رئیسی به دختر بچه ۵ ساله
🔹در سفر قبلی آقای رئیسی به آذربایجان شرقی، دختربچهای ۵ ساله برای ایشان نامهای نوشت و درخواست "چادر گلگل صورتی و یک سنجاق روسری" کرد و رئیسجمهور نامهاش را با ارسال این هدیه پاسخ داد.
#سید_شهیدان_خدمت
#عالم_مبارز_مجاهد
#خدمتگزار_بچههای_ایران
#شهید_جمهور
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
شهدایی
آسمون بغض داشت
ولی الان داره گریه میکنه
برای خادم الرضا
برای مرد بزرگ اخلاق
برای کسی که پشت میزش نبود
برای کسی که شب عملیات وعده صادق سجده کرد و گفت خدایا اگر قراره این ماجرا برای مردم، اسیب زننده باشه
منو فدا کن😭