شهدایی🥹🥹
. کتابپسرکفلافلفروش༆📕✦. شهیدمحمدهادیذوالفقاری༆🌹✦. #قسمت_هفتادوهشتم🌸/#درخطمقدم🔥 همان جا دید
.
کتابپسرکفلافلفروش༆📕✦.
شهیدمحمدهادیذوالفقاری༆🌹✦.
#قسمت_هفتادونهم🌸/#درخطمقدم🔥
هادی شجاعانه جلو می رفت و فریاد میزد لاتخاف، لاتخاف ماكوشيئ ..... نترس، نترس چیزی نیست. ما آن قدر جلو رفتیم که به دشت باز رسیدیم. از صبح تا عصر در آنجا محاصره شدیم. خیلی ترس داشت. نمی دانستیم چه کنیم اما هادی خیلی شاد بودا به همه روحیه می داد. عصر بود که راه باز شد و برگشتیم. از آنجا با هم راهی بغداد شدیم. بعد هم نجف رفتیم و چند روز بعد هادی به تنهایی راهی سامرا شد. ما از طریق شبکه های اجتماعی با هم در ارتباط بودیم. یک شب وقتی با هادی صحبت می کردم گفت اینجا اوضاع ما بحرانی است! من امروز در یک قدمی شهادت بودم. او ادامه داد: یک انتحاری پشت سر ما در میان نیروها منفجر شد. من بالای پشت بام خانه بودم که بلافاصله یک انتحاری دیگر در حیاط خانه خودش را منفجر کرد و..... چند روز بعد هادی به نجف برگشت زیاد در شهر نماند و به منطقه ی مقدادیه رفت. از آنجا هم راهی سامرا شد. دو تن از دوستانم با او رفتند. دوستان من چند روز بعد برگشتند. با هادی تماس گرفتم و گفتم کی برمی گردی؟ گفت: ان شاء الله مصلحت ما شهادت است من هم گفتم این هفته پیش شما می آیم تا با هم فیلم و عکس بگیریم. اما چند روز بعد روز دوشنبه بود که از دوستان شنیدم که هادی شهید شده.
#ادامه_دارد🦋همراهمون باشید