🔰تشکیل دولت اسلامی، راهبرد اصلی اهداف عالی، اعلی ومیانی
📌هدف انبیا جاری کردن ولایت خداوند ولایت الله بر روی زمین بود، و کارشان تنها بیان احکام و حلال و حرام نبود بلکه چیز فراتری بود که مردم و صاحبان قدرت هر زمان انبیا را به قتل می رساندند ائمه هدفشان برای رسیدن به هدف عالیشان تشکیل حکومتی بود که انجام دهنده و رساننده به ولایت الله بود
🗓برگرفته از مبانی ولایت
محتوای کار شده توسط کانال نقشه راه
#نقشه_راه_دولت_اسلامی
#تحول_معرفتی
#پست_سی_سوم
کانال نقشه راه در ایتا،گپ،تلگرام و روبیکا
@dghjkb
#یابنالحسن⁵⁹
بر سبز جامهای نظر از دور دوختم
پنداشتم تویی؛ تو نبودی و سوختم
@dghjkb
🌴غواصی که برای آب نامه مینوشت؛
یوسف قربانی در خردسالی پدر و مادرش را که از قشر مستضعف جامعه بودند از دست داد، یوسف به همراه برادرش در کنار مادر بزرگ در خانهای محقر سالهای اول دبستان را پشت سر میگذارد که ناگهان خداوند تنها پناهگاه آنها را نیز از دنیا میبرد و اینک یوسف و برادرش ماندهاند و بیکسی در سختیهای زندگی.
*دوران نوجوانی یوسف قربانی
بعد از سه سال زمانی که یوسف سال چهارم ابتدایی را میخواند، همراه برادرش به تهران میروند و نزد فردی حدود چهار یا پنج سال زندگی و کار میکنند و دوباره به زنجان برگشته و در خانهای کوچک ساکن میشوند.
یوسف به همراه برادرش سختیهای زیادی را متحمل میشوند اما تجربه گرفته و آماده میشوند تا اندوخته خویش را در معرض ظهور قرار دهند. برادر یوسف هنرمند بود و بر روی سنگ و آجر، نقاشی و کندهکاری میکرد و همه او را به این لقب میشناختند و هیچ کس نمیدانست که در این هنر او چه چیزی نهفته بود.
*دوران جوانی
با پیروزی انقلاب اسلامی و سپری شدن دوران ستمشاهی، یوسف نیز همراه دیگر فرزندان مستضعف امام پا به عرصه انقلاب میگذارد و با تشکیل اولیه بسیج، جذب خیل عاشقان انقلاب میشود که در همین سالها یوسف برادرش را نیز در سانحه رانندگی از دست میهد.
*در دوران دفاع مقدس
با آغاز جنگ تحمیلی یوسف به سپاه پیوست و به عضویت اطلاعات عملیات گردان ولیعصر (عج) زنجان درآمد و لباس غواصی به تن کرد.
یوسف نقش موثری در عملیاتهای والفجر ۸ و کربلای ۵ ایفا کرد و سرانجام در ۱۹ دی ماه ۱۳۶۵ در شلمچه به شهادت رسید.
*شهید یوسف قربانی از زبان همرزمش
همرزم یوسف میگوید هر روز میدیدم یوسف گوشهای نشسته و نامه مینویسد با خودم میگفتم یوسف که کسی را ندارد برای چه کسی نامه مینویسد؟ آن هم هر روز.
یک روز گفتم یوسف نامهات را پست نمیکنی؟ دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد نامه را از جیبش در آورد، پاره کرد و داخل آب ریخت چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه مینویسم کسی را ندارم که !!!!
*خاطرهای از شهید یوسف قربانی
پیش از عملیات کربلای 5 بود ما در موقعیت شهید اوجاقلو و در کنار رود کارون، دوره آموزش غواصی را میگذراندیم. یکی از روزها به دلیلی از من خواسته شد تا به گروهان دیگری منتقل شوم، ولی من نپذیرفتم، کلی هم ناراحت و عصبانی شدم. هرگز فراموش نمیکنم که او پیش من آمد و بعد از سلام و احوالپرسی گفت: چته پسر؟ این همه اخم و تخم میکنی که چی؟ آسمان که به زمین نیومده! اصلا بگو ببینم تو برای چی به جبهه اومدی؟ ها؟ برا تفریح؟ یا برا مهمونی؟ آدم که نیومده با این حرفا دلخور بشه؟ من نمیدونم اگه تو به جای من بودی چکار میکردی؟ فکر نمیکنم در این دنیای بی در و پیکر به اندازه من رنج و تنهایی کشیده باشی؟ از اول زندگیم همزاد غم و غصه بودم و همراه درد و رنج بزرگ شدم. در آسمان بلند زندگیام یک ستاره آشنا هم برایم سوسو نمیزند!
او راست میگفت. در دنیای به این بزرگی، هیچکس و کاری نداشت. وقتی که به مرخصی میآمد، اکثرا در پایگاه بسیج بود گاهی هم بچهها او را به خانه خود دعوت میکردند. اما هرگز از خود ضعف و ناتوانی نشان نمیداد و جزع و فزع نمیکرد. همیشه سرزنده و شاداب بود.
*شهادت
وقتی که عملیات کربلای 5 آغاز شد با هم در یک گروهان بودیم شب اول عملیات بود ما مسافت زیادی از دریاچه مصنوعی موسوم به آبگرفتگی در دشت شلمچه را با لباسهای غواصی طی کرده بودیم.
دوشکا و تیربارهای دشمن شدیدا کار میکرد سطح آب را آتش پر حجمی پوشانده بود. پیشروی در آب با آن همه مواضع مثل سیمهای خاردار و موانع خورشیدی واقعا دشوار بود. بچهها یکی پس از دیگری، مظلومانه در داخل آب شهید میشدند تقریبا به نزدیکیهای دشمن رسیده بودیم یوسف داشت با فاصله کمی از من حرکت میکرد.
یوسف ناگهان از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت گلوله از سمت راست اصابت کرد و از سمت چپ خارج شد نزدیک بود در آب بیفتد که من گرفتمش. خون از دهان و گوشهایش فوران میکرد و او سرش را آرام به چپ و راست میچرخاند صدایش کردم: یوسف! یوسف! یوسف او آرام آرام زار میزد نمیتوانست چشمانش را باز کند.
دیدگانش پر از خون بود قطرات اشک امانم را برید خدایا! بچه ها چقدر غریبانه و دلگیر پرپر میشوند! لحظاتی بعد به آرامی نسیم سحری سر بر بالین شهادت گذاشت و به آرامشی به رنگ سبز و جاودانه فرو رفت پیشانیش را بوسیدم و وداعش گفتم. او شهید یوسف قربانی از گردان ولیعصر (عج) زنجان، لشگر عاشورا بود.
*خبرگزاری دانشجویان ایران"ایسنا"
#شهید_یوسف_قربانی
#شهدای_غواص
@dghjkb
🌴سلام به شهید محسن ححجی
شهید بزرگواری که با سن کم مدافع حرم شد
و یک پدر بود...
الان نگاه کن به پسرت علی که بزرگ شده و مطمئن هستم راهت را ادامه می دهد....
@dghjkb
🔹استاد فاطمینیا؛
شیطان را باید شناخت. شعار می دهند می گویند شیطان قوی است. نه شیطان قوی نیست؛ ما شیطان را رو می دهیم. ما بچه بودیم در محلات و خانه های پر درخت تبریز بازی می کردیم. دیدیم ناله یکی از بچه ها بلند شد. دیدیم یک بچه عقرب پیدا شد از مورچه کمی بزرگتر. این بچه داشت سیاه می شد طفلک.
بچه عقرب از بند انگشت هم کوچک تر بود. عقرب فقط یک لنگه کفش می خواهد. شما الان نمی توانید بگوئید عقرب قوی است ولی موذی است. رو بدهی میاید در آستین آدم.
شیطان هم ضعیف است. نگویید قوی است. این طور بگویید روبروی خدا ایستاده اید. شیطان قوی نیست؛ موذی است.
*سایت تحلیلی_خبری عصر ایران
#استاد_فاطمی_نیا #شیطان
@dghjkb
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
🌱امام باقر علیه السلام:
من خوش ندارم كه اندازه زبان مرد، فزونتر از اندازه دانش او باشد؛ چنان كه خوش ندارم اندازه دانش او، فزونتر از اندازه خرد او باشد.
ميزان الحكمه جلد ۱۰ صفحه۱۹۵
#امام_باقر علیهالسلام
@dghjkb
#امام_زمانم
✨سلام بر مولایی که
تنها نشان باقیمانده از دین
و حجّت های خداست.
✨سلام بر او که
گنجینه علم الهی است...
به امید دیدن روز ظهور
روزی که دین و ایمان
جانی تازه میگیرد…
#اللهم_عجـل_لولیـک_الفـرج
💐سلام بر قطب عالم امکان💐
@dghjkb
-1230758141_-216548.mp3
11.74M
#ظهور_یا_سقوط
#جلسه_4
#استاد_علی_تقوی
مرکز تخصصی واجب فراموش شده
@aamerin_ir
#انتشار_مطالب_آموزشی_آزاد_است
#شهیدانه
می گفت:چادر یادگار
حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)است،ایمان یک زن
وقتی کامل می شود که حجابش را
کامل رعایت کند،،،،
#شهید_ابراهیم_هادی
@dghjkb