*وصيتنامه شهيد جواد جليلي:
بسماللهالرحمن الرحيم
درود خداوند متعال بر تو باد اي رهبر عالي قدر و بزرگوار سلامشهيدان ايران ...حسين جان!
جوانان ما در جبههها به ياد تو سينههاي خود را جلوي گلولههاي سبك و سنگين قرارمي دهند و جان خود را ميدهند پروردگارا من ميدانم تو ما را خلق كردي و تو به ما جان دادهاي....خداوندا مرا ياري كن اگر تو ياري نكني ياوري جز تو ندارم و اي مردم مسلمان اين خون پاك شهيدان است كه پيچ و خم قلاب را صاف و هموار ميكند كه شايد با ريخته شدن اين خونهاي پاك كساني كه در ناداني هستند بهراه الله نماينده شوند.
از شما مردم مسلمان و دوستان و آشنايان تقاضا ميكنم كه با انقلاب به حالت سستي برخورد نكنيد انقلاب هدف بزرگي را دنبال كرده است و از شما ميخواهم كه جلوگيري از فرزندان خود نكرده و بگذاريد راهي راه ميخواهند بروند و اگر كسي مانع از رفتن فرزندش به جبهههاي جنگ شود به خدا قسم مسئول است.....
خدايا تو را شكر ميكنم كه به من قدرت تشخيص حق از باطل را دادي و خدايا تو را شكر ميكنم كه رهبرم را شناساندي كه به من چنين پدر و مادري دادي خدايا تو را شكر ميكنم كه مرا در ناداني نميراندي مادر عزيزم ميدانم كه شما را اذيت كردم و براي شما نتوانستم فرزند خوبي باشم....
بعد از مردن من حجلهاي براي من مگذاريد چون درنزد خدا هيچ ارزشي ندارد گل بر سر قبرم نياوريد چون اين گلها بعد از 2 يا 3 روز پلاسيده ميشوند مرا در بهشتزهرا (س) دفن كنيد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
58/4/1361 جواد جليلي
#وصیتنامه_های_آسمانی
@dghjkb
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
💠كسانى كه در دوران دفاع مقدس، سر از پا نشناخته در صفوف دفاع مقدس شركت میكردند،
منتظران حقيقى بودند.
(مقام معظم رهبری)
#دفاع_مقدس
@dghjkb
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
☘سلام سردار،،
☘عکس ات بالای تختم است ،،
☘ما زینب های تو هستیم پس برایمان دعا کن....
@dghjkb
✨گمنامی که پس از ۳۵سال نامدار شد/ شهیدی که از ابتدا آتش به اختیار بود:
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا, دوست داشت گمنام شهید شود و اثری از او نباشد. خدا هم او را 35 سال گمنام و بینشان میان شهدا قرار داد. 16 سال پیش بود که بهعنوان شهید گمنام شناسایی شد و بههمراه 7 همرزم گمنامش در پنجم مهر سال 80 در شهرک ولایت دانشگاه امام حسین(ع) به خاک سپرده شد تا به نگینی درخشان در شرق تهران تبدیل شود. تقدیر سرنوشتش بر آن رقم زد تا پس از 16 سال گمنامی و بینشانی توسط آزمایش DNA هویتش شناسایی شود. شهید «مجتبی کریمی» 18 سال بیشتر نداشت که بههمراه دوست صمیمیاش شهید «علی علیآبادی» که او هم هنوز مفقودالاثر است عازم جبهه شدند و در عملیات رمضان در هفتم مرداد سال 61 مزد جهاد و مجاهدت خود را گرفت و شربت شهادت را نوشید. پدرش نیز در سال 92 پس از فراغ و بیخبری از پیکر فرزندش به رحمت ایزدی پیوست و مادر رنج این دوری و فراغ را بهتنهایی بر دوش کشید تا آنجا که مبتلا به بیماریای همچون پارکینسون و حملات قبلی شد اما هنوز با صلابت به شهادت پسرش افتخار میکند.
شب گذشته سردار مرتضی صفاری فرمانده دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین(ع) بههمراه سردار محمدرضا حسنی آهنگر فرمانده دانشگاه جامع امام حسین(ع) و جمعی از مسئولان آستان شهدای گمنام شهرک ولایت و معراج الشهدای مرکز با حضور در منزل خانواده این شهید والامقام خبر شناسایی پیکر مطهر فرزندان شهیدشان را به آنها ابلاغ کردند.
الآن که پیکر پسرم شناسایی شده گریه نمیکنم و به او افتخار میکنم
مادر شهید مجتبی کریمی در این دیدار میگوید: چند سال پیش خواهرش, مجتبی را در خواب دیده بود و به او گفته بود «مجتبی، کجایی؟»، گفته بود «من خیلی وقته آمدهام». یک بار دیگر هم خواب او را دیدم که کنار پدرش کار میکند به او گفتم «مجتبی، کجایی؟ کی آمدی؟» و او را بوسیدم. مجتبی گفت که «به بابام کمک میکنم» و دیگر خوابی از او ندیدیم. من همیشه منتظر بودم که خبری از او بشود و دلم قرص بشود. راهش را خودش انتخاب کرد و خدا را شکر راه بدی نرفتند. زمانی که خبر شهادت را به من دادند اصلاً گریه نکردم و به او افتخار کردم اکنون نیز که پیکرش بازگشته نیز گریه نمیکنم و به او افتخار میکنم.
برادر شهید کریمی نیز در سخنانی میگوید: مجتبی با شهید علیآبادی دوستان صمیمی بودند که با هم به جبهه رفتند. روز آزادی خرمشهر شهادت پسرعمویم بود که همه کارهایش را مجتبی انجام داد، بعد از آن رفتند پادگان امام حسن(ع) که بههمراه شهید علیآبادی به جبهه اعزام شوند. من نیز دنبالش رفتم و بدرقهشان کردم. شش ــ هفت ماه گذشت اما خبری از او نشد. شبها طوری بود که پدر و مادرم کمتر میخوابیدند و وقتی بچهها میآمدند فکر میکردم برادرم هم همراهشان هست سریع سر کوچه میرفتم تا آنها را ببینم اما خبری از او نبود. یک سال بعد ساک وسایل و خبرش را برایم آوردند و به خانواده گفتم که مجتبی شهید شده. او در پنجمین مرحله عملیات رمضان در هفتم مرداد سال 61 شهید شد. مجتبی بسیار اهل مسجد بود و روی دیوارها شعار مینوشت. یکی از شعارهایش این بود که «ای زن، به تو از فاطمه این گونه خطاب است ارزندهترین زینت زن حفظ حجاب است»، حتی عدهای ناراحت شدند و جلویش را گرفتند که "چرا این را نوشتی؟" اما او باز هم این کار را میکرد. در این مدت مادرم و پدرم که مرحوم شد بسیار چشمانتظارش بودند. هر سِری که شهید میآوردند مادرم میگفت «داخل این شهدا مجتبی هم هست یا نه؟» که امشب این انتظار به سر رسید.
خواهر شهید کریمی نیز در خصوص ویژگیهای برادرش میگوید: مجتبی همیشه با اتوبوس این طرف و آن طرف میرفت و من آن موقع کلاس قرآن میرفتم و میدیدم بارها در صف اتوبوس ایستاده. چون آن موقع اتوبوس مختلط بود و میدید جمعیت پر است و خانمها در اتوبوس هستند, سوار نمیشد. وقتی میآمدم خانه او چند ساعت بعد از من میآمد و میگفت "10 تا اتوبوس آمد و خانمها زیاد بودند و من سوار نشدم". وقتی پیاده میآمد پولهایش را جمع میکرد.
مجتبی میگفت «آدم خوبه شهید بشه و هیچی ازش برنگردد!»
او ادامه میدهد: ما یک ماشین تایپ کوچک در خانه داشتیم و مجتبی همیشه مطالب مختلف را برای بسیج مسجد تایپ میکرد و میبرد. یک بار یک پاکت نامه دیدم که پشتش نوشته بود کمیته امداد امام خمینی! به او گفتم «این چیه؟» گفت «این مال منه، کاری نداشته باش!» چند وقت گذشت و یکی از همسایهها که وضعیت خوبی نداشت آمد به ما گفت "کمیته امداد برای ما مستمری دم خانه میفرستاد و امروز رفتم کمیته امداد و گفتم «چرا مستمری ما را قطع کردید؟» اما آنها گفتند که «ما به شما پولی ندادیم». وقتی پاکت را آورد به ما نشان داد, دیدم همان پاکتی است که دست برادرم بوده.
داخل پاکت هم 800 تومان بود و مثلاً شش ماه پولش را جمع کرده بود و تا توانسته بود پولش را جمع کند گذاشته بود خانه آنها!
وقتی ماجرا را برایش گفتم او گفت «مگر فرق میکند؟ آنها نیاز داشتند و من به آنها دادم»، مانند آتش بهاختیاری که رهبر میفرماید مجتبی آن موقع آتش بهاختیار بود. مجتبی میگفت «آدم خوبه شهید بشه و هیچی ازش برنگردد!»، گفتم «تو رو خدا این حرفها رو نزن!»، روز قدس سال 61 بود که با او خداحافظی کردم و گفتم دیگر نمیبینم و آن همان آخرین دیدارم بود.
*گزارش از علیرضا خوببخت
(*خبرگزاری تسنیم)
#شهید_مجتبی_کریمی
@dghjkb
🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴
🌷 شادی روح همه لاله ها، و همچنین شهید مجتبی کریمی...
🍃 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🍃
🍃 اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@dghjkb
*متن زیر به بررسی صحت روایتی می پردازد که در افواه بسیار مشهور است و معمولا در روز آخر ماه صفر نقل می شود. این متن در شبکه های تلفن همراه منتشر شد:
در بررسی بیشتر مشخص شد این مطلب در یک وبلاگ شخصیمنتشر شده که متن کامل را به نقل از وبلاگ مزبور می خوانید.
چند سالی است اواخر ماه صفر که می شود متدینین و مذهبی ها برای هم پیامکی می فرستند که محتوای پیامک حدیثی از پیامبر(ص) است که هر کسی مرا بخروج ماه صفر بشارت دهد من او را به بهشت بشارت می دهم.
در اینجا ضمن بیان متن کامل حدیث؛ می خواهیم منظور صحیح حدیث را بیان کنیم تا معلوم شود منظور حدیث را اشتباه متوجه شده ایم:
متن عربی حدیث این است: «فَمَنْ بَشَّرَنِی بِخُرُوجِ آذَارَ فَلَهُ الْجَنَّة»
اما این بخشی از حدیث است. پس جا دارد که متن کامل حدیث را ببینیم. متن کامل حدیث در دو کتاب شیخ صدوق(ره) یعنی معانی الأخبار ص205 و علل الشرایع ج1 ص175 آمده است.
متن کامل حدیث بدین شریح است:
«عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ ص ذَاتَ یَوْمٍ فِی مَسْجِدِ قُبَا وَ عِنْدَهُ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ عَلَیْکُمُ السَّاعَةَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَلَمَّا سَمِعُوا ذَلِکَ قَامَ نَفَرٌ مِنْهُمْ فَخَرَجُوا وَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ یُحِبُّ أَنْ یَعُودَ لِیَکُونَ أَوَّلَ دَاخِلٍ فَیَسْتَوْجِبَ الْجَنَّةَ فَعَلِمَ النَّبِیُّ ص ذَلِکَ مِنْهُمْ فَقَالَ لِمَنْ بَقِیَ عِنْدَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ إِنَّهُ سَیَدْخُلُ عَلَیْکُمْ جَمَاعَةٌ یَسْتَبِقُونَ فَمَنْ بَشَّرَنِی بِخُرُوجِ آذَارَ فَلَهُ الْجَنَّةُ فَعَادَ الْقَوْمُ وَ دَخَلُوا وَ مَعَهُمْ أَبُو ذَرٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَالَ لَهُمْ فِی أَیِّ شَهْرٍ نَحْنُ مِنَ الشُّهُورِ الرُّومِیَّةِ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ قَدْ خَرَجَ آذَارُ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ ص قَدْ عَلِمْتُ ذَلِکَ یَا أَبَا ذَرٍّ وَ لَکِنِّی أَحْبَبْتُ أَنْ یَعْلَمَ قُومِی أَنَّکَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ کَیْفَ لَا یَکُونُ ذَلِکَ وَ أَنْتَ الْمَطْرُودُ عَنْ حَرَمِی بَعْدِی لِمَحَبَّتِکَ لِأَهْلِ بَیْتِی فَتَعِیشُ وَحْدَکَ وَ تَمُوتُ وَحْدَکَ وَ یَسْعَدُ بِکَ قَوْمٌ یَتَوَلَّوْنَ تَجْهِیزَکَ وَ دَفْنَکَ أُولَئِکَ رُفَقَائِی فِی الْجَنَّةِ الْخُلْدِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ.
ابن عبّاس گوید: روزى پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله به چند تن از اصحابشان که در مسجد قبا در خدمت وى بودند فرمود: نخستین شخصى که اکنون بر شما وارد شود مردى از اهل بهشت است، چون این سخن را از آن بزرگوار شنیدند، گروهى از ایشان برخاسته و بیرون رفتند، و هر یک از آنان قصد داشت که سریعتر مراجعت نماید تا خود نخستین واردشونده باشد و در نتیجه بهشتى گردد، پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله به نیّت آنان پى برد، و به باقى مانده اصحابش که نزد وى بودند فرمود؛ بزودى چند تن بر شما وارد میشوند که از جهت زودتر رسیدن در حال سبقت از یک دیگرند، پس هر کدام از آنان که مرا به خروج «آذر» مژده دهد اهل بهشت است.
سپس آنان که بیرون رفته بودند بازگشتند و أبوذر نیز همراهشان بود، آنگاه پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله به ایشان فرمود: ما اکنون در کدام یک از ماههاى رومى بسر میبریم؟ أبوذر گفت: یا رسول اللَّه آذر بپایان رسیده است. پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله فرمود: اى أباذرّ آن را مىدانستم و لیکن دوست داشتم قوم من بفهمند که تو مردى از اهل بهشت میباشى، و چگونه چنان نباشد، حال آنکه پس از من بدلیل علاقه ات به اهل بیتم تو را از حرم من دور گردانند، و تنها زندگى خواهى نمود، و تنها خواهى مرد، و قومى که عهده دار مراسم کفن و دفنت بشوند بسبب تو سعادتمند گردند و در بهشت جاودانى که به پرهیزگاران نوید داده شده همراه من خواهند بود.»(معانی الأخبار ص205، علل الشرایع ج1 ص175)
پس همانطور که ملاحظه می کنید پیامبر(ص) در قالب این جمله خواستند به اصحاب بفرمایند که جناب ابوذر(ع) از اهل بهشت است. پس به اصطلاح علم حدیث؛ در این حدیث مورد مخصص است یا به عبارت دیگر این حدیث قضیة فی الواقعة است یا به عبارت دیگر از این حدیث نمی توان القای خصوصیت کرد. یعنی حدیث موردی است و قابلیت تعمیم ندارد. و نمی تواند الان مورد استناد قرار گیرد.
علاوه بر این بفرض هم که اینگونه نبود؛ پیامبر(ص) فرمودند بخروج آذار. آذار از ماههای رومی است و ماههای رومی نیز به لحاظ تعداد روزهای سال مانند سالهای شمسی و میلادی 365 روزه است. پس در هر سال هر ماه رومی با یکی از ماههای قمری مطابق می شود و اینگونه نیست که همیشه آذار با صفر مطابق باشد. در واقع ماه آذار از حدود یک هفته مانده به اول فروردین شروع می شود و تا یک هفته مانده به اردیبهشت ادامه دارد.
(*خبر آنلاین)
1717
#ماه_صفر
@dghjkb
🏴🌱🏴🌱🏴🌱🏴🌱🏴🌱🏴🌱🏴
امام کاظم (ع) :
بچه را نزن،با او قهر کن،قهرت را طولانی نکن،بلکه زود با او آشتی کن
بحارالانوار،ج 104،ص
@dghjkb
🍃یا امام زمان ...... مولای من
🌾مانده ام با غم هجران نگارم چه کنم
🌾عمر بگذشت و ندیدم رخ یارم چه کنم
🌾چشم آلوده کجا. دیدن دلدار کجا
🌾چشم دیدار رخ دوست ندارم چه کنم
@dghjkb
🔴جملات کلیدی رهبر انقلاب با موضوع دفاع مقدس:
♦️*جنگ به وسیله ی مردم اداره شد. هم ارتش و هم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و هم نیروهای گوناگون، متکی به مردم بودند؛ به ایمان مردم، به عشق مردم، به صفای مردم. 1390/07/20
(پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای، *تابناک)
#دفاع_مقدس
@dghjkb
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
*روز اول صفر؛ ورود اسرای کربلا به شهر شام:
یكی از مصائب رنج آور حادثه عاشورا، جریان اسارت اهل بیت امام حسین(ع) و در رأس آنها حضرت امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) میباشد. عبیدالله بن زیاد پس از كسب تكلیف از یزید بن معاویه در خصوص اسرای كربلا، دستور اعزام آنها را به سوی شام صادر كرد. طبری مینویسد:
«عبیدالله بن زیاد دستور داد زنان و كودكان حسین(ع) را آماده كنند و دستور داد طوق آهنین به گردن علی بن حسین(ع) نهادند. سپس آنها را همراه محفز بن ثعلبه عایذی و شمر بن ذی الجوشن روانه كرد كه پیش یزید بروند».[۱]
در اخبار الطوال نیز آمده است:
«ابن زیاد، علی بن حسین(ع) و زنانی كه همراهش بودند را با زحر بن قیس، محقن بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن یزید بن معاویه به شام فرستاد».[۲]
زمان ورود اهل بیت امام حسین (ع) به شام:
در اینكه كاروان اسرای كربلا چه روزی به شهر شام وارد شدند، در بین منابع اختلافات زیادی وجود دارد. در این خصوص مرحوم محمد ابراهیم آیتی در كتاب «بررسی تاریخ عاشورا» مینویسد:
«بیان این مطلب كه تاریخ حركت اهل بیت از كوفه به شام و تاریخ رسیدن آنان به دمشق و مدت توقف اسیران آل عصمت در مركز حكومت یزید و تاریخ حركت آنان از دمشق به طرف مدینه و تاریخ ورود آنان به شهر مقدس مدینه، هیچكدام از اینها به درستی معلوم نیست. اگر كسی اصرار بورزد و بخواهد كه از روی شواهد تاریخی، احتمالی را ترجیح بدهد و تاریخ هر یك از این حوادث را، هر چند به حدس و گمان نه از روی یقین تحقیق كند، میتواند بگوید كه اهل بیت امام حسین(ع) پس از آنكه در روز دوازدهم محرم سال ۶۱ هجری وارد كوفه شدند. در حدود یكماه یعنی تا حدود بعد از نیمه ماه صفر دركوفه زندانی بودند و یكی دو روز پیش از اربعین آنان را به شام فرستادند و چنانكه بعضی نوشتهاند نیمه ماه ربیع الاول وارد دمشق شدهاند».[۳]
ورود اسرا به شهر دمشق:
سید بن طاوس در مورد این واقعه مینویسد:
«وقتی اسرای كربلا نزدیك شهر دمشق رسیدند، ام كلثوم نزد شمر بن ذی الجوشن رفت و گفت: ما را از دروازهای ببر كه تماشاچیان كمتر حضور داشته باشند و به سپاه بگو این سرها را از محلها دورتر ببرند تا نگاه مردم كمتر به ما بیفتد. اما شمر در اثر خباثت و پلیدی كه داشت دستور داد سرها را بالای نیزهها زدند و در میان محملها قرار دادند و آنان را از میان تماشاچیان عبور دادند».[۴]
به نظر حسن بن علی الطبری[۵] ، اهل بیت را سه روز پشت دروازه شام نگه داشتند، شهر را زیور بستند، به گونهای كه چشمی ندیده بود. سپس پانصد هزار نفر از مردم شام از زن و مرد با دف و طبل و بوق و دهل از خانههایشان بیرون آمدند، در حالی كه جامه نو پوشیده بودند و خود را آراسته بودند به دیدن اسرار رفتند. آن روز شانزدهم ربیع الاول بود و بیرون شهر، محشری به پا شد. مردم میان هم موج میزدند. چون روز برآمد سرها را به شهر وارد كردند. و هنگام ظهر با رنج فراوان از ازدحام جمعیت به در خانه (قصر) یزید بن معاویه رسیدند. شیخ عباس قمی مینویسد:
«اسرای كربلا را پس از ورود به دمشق در پله كان مسجد (محلی كه توقف گاه اسیران بود) نگه داشتند، پیرمردی از اهل شام نزد اسرا آمد و گفت: حمد، خدا را كه شما را كشت و نابود كرد و آشوب را خاموش كرد... چون سخنش تمام شد، امام سجاد(ع) به او فرمود: قرآن خدا را خواندهای. گفت: آری فرمود: این آیه را خواندهای:
«قل لا اسئلكم علیه اجراً الا المودةَ فی القربی»[۶]
«بگو من بر اجر رسالتم چیزی از شما جز مودت و دوستی با اهل بیتم و خویشانم نمیخواهم»؟
گفت: آری فرمود: ما خویشان پیامبریم ... سپس حضرت فرمود: این آیه را خواندهای:
«انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا»[۷]
«خداوند میخواهد رجس و پلیدی را از شما اهل بیت دور سازد و شما را پاكیزه گرداند»؟
گفت: بله خواندهام. حضرت فرمود: اهل بیت ما هستیم ... مرد شامی دستانش را به سوی آسمان بلند كرد و گفت: خدایا من از دشمنان آل محمد و كشندگان آنان بیزاری میجویم».[۸]
بدون شك همین برخوردها و روشنگریها و سخنرانیهای امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) موجبات رسوایی بنی امیه را فراهم آورد. و آنها را از كرده خویش پشیمان ساخت.
ابن اعثم مینویسد:
«سرهای شهدای كربلا را به همراه امام سجاد(ع) و مغدرات اهل بیت نزد یزید بردند.آن لعین اشاره كرد سر امام حسین(ع) را درطشتی زرین نهادند.سپس ازفرستادگان ابن زیاد سؤالاتی كرد و آنها تفصیل واقعه را برای او بیان كردند».[۹]