eitaa logo
دلنوشته‌ای از دلی تنگ برای شهدا
650 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
42 فایل
در هر زمان از شبانه روز که دلتان تنگ شد دلنوشته خود را برای ما بفرستید @amz_15
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️روز ششم محرم : قاسم بن الحسن (علیه‌السلام)؛ 1. در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد نامه‏ای برای عمر بن سعد فرستاد كه: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز كرده‏ام. توجه داشته باش كه هر روز و هر شب گزارش كار تو را برای من مي‏فرستند. 2. در این روز "حبیب بن مظاهر اسدی" به امام حسین علیه‏السلام عرض كرد: یابن رسول اللّه‏! در این نزدیكی طائفه‏ای از بنی اسد سكونت دارند كه اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم. امام علیه‏السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده‏ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت مي‏كنم، او یارانی دارد كه هر یك از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشكری انبوه محاصره كرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت مي‏نمایم... . در این هنگام مردی از بني‏اسد كه او را "عبداللّه‏ بن بشیر" مي‏نامیدند برخاست و گفت: من اولین كسی هستم كه این دعوت را اجابت مي‏كنم و سپس رجزی حماسی خواند: قَدْ عَلِمَ الْقَومُ اِذ تَواكلوُا وَاَحْجَمَ الْفُرْسانُ تَثاقَلُوا اَنِّی شجاعٌ بَطَلٌ مُقاتِلٌ كَاَنَّنِی لَیثُ عَرِینٍ باسِلٌ "حقیقتا این گروه آگاهند ـ در هنگامی كه آماده پیكار شوند و هنگامی كه سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، ـ كه من [رزمنده‏ای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشه‏ام." سپس مردان قبیله كه تعدادشان به 90 نفر مي‏رسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه‏السلام حركت كردند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه كرد و او مردی بنام "ازْرَق" را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یكدیگر درگیر شدند، در حالی كه فاصله چندانی با امام حسین علیه‏السلام نداشتند. هنگامی كه یاران بني‏اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریكی شب پراكنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود كوچ كردند كه مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد. حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیه‏السلام آمد و جریان را بازگو كرد. امام علیه‏السلام فرمودند: "لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه‏ِ"14 شهادت قاسم بن الحسن بن علی (علیه‌السلام) سهيل سر زده گفتي مگر ز سمت يمن رخ چو ماه تمام و قدي چو سرو چمن نمود در بر خود پيرهن به شكل كفن ز برج خيمه برآمد چو قاسم بن حسن ز خيمگاه به ميدان كين روان گرديد گرفت تيغ عدو سوز را به كف چون هلال قاسم بن الحسين عليه السلام به عزم جهاد قدم به سوي معركه نهاد، چون حضرت سيدالشهداء عليه السلام نظرش بر فرزند برادر افتاد كه جان گرامي بر كف دست نهاده آهنگ ميدان كرده، بي‌تواني پيش شد و دست به گردن قاسم درآورد و او را در بر كشيد و هر دو تن چندان بگريستند كه در روايت وارد شده حَتّي غٌشِي عَلَيْهِما، پس قاسم گريست و دست و پاي عم خود را چندان بوسيد تا اذن حاصل نمود، پس جناب قاسم عليه السلام به ميدان آمد در حالي كه اشكش به صورت جاري بود و مي‌فرمود: سِبْطِ النَّبِيّ الْمُصْطَفي الْمُؤْتَمِن بَيْنَ اُناسٍ لاسُقُوا صَوْبَ المَزنِ اِنْ تَنْكرُوٌني فَانَا اْبنُ الْحَسَنِ هذا حُسَيْنٌ كَالْاَسيرالْمُرْتَهَن پس كارزار سختي نمود و به آن صغر سن و خردسالي سي و پنج تن را به درك فرستاد. حميد بن مسلم گفته كه من در ميان لشكر عمر سعد بودم پسري ديدم كه به ميدان آمده گويا صورتش پاره ماه است و پيراهن و ازاري در برداشت و نعليني در پا داشت كه بند يكي از آنها گيسخته شده بود و من فراموش نمي‌كنم كه بند نعلين چپش بود، عمرو بن سعد ازدي گفت: به خدا سوگند كه من بر اين پسر حمله مي‌كنم و او را به قتل مي‌رسانم، گفتم سبحان الله اين چه اراده است كه نموده‌اي؟ اين جماعت كه دور او را احاطه كرده‌اند از براي كفايت امر او بس است ديگر ترا چه لازم است كه خود را در خون او شريك كني؟ گفت به خدا قسم كه از اين انديشه برنگردم، پس اسب برانگيخت و رو برنگردانيد تا آنگاه كه شمشيري بر فرق آن مظلوم زد و سر او شكافت پس قاسم به صورت بر روي زمين افتاد و فرياد برداشت كه يا عماه منبع: کتاب منتهی الامال اثر حاج شیخ عبّاس قمی rasekhoon.net *بیتوته @dghjkb
چون صداي قاسم به گوش حضرت امام حسين عليه السلام رسيد تعجيل كرد مانند عقابي كه از بلندي به زير آمد صفها را شكافت و مانند شير غضبناك حمله بر لشكر كرد تا به عمرو (لعين) قاتل جناب قاسم رسيد، پس تيغي حواله آن ملعون نمود، عمرو دست خود را پيش داد حضرت دست او را از مرفق جدا كرد پس آن ملعون صيحه عظيمي زد. لشكر كوفه جنبش كردند و حمله آوردند تا مگر عمرو را از چنگ امام عليه السلام بربايند همينكه هجوم آوردند بدن او پامال سم ستوران گشت و كشته شد. پس چون گرد و غبار معركه فرو نشست ديدند امام عليه السلام بالاي سر قاسم است و آن جوان در حال جان كندنست و پاي به زمين مي‌سايد و عزم پرواز به اعلي عليين دارد و حضرت مي‌فرمايد سوگند با خداي كه دشوار است بر عم تو كه او را بخواني و اجابت نتواند و اگر اجابت كند اعانت نتواند و اگر اعانت كند ترا سودي نبخشد، دور باشند از رحمت خدا جماعتي كه ترا كشتند. هذا يَوْم وَاللهِ كَثُرَواتِرُهُ وَ قَلَّ ناصِرُهُ. آنگاه قاسم را از خاك برداشت و در بر كشيد و سينه او را به سينه خود چسبانيد و به سوي سراپرده روان گشت در حالي كه پاهاي قاسم در زمين كشيده مي‌شد. پس او را برد در نزد پسرش علي بن الحسين عليه‌السلام در ميان كشتگان اهلبيت خود جاي داد، آنگاه گفت بارالها تو آگاهي كه اين جماعت مارا دعوت كردند كه ياري ما كنند اكنون دست از نصرت ما برداشته و با دشمن ما يار شدند، اي داور دادخواه اين جماعت را نابود ساز و ايشان را هلاك كن و پراكنده گردان و يكتن از ايشان را باقي مگذار، و مغفرت و آمرزش خود را هرگز شامل حال ايشان مگردان. آنگاه فرمود اي عموزادگان من صبر نمائيد اي اهلبيت من شكيبائي كنيد و بدانيد بعد از اين روزخواري و خذلان هرگز نخواهيد ديد. مخفي نماند كه قصه دامادي جناب قاسم عليه السلام در كربلا و تزويج او فاطمه بنت الحسين (علیه‌السلام) را صحت ندارد چه آنكه در كتب معتبره به نظر نرسيده و به علاوه آنكه حضرت امام حسين عليه السلام را دو دختر بوده چنانكه در كتب معتبره ذكر شده، يكي سكينه كه شيخ طبرسي فرمود: سيدالشهداء عليه السلام او را تزويج عبدالله كرده بود و پيش از آنكه زفاف حاصل شود عبدالله شهيد گرديد. و ديگر فاطمه كه زوجه حسن مثني بوده كه در كربلا حاضر بود چنانكه در احوال امام حسين عليه السلام به آن اشاره شده، و اگر استناداً به اخبار غير معتبره گفته شود كه جناب امام حسين عليه السلام را فاطمه ديگر بوده گوئيم كه او فاطمه صغري است و در مدينه بوده و او را نتوان با قاسم بن حسن عليه‌السلام بست و الله تعالي العالم. شيخ اجل محدث متتبع ماهر ثقه الاسلام آقاي حاج ميرزا حسين نوري نور الله مرقده در كتاب لؤلؤ و مرجان فرموده و به مقتضاي تمام كتب معتمده سالفه مولفه در فن حديث و انساب و سير نتوان براي حضرت سيدالشهداء عليه السلام دختر قابل تزويج بي‌شوهري پيدا كرد كه اين قضيه قطع نظر از صحت و قسم آن به حسب نقل و قوعش ممكن باشد. اما قصه زبيده و شهربانو و قاسم ثاني در خاك ري و اطراف آن كه در السنه عوام دائر شده، پس از آن خيالات واهيه است كه بايد در پشت كتاب رموز حمزه و ساير كتابهاي معجوله نوشت، و شواهد كذب بودن آن بسيار است، و تمام علماي انساب متفقند كه قاسم بن الحسن (ع) عقب ندارد انتهي كلامع رفع مقامه. بعضي از ارباب مقاتل گفته‌اند كه بعد از شهادت جناب قاسم عليه السلام بيرون شد به سوي ميدان عبدالله بن الحسن عليه السلام و رجز خواند: ضْرغامُ اجامٍ وَ لَيْثٌ قَسْوَرَه اَكيلُكُمْ بِالسًّيْفِ كَيْلَ السَّنْدَرَهِ اِنْ تُنْكِرُوني فَانَا ابْنُ حَيْدَرَه عَلَي الاَعادي مِثْلَ ريحٍ صَرْصَرَهٍ و حمله كرد و چهارده تن را به خاك هلاك افكند، پس هاني بن ثبيت خضرمي بر وي تاخت و او را مقتول ساخت پس صورتش سياه گشت. و ابوالفرج گفته كه حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام فرموده كه حرمله بن كاهل اسدي او را به قتل رسانيد. مؤلف گويد: كه مقتل عبدالله را در ضمن مقتل جناب امام حسين عليه السلام ايراد خواهيم كرد انشاء‌الله تعالي. و ابوبكر بن الحسن (ع) كه مادرش ام ولد بوده و با جناب قاسم عليه السلام برادر پدر مادري بود، عبدالله بن عقبه غنوي او را به قتل رسانيد. و از حضرت باقر عليه السلام مرويست كه عقيه غنوي او را شهيد كرد،‌ و سليمان بن قته اشاره به او نمود در اين شعر: وَ في اَسَدٍ اُخْري تُعَدُّو تُذْكَرُ وَ عِنْدَ غَنِيّ قَطْرَه مِنْ دِمائِنا منبع: کتاب منتهی الامال اثر حاج شیخ عبّاس قمی rasekhoon.net *بیتوته @dghjkb
وقایع روز ششم محرم| اولین محاصره فرات و دعوت حبیب‌بن مظاهر از طایفه بنی‌اسد نامه عبیدالله‌بن زیاد در روز ششم محرم به دست عمر سعد رسید. در این روز ابن‌زیاد لشکری بالغ بر پنج‌هزار سرباز تازه‌نفس با فرماندهی عمروبن حجاج به کربلا فرستاده بود. عمربن سعد هم به عمروبن حجاج دستور داد فرات را در محاصره خودش بگیرد و او هم با سربازانش، کمربندی در حاشیه فرات به وجود آورد تا هیچ کسی از یاران امام حسین علیه السلام نتواند از آب استفاده کند. نامه امام حسین علیه السلام برای محمدبن حنفیه طبق روایتی از امام محمد باقر علیه السلام، امام حسین علیه السلام از کربلا نامه‌ای را برای برادر خود، محمدبن حنفیه فرستادند، مبنی بر اینکه: «نامه‌ای است از حسین‌بن علی به محمد حنفیه و دیگر بنی‌هاشم. اما بعد، مثل اینکه دنیا اصلاً وجود نداشته و آخرت همیشگی و دائم بوده است.» ارائه گزارش از گفتگوی امام حسین علیه السلام و عمربن سعد در برخی از منابع نوشته شده است در فاصله شب‌های چهارم تا ششم ماه محرم، میان امام حسین علیه السلام و عمربن سعد صحبت‌هایی انجام می‌شد، بدون اینکه هیچ کسی از یاران آن حضرت و یا یاران عمر سعد حضور داشته باشد، البته گزارشی اعلام کرده است که در یکی از صحبت‌ها، چند نفر از خانواده امام علیه السلام و نزدیکان با فاصله حضور داشته‌اند. خولی‌بن یزید اصبحی که دشمنی و کینه سختی با اهل‌بیت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و امام حسین علیه السلام داشت، برای ابن‌زیاد از این گفتگو گزارشی ارسال کرد تا او بر عمر سعد سخت بگیرد و کار به آزار و شهادت حضرت اباعبدالله علیه السلام بینجامد. طبق گزارشی، خولی‌بن یزید در نامه‌اش برای ابن‌زیاد نوشته بود: «ای امیر! پسر سعد شبانه از لشکر بیرون می‌زند و همراه با حسین [علیه السلام] در ساحل رود فرات، بساط گفتگو راه می‌اندازد. این گفتگوها تا پاسی از شب ادامه پیدا می‌کند. او با لشکر آن‌ها نرمش و رأفت و سازش دارد. اگر فرماندهی را به من بسپاری، کار را تمام خواهم کرد و من به‌تنهایی بر این کار توانایی دارم.» برگزاری روضه محرم در بیان آیت‌الله بهجت/ فقط خدا می‌داند به‌یاد امام حسین(علیه‌السلام) بودن، چقدر اجر دارد پاسخ ابن‌زیاد برای عمربن سعد وقتی نامه و گزارش خولی از گفتگوی عمربن سعد با امام حسین علیه السلام به دست عبیدالله‌بن زیاد رسید، او پیکی برای ابن‌سعد فرستاده نوشت: «ای پسر سعد! گزارشی به دست من رسیده است که تو شب‌ها تا دیرهنگام با حسین [علیه السلام] به صحبت می‌نشینی و با او گفتگوها داری. به‌محض اینکه نامه من را دریافت کردی، حسین را وادار کن تا امر من مبنی بر بیعت با من و امیرالمؤمنین یزید را اطاعت کند، اگر قبول نکرد، آب را بر او و یارانش ببند و بین او و فرات حائل و مانع شو که من آب را بر یهود و نصاری حلال کردم و بر حسین و خانواده او، حرام. حسین و یاران او نباید از آب بنوشند تا همان طوری که بر امیرالمؤمنین عثمان گذشت، تشنه کشته شوند.» عمربن سعد هم با دریافت نامه ابن‌زیاد، حجر‌بن حر (حجاربن ابجر) را به‌همراه چهار هزار سوار بر آبراه غاضریه فرستاد تا مانع از استفاده حضرت اباعبدالله علیه السلام و یاران آن حضرت از آب شوند. او همچنین شیث‌بن ربعی را به‌همراه هزار سوار به بخش دیگری از غاضریه فرستاد که مأمور حفاظت از آن بخش باشند تا خاندان امام حسین علیه السلام به هیچ نحوی دسترسی به آب نداشته باشند. منابع: نفس المهموم الارشاد؛ شیخ مفید مقتل الامام الحسین علیه السلام؛ خوارزمی مقتل الامام الحسین علیه السلام؛ بحرالعلوم آینه در کربلاست؛ محمدرضا سنگری *خبرگزاری تسنیم @dghjkb
نفرینی که محقق شد در این میان یکی از سربازان لشکر دشمن خطاب به امام حسین علیه السلام فریاد زد: «ای حسین! به‌خدا قسم که قطره‌ای از این آب را نخواهی خورد تا از تشنگی جان دهی.»، امام علیه السلام او را نفرین کرده فرمودند: «خدایا! او را از تشنگی هلاک کن و هرگز او را مشمول رحمتت قرار نده.»، حمیدبن مسلم گفته است «به‌چشم خود دیدم که نفرین امام حسین علیه السلام در حق او عملی شد و او از تشنگی هلاک شد.» دعوت حبیب‌بن مظاهر از بنی‌اسد برای یاری حضرت اباعبدالله علیه السلام روز ششم محرم بود که جناب حبیب‌بن مظاهر به خدمت امام حسین علیه السلام رسید و گفت: «ای فرزند رسول خدا! در این نزدیکی طایفه‌ای از بنی‌اسد ساکن هستند. اگر به من اجازه بدهی به‌سراغ آن‌ها بروم و آن‌ها را به‌سوی تو دعوت کنم، شاید خدای متعال با حضور بنی‌اسد، شر این گروه را از تو دفع کند.» امام حسین علیه السلام به او اجازه داد و حبیب شبانه از خیمه بیرون رفته به‌سراغ طایفه بنی‌اسد رفت، به آن‌ها گفت: «بهترین ارمغان را برای شما به‌همراه آورده‌ام، شما را به یاری پسر پیامبر خدا دعوت می‌کنم، او یارانی دارد که هر یک از آن‌ها بهتر از هزار مرد جنگی‌اند و هرگز او را تنها نخواهند گذارد و او را به دشمن تسلیم نکنند. عمربن سعد با لشکریانی انبوه او را محاصره کرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید شما را به این راه خیر راهنمایی می‌کنم، امروز از من فرمان برید و به یاری او بشتابید تا شرف دنیا و آخرت از آن شما باشد، من به خدا سوگند یاد می‌کنم که اگر یک نفر از شما در راه خدا با پسر دختر پیغمبرش در اینجا کشته شود شکیبایی ورزد و امید ثواب از خدای داشته باشد، رسول خدا در علّیّین بهشت، رفیق و همدم او خواهد بود.» همان موقع مردی از بین جمع بنی‌اسد به‌نام عبدالله‌بن بشیر بلند شد و گفت: «من اولین کسی هستم که این دعوت را اجابت می‌کنم.»، بعد از آن رجزی حماسی خواند. پس از او هم مردهای قبیله یکی‌یکی بلند شدند تا اینکه تعداد آن‌ها به نود نفر رسید و برای یاری امام حسین علیه السلام حرکت کردند. یکی از جاسوسان عمربن سعد که از جریان آگاه شد، گزارش این اتفاق را به ابن‌سعد رساند. عمربن سعد هم مردی به‌نام ازرق را با چهارصد سوار به‌سمت آن گروه فرستاد. در تاریکی‌های شب سواران ابن‌سعد کنار رود فرات، جلوی آن‌ها را گرفتند، آن هم در حالی که آن‌ها چند متر بیشتر با امام حسین علیه السلام فاصله نداشتند. در همان تاریکی مردان طایفه بنی‌اسد با سربازان عمر سعد درگیر شدند و حبیب‌بن مظاهر در همان تاریکی بر ازرق فریاد زد که: «وای بر تو! بگذار کس دیگری این مظلمه را به‌گردن بگیرد.» وقتی طایفه بنی‌اسد متوجه شدند که توان مقاومت با آن گروه را ندارند، در همان تاریکی شب پراکنده شدند و به قبیله خودشان برگشتند. آن‌ها حتی شبانه از محل خود کوچ کردند تا مبادا عمربن سعد شبانه به آن‌ها حمله کند. درنهایت جناب حبیب‌بن مظاهر به خدمت امام حسین علیه السلام رسید و ماجرا را بازگو کرد. امام با شنیدن این ماجرا فرمودند: «لاحول و لاقوة الّا باللّه». منابع: نفس المهموم الارشاد؛ شیخ مفید مقتل الامام الحسین علیه السلام؛ خوارزمی مقتل الامام الحسین علیه السلام؛ بحرالعلوم آینه در کربلاست؛ محمدرضا سنگری *خبرگزاری تسنیم @dghjkb