eitaa logo
شهدایی🥹🥹
734 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
8 فایل
اینجــا‌یہ‌نفر‌هسٺ‌ڪہ‌نزاره‌🥺 احسآس‌تنہایـے‌کني اینجــاحرف‌‌از‌‌رفاقتــہ❤️ #برادرشهید‌م بابک نوری کپی حلاله به شرط اینکه صلوات برای شهدا بفرستین شروع خادمی.1403/2/17 @MZmmmmz : آیدی مدیر ناشناسمون https://eitaa.com/joinchat/3223323503C7348c57498
مشاهده در ایتا
دانلود
❌ نمايندگي تبريك ندارد!!! به دنبال شناسنامه اش كه آمدند، گمان كردم مي خواهد كند..(: گفتم عبدالحميد چه خبر است شناسنامه را براي چه مي‌خواهي؟ مي‌خواهي داماد شوي؟ خنديــ😅ـد و گفت :" نه مادر چند تا از علماي با من صحبت كردند كه نماينده شدن براي تو واجب است." وقتي هم مردم مشهد به او راي دادند و به خانه آمد ، خواهرش رفت جلو و گفت : "مباركه داداش" رو كرد به دخترم و گفت : و"نمايندگي يعني مسئوليت ، تبريك نداره !"
یادمه به مأموریت که رفتی‌، بعد از چهار روز زنگ زدی. وقتی صداتو شنیدم، از دلتنگی شروع کردم به‌گریه کردن‌، تو فقط می‌خندیدی و با مهربونی می‌گفتی: - خانمم! آخه‌گریه چرا!؟ و با صحبتات آرومم کردی ..(: بعد از اون تلفن‌، کار هر شبم شده بود که به دخترمان فاطمه بگم:مامانی واسه بابایی! دعا کن که صحیح و سالم برگرده. اونم با زبونی کودکانه‌، همش دعا می‌کرد. راستی یادته؟ تماس آخرت روز اربعین ابی عبدالله بود..♥️! سعی می‌کردی با من و فاطمه طوری صحبت کنی که انگار هیچ اتفاقی نمی‌خواد بیفته و عملیاتی هم ندارین. یادته به فاطمه گفتی:بابایی! واست چی بخرم؟ فاطمه با خنده‌های ملوس دخترانه‌اش گفته بود: بلوز می‌خوام و تو! شروع کردی به قهقهه زدن..😅! بعد اون تماس، دیگه صداتو نشنیدیم و در انتظار موندم تا اینکه یکی زنگ زد و گفت، شدی..(: به جاش‌، خبر پر کشیدنت رو به‌هم گفتن تلفن زنگ زد و گفت: عبدالرحیم شهید شده..! صدای قهقه ات توی گوشم بود و صدای هق هقم توی گوشی و فضای خانه . اما فاطمه می‌پرسید:بابا بلوز خریده؟...💔
10.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بنشین‌رفیق!‌ تاڪہ‌ڪمےدرددل‌کنیم اندازه‌ی‌تو‌هیچ‌‌کسی‌مهربان‌نبود..♥!
5.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•°🌻°• ....انتظار یعنى.... بــــا شــــــهــــیـــــدان، راه وصـــــال یــــار را پـیـدا کـنـیم..🌱:)
پرجنب و جوش بود. یک نوع آتش به اختیار. و. حافظ ناموس مردم بود. حواسش به رفتار همه بود. حتی جوان‌های داخل پارک که نکند مزاحمتی برای مردم ایجاد کنند. گاهی نگران می‌شدم. این دل و جرأتش کمی نگرانم می‌کرد. چیزی نگذشت که محمدحسین به جمع بچه‌های هیئت رزمندگان ملحق شد. 18سالی می‌شد که هیئت دایر شده بود و حلقه اولیه هیئت هم 10 نفر بودند اما رفته رفته حلقه بزرگ و بزرگ‌تر شد و امروز به لطف خدا هیئت 80 نفر خادم دارد. محمدحسین شش سال پیش به هیئت رزمندگان آمد. زمان برگزاری مراسم، محمدحسین کنار در اصلی می‌ایستاد و مردم را به داخل هدایت می‌کرد. حتی در پارک کردن خودروی عزاداران کمک می‌کرد. هر کاری از دستش برمی‌آمد انجام می‌داد. نگاه نمی‌کرد نوع کار چیست، خالصانه و متواضعانه بدون هیچ توقعی می‌کرد. احترام، اخلاق و ادب یکی از اصلی‌ترین شاخصه‌های در خادمی بود..✨(:
∶ دراجتمـاع ماڪسے بہ فڪر رعایت حجـاب واخلاق نیـست.. ولےشمافڪرڪنید وزینبےبرخـوردڪنید🖇
"🌿📸" خیلي‌ها دست‌وپاهاشۅن‌ و دادن تامَن‌و شما راحت زندگي‌ڪنیم‌‌ッ حواست باشه رفیق داري چیڪآرمیکني!:) 🌱 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنیا‌بماند‌‌برای‌عاقل‌ها… ما‌مجنونیم‌و‌دلمان‌هوای‌پرکشیدن‌دارد..🕊✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با کسے دَرد و دِل کن کہ‌ آسمانے باشد! این زَمینے‌ها دَر کارِ خودشان هَم مانده‌اند..🙂🌱 🌸
همہ دوست دارند ڪہ بھشت بروند اما کسی دوست ندارد ڪہ بمیرد بھشت رفتن جرأت مردن میخواهد..✨!
آخری ده روز مرخصی گرفت و من و پدرش را برد مشهد گرم بود ظهر که نماز جماعت میخواندیم من را با تاکسی برمی‌گرداند هتل که اذیت نشوم خودش نمی‌خوابید،دوباره بر‌میگشت حرم می‌ایستاد به دعا و نمازشب بیست‌ویکم توی صحن هدایت نشسته بودم پیام محسن آمد روی گوشی‌ام قسمم داده بود: مامان تورو خدا دعا کن یه بار دیگه قسمتم بشه برم سوریه..🥲❤️‍🩹