دوم اينکه قلبي رئوف و مهربان دارم و با همه بديهايم بسيار دلسوزم. لحظه اي حاضر به رنجش کسي نمي شوم، حتي رنجش بسيار کوچک و ناچيز، ولي در عوض براي خوشنودي ديگران حاضر به تحمل هرگونه رنجي مي شوم. بله! به اين دو چيز دل خوش کرده ام.
اگر دوستم داري که مرا به اينجا آورده اي پس به آرزويم که .... برسان.
اي کساني که اين نوشته را مي خوانيد، اگر من به آرزويم رسيدم و دل از اين دنيا کندم، بدانيد که نالايق ترين بنده ها هم مي توانند به خواست او، به بالاترين درجات دست يابند. البته در اين امر شکي نيست ولي بار ديگر به عينه ديده ايد که يک بنده گنهکار خدا به آرزويش رسيده است.
حالا که به عينه ديديد، شما را به خدا عاجزانه التماس و استدعا مي کنم، بياييد و به خاکش بيفتيد و زار زار گريه کنيد و اميدوار به بخشايش و کرمش باشيد. با او آشتي کنيد. زيرا بيش از حد مهربان و بخشنده است. فقط کافي است يکبار از ته دل صدايش کنيد. ديگر مال خودتان نيستيد و مال او مي شويد و ديگر هر چه مي کند، او مي کند و هر کجا که مي برد، او مي برد...... شنبه 7/4/65ساعت 5 بعدازظهر/بنده مخلص و گنهکار، امير حاجي اميني
پ.ن.
1- چاپ این عکس ها با کیفیت عالی در محموعه" عکس های احسان رجبی"، انتشارات روایت فتح من را بر آن داشت تا ضمن یادآوری مجدد از این شهید بزرگوار، آنها را در وسعت کوچک وبلاگم ارائه کنم، امیدوارم شهدا روزی دستمان را بگیرند..
2-شهدا ما را خوانده اند، نوایشان طنین انداز جانمان است که در پی فراق به خاموشی نمی نشیند، شاید عقل از فهمش در بماند، اما احساس تا عمق دل آن را می کاود تا قاعده ی عشق را دریابد.خاطرات شهدا ندای مستمری است که در دلهای جان، بشارت بهشت را نوید می دهد، گرچه روزگار بر ما می گذرد، ایام می رود و سرنوشتمان در پس روزمرگی گرفتار شده است ، اما آینه ی سرخ شهادت به وسعت کهکشان بر ما رخ می نمایاند، برق ستاره ها وسعت آسمان را در می نوردد، اما من تشنه آخرین نگاهم...انتظار بی قرار به سینه ام فشار می آورد و من گدای بودن در روز وداع حسین ام، آخر عهدی با امام امامان بسته ایم، و ماندن جز عذاب نیست...
قافله عشق رفت و من ماندم ، ناله کنان مسیر عشق را می دوم و هروله سر می دهم، بارها در خون می نشینم و برمی خیزیم، اما جنونم رنگ قرار به خود نمی گیرد، من به عقوبت کدامین گناه گرفتار شده ام، من که تلاش داشتم تا به قامت سفر با خوبان قد بکشم اکنون چرا خموده ام، چرا مرکب عقل موجب غفلتم شد، چرا خواب مرا در ربود، چرا نشانه ها را نشناختم، همچون غبار از "من" می گویم، وقتی هیچ از "من" نمانده است، از مرکب عقل بیزارم که در وقت مصاف ، سوار دل را بر زمین می زند،آتش فراق میان جگرم زبانه می کشد، احساس می کنم نوای آن تا بیکران عالم اوج می گیرد، ای روزگار غریب، اف بر تو باد که تو را رسم قناعت نیست و هر صبح وشام، یار از یار و دلدار از معشوق جدا می کنی، و فراق می آفرینی و هجران می آوری، تنها می توانم چشمانم را در انتظار وصل به امید فرا بخوانم ، چه زیباست لحظه زیبای وصال عاشقان، اسلم بن عمرو از یاران امام در عاشورا- که پس از جهادی دلیرانه بر زمین افتاد- هنگامی که امام حسین علیه السلام او را در آغوش کشید و صورت بر صورت او نهاد. با دیدن این صحنه لبخندی زد و گفت: "چه کسی مثل من از این افتخار برخوردار است که پسر پیغمبر صورت بر صورتش بگذارد؟" این را گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
#شهید_امیر_حاج_امینی
@dghjkb
🌴اگر من به آرزویم رسیدم و دل از این دنیا کَندم
بدانید که نالایق ترین بنده ها هم می توانند به خواست او، به بالاترین درجات دست یابند..!
#شهید_امیر_حاج_امینی
@dghjkb