eitaa logo
شهدایی🥹🥹
739 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
15 فایل
اینجــا‌یہ‌نفر‌هسٺ‌ڪہ‌نزاره‌🥺 احسآس‌تنہایـے‌کني اینجــاحرف‌‌از‌‌رفاقتــہ❤️ #برادرشهید‌م بابک نوری کپی حلاله به شرط اینکه صلوات برای شهدا بفرستین شروع خادمی.1403/2/17 @MZmmmmz : آیدی مدیر ناشناسمون https://eitaa.com/joinchat/3223323503C7348c57498
مشاهده در ایتا
دانلود
شهدایی🥹🥹
🕊「کتاب بیست و هفت روز و یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت صد و دوم...シ︎ هروقت خسته می شود
🕊「کتاب بیست و هفت روز و یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت صد و سوم...シ︎ _خوابم نمی آد . گفتم پست بعدی رو من بدم . _ لوح ها زده شده که ! بعد از من ، میانجیه . _ داداش ، حالا که اون خوابیده . چرا بیدارش کنیم ؟ من جاش نگهبانی می دم . علی پور سر تکان می دهد . این بارِ اول نیست ؛ بابک اکثر شب ها ، جای بقیه نگهبانی می دهد . علی پور متوجه شده وقتی که مهرورز نیست و مسئولیت زدن لوح بر عهده ی بابک است ، بابک طوری ساعت پست خودش را انتخاب می کند که بقیه زمان بیشتری برای استراحت داشته باشند . بارها هم شاهد بوده وقت نگهبانی بچه های دیگر ، بابک از خواب بیدار می شود ، برایشان خوراکی می برد و ساعتی کنارشان می نشیند تا تنهایی و سکوت خوفناک شب اذیت شان نکند . دیگر خیلی وقت ها ، وقت پست دادن ، منتظر بابک اند تا برایشان میوه و خوراکی ببرد و دمی هم صحبت شان شود . بابک از توی جیبش دو سیب در می آورد و یکی را سمت علی پور می گیرد . لبخندی ، کُنج لب رضا می نشیند . می پرسد : به چی داری فکر می کنی ، حاجی ؟ رضا نگاه می چرخاند توی سیاهی ، از دور ، هر از گاهی صدای تیر اندازی می آید . سیب را از دست بابک می گیرد و می گوید : به همه چی و هیچی . _ رضا می دونی تو پادگان کسوه که بودیم ، خیلی احساس داشتم . _ از چی ؟ _ از این که پادگان ما چند کیلومتری اسرائیل بود و اون . علی پور نگاهش می کند . بابک با هیجان ادامه می دهد : این می دونی یعنی چی رضا ؟ یعنی که ما ایم ؛ یعنی به اون ها هم ثابت شده با ما نمی تونن در بیوفتن . رضا ، ما تو چند کیلو متریِ اون ها بودیم هیچ کاری نتونستن بکنن . هیجان به صدایش اوج می دهد : می دونی علت همه ی این ها چیه ؟ علی پور سر تکان می دهد . در این مدت ، بابک هیچ وقت این همه حرف نزده بود . بابک در جیب پیراهنش دست می کند . کوچکی در می آورد و زیر لب صلوات می فرستد و لایش را باز می کند : _ به خاطر و ایشونه . رضا ، ، این رو که من امشب ازش حرف می زنم ، بودن این هستیم ؛ همه ما . علی پور خم می شود روی عکس . تصویر . . .