🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
🍃 آیا وقت آن نرسیده است که باور کنیم تا نیاید گره از کار فرو بسته این جهان گشوده نخواهد شد؟ باور کنیم آمدن و رفتن هیچ کس جز او این آشفته بازار دنیا را به آرامش و خوشبختی نخواهد رساند.
🍃 حاجیان نفس بریدهی مِنا، مردان بی سرِ عراق، زنان به بردگی رفتهی شام، کودکانِ غرقِ خونِ یمن و حتی آن مرد سیاهِ نفس بریدهی آمریکایی، شهادت خواهند داد که این آمدن و رفتنهای مردان تشنهی قدرت، چاره و راهِ رهایی انسانها نیست.
🍃 تاریخ گواهی خواهد داد از آن زمان که علی خانه نشین شد و غریب ماند، ما (همه را میگویم با هر دین و مکتبی) راه به بیراهه بردیم و فرزندان علی را به مَسلخگاه کشاندیم.
🍃 بیاییم با هر زبانی و در هر گوشهی این خاک یک بار دیگر هم قسم شویم و آمدنش را از خداوند بخواهیم و ایمان بیاوریم که این دنیای تاریک و شیطانزدهی ما، فقط نورِ خورشیدِ مهدی موعود را میخواهد تا برای همیشه زیبا شود.
🌱الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّک الْفَــرَج..
@dghjkb
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
قال الصادق:
🔹إنّ اللّه َ يَحشُرُ النّاسَ على نِيّاتِهِم يَومَ القِيامَةِ.
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
خداوند در روز قيامت مردم را مطابق نيّت هايشان محشور مى كند.
المحاسن،ج۱،ص۴۰۹،ح۹۲۹
@dghjkb
🍃خداوندا،
🌾حال ما را همانگونه قراره ده که شایسته عظمت و لطف خودت می باشد
و با ما از سر کرم و پرده پوشیت رفتار کن..
🍃 تو ای معبود مهربانم،
🌱ما را در پرتو ، لطف و مهربانی و رأفتت قراره ده و هم از آنانی قرارمان ده که عفو و رحمتت را بر آنان گستراندی....
🌱 آمین ای مهربانترین مهربانان
@dghjkb
☘مسلمان کرده ای من را،خودت این را نمیدانی!
☘تو با آوای چشمانت،موذن زاده میخوانی...!
🕊شهیدی که به معجزه نگاهش دست ما رو گرفت و به راهمون آورد. حامد.جان!برام دعا کن و بیشتر نگاهم کن!
۶۹/۸/۲۶-تولد شهید حامد جوانی
رفیق جان تولدت مبارک
#شهید_حامد_جوانی
@dghjkb
💠شهیدی که نحوه شهادتش را نقاشی کرد:
به گزارش مشرق، اول تو بگو؛ بگو قهرمانها چه شکلی هستند؟ چطور قهرمان شدهاند؟ چطور اسمشان برای همیشه سرزبانها ماندگار شده؟ بعد بگذار من برایت بگویم که زیر سقف تک تک خانههای ایران بزرگ و پهناور خودمان، هزار هزار روایت وجود دارد از زندگی قهرمانهای واقعی؛ نه آن شخصیتهای تخیلی فیلمهای هالیوودی. یکی از این خانهها، چهار دیواری یک خانه ساده و معمولی است در تبریز. خانه شهید حامد جوانی؛ یکی از همان قهرمانهای واقعی که گمنامند و کمتر کسی اسمشان را شنیده؛ شهید مدافع حرمی که در سوریه و بین غیر ایرانیها، به «شهیدِ ابوالفضلی» معروف شدهاست.
زندگی حامد جوانی اما افسانه نیست، قصه نیست؛ عین حقیقت است. همه آنهایی که حامد را میشناسند، شهادت میدهند به قهرمان بودنش، به قهرمان رفتنش... بگذار ماجرای رفتنش را اینطور برایت بگویم: «یک روزِ گرم اردیبهشتی، 1400 کیلومتر آن طرفتر از خاک کشورمان، یک جوان رعنای ایرانی بود و دهها نیروی تکفیری، یک جوان رعنای ایرانی بود و دهها داعشی تا دندان مسلح که از چهار طرف محاصرهاش کردند و ناغافل به سمتش آتش گشودند...آتش باران تکفیریها که تمام شد، باز هم این جوان ایرانی بود، همانجای قبلی، روی خاک لاذقیه...اما بدون دست، بدون چشم... با یک تن پر از ترکش... اسم این جوان حامد بود؛ حامد جوانی»
*اعزام دوباره و اینبار شهادت
بیتابیهای حامد برای رفتن به سوریه، تا 21 فروردین ادامه داشت، اما بالاخره در این روز با اعزام دوباره او موافقت شد و حامد دوباره رخت دفاع از حرم پوشید؛ این روز را هم مادر حامد خوب بهخاطر دارد:« با خوشحالی آمد و گفت مادر میخواهم یک قولی از شما بگیرم. من دوباره میروم سوریه، اما میدانم این بار شهید میشوم، قول بده وقتی خبر شهادتم را شنیدی گریه نکنی، گریه تو دشمن را شاد میکند... بعد پرسید: راضی هستی؟ گفتم حامدجان، چرا راضی نباشم؟ من افتخار میکنم که تو اینقدر عاشق اهل بیتی ...»
حالا نوبت پدر حامد است که برسد به ماجرای شهادت پسرش؛ لحظههایی که آنها به چشم ندیدهاند، اما حکایتش را ازدوستان وهمرزمان حامد شنیدهاند و در این دوسال، بارها و بارها موقع خواب وبیداری، توی ذهنشان به تصویر کشیدهاند:« من از دوستانش شنیدم که در منطقه لاذقیه یک روستای شیعهنشین در محاصره تکفیریها بوده و اوضاعش آنقدر وخیم بوده که حتی خود نظامیهای سوری برای آزادی آنجا پیشقدم نمیشدند اما حامد و چند نفر ازدوستانش داوطلبانه برای دفاع ازمردم مظلوم ومسلمان آنجا به آن روستا میروند. خوشبختانه چون حامد متخصص توپ وموشک بود، توانسته بودند ضربههای مهلکی به تکفیریها بزنند و آنها را تا اندازه ای عقب برانند. اما آنها حامد را شناسایی کرده بودند و بالاخره 23 اردیبهشت او را از چهارطرف غافلگیر کرده و زده بودند. حامد از همان روز به کما رفت. »
حالا تن صدای پدرآهستهتر است؛ بغض راه گلویش را بسته، چند لحظه سکوت میکند و بعد دوباره میگوید:« ما سوم خرداد بود که از این ماجرا مطلع شدیم، درچند روزی که بیخبر بودیم چون خودش گفته بود یک ماموریت مهم میرود و امکان تماس برایش وجود ندارد، خیلی نگران نبودیم...حتی یادم است، آخرین بار سه روز قبل از مجروحیتش با او صحبت کردم، زنگ زد و گفت : بابا من یک چیزی از شما میخواهم. گفتم بگو پسرم. گفت: فقط از شما میخواهم من را از ته دل حلال کنید... د. انگار که به خودش هم الهام شده بود که این مکالمه آخرمان است. »
(پایگاه خبری_تحلیلی مشرق نیوز،
منبع: جام جم آنلاین)
#شهید_حامد_جوانی
@dghjkb
*سوریها به او میگفتند شهید ابوالفضلی
« حامد جانباز شده... اسیر شده... شهید شده ...چون قابل شناسایی نیست شما را میبرند سوریه. » خبر ماجرا اینطوری به خانواده حامد رسید؛ همینقدر متفاوت...همینقدر سردرگم...همین شد که از همان ابتدا ته دلشان لرزید. حرفو حدیث ها درباره حامد زیاد بود، تا اینکه به آنها اطلاع دادند برای رسیدگی به وضعیت حامد، باید به سوریه بروند و این شد اولین دیدار پدر و پسر بعد از حمله تکفیریها به او:« وقتی به من گفتند که باید خودت به سوریه بروی، فهمیدم که وضع حامد خیلی حاد است، حس پدریام میگفت که شرایط خوبی ندارد اما جزئیاتش را نمیدانستم. »
جعفر جوانی، وقتی به سوریه رسید، بالای پلکان هواپیما ایستاد و از همان جا به چهار طرف چرخید و به حضرت زینب (س) سلام کرد وگفت:« من نمیدانم حرم مطهرت کدام سمت است، اما خانم این را شنیدم که آخرین وداع اباعبدالله شما خیلی بیتابی میکردید، حضرت اباعبدلله دستش را گذاشت روی سینه شما و شما آرام گرفتید، شما را به مادرتان قسم میدهم که این آرامش را به قلب من هم برسانید چون من هم می خواهم بروم بالای سر پسر مجروحم...»
پدر حامد این را گفت و رفت بیمارستان و رسید بالای سر حامد؛ دید که حامد چشمهایش را، دستهایش را همانجا در لاذقیه جا گذاشته...دید تن پسرش جابهجا پر از ترکش است:« بعد از آن هرکسی از ایران زنگ میزد و از من میپرسید وضعیت حامد چطور است، میگفتم برو مقتل حضرت ابوالفضل را بخوان. »
جانبازی حامد اما یک خاطره قدیمی را در ذهن پدر زنده کرد، یاد روزهایی افتاد که حامد میگفت:«دوست دارم مثل حضرت عباس(ع) از خواهرش دفاع کنم. »
حالا حامد هم، دستهایش را داده بود، تا بال دربیارود و بپرد سمت آسمان ... همان دستهایی که قطع شدنشان او را در سوریه و بین غیرایرانیها معروف کرده بود به شهید ابوالفضلی:« آنجا مدافعان حرم اسم مستعار دارند، وقتی ما در بیمارستان های سوریه دنبالش میگشتیم و میگفتیم حامد جوانی، کسی او را نمیشناخت اما میگفتند یک ایرانی داریم که مثل حضرت ابوالفضل شهید شده...»
(پایگاه خبری_تحلیلی مشرق نیوز،
منبع: جام جم آنلاین)
#شهید_حامد_جوانی
@dghjkb
*سردارسلیمانی گفت: حامد آچار فرانسه من بود
جعفر جوانی چند روز در سوریه در کنار پسرش ماند تا وضع جسمی او برای پرواز به سمت ایران بهتر شود، بعد پدر و پسر سوارهواپیما شدند و رسیدند تهران، بیمارستان بقیهالله. جایی که مادر هم توانست هم او را یکبار دیگر ببنید:« من از پدرش شنیده بودم که وضعیت حامد چطوری است، اما چون به حامد قول داده بودم اصلا گریه نکردم، میدانستم که خود حامد به این وضعیتش رضایت دارد... من حامد را با اهل بیت معامله کرده بودم و او را سالم میدیدم...»
حامد 20 روز دیگر هم در بیمارستان بقیه الله در کما بود؛ در این 20 روز، اما مهمان های ویژهای داشت. پدر حامد میگوید:« همان اوائل بستری شدن حامد بود که دیدیم سردار سلیمانی خودش آمد برای ملاقات. تا چشماش به حامد افتاد گریه کرد... گفتم سردارشما چرا گریه میکنی؟ گفت من برای حامد گریه نمیکنم، من برای خودم گریه میکنم. حامد راهش را انتخاب کرده بود، موفق شد، رفت...من برای خودم گریه میکنم از او و امثال او عقب افتادم...اینها روسفید شدند و من هنوز در آرزوی شهادتم ...»
سردار قاسم سلیمانی به اینجا که رسید رو کرد به پدر حامد و گفت:« من آچار فرانسه نیروهایم را از دست دادم ... حامد آچار فرانسه من بود...هرکاری ازدستش برمیآمد در منطقه عملیاتی انجام میداد...به خاطر همین ناراحتم. » همین جا بود که پدر حامد از روی صندلی کنار تخت حامد بلند شد و با دست حامد را نشان داد و گفت:« سردار، ناراحت نباش... من آدمهای زیادی را دیدهام که به خاطر دارایی و موفقیتشان خدا را شکر میکنند و میگویند :« هاذا من فضل ربی» اما من میگویم: « هاذا من فضل ربی» می گویم: این وضعیت حامد من، از فضل پروردگار من است... من میدانم که این بهترین سرنوشت برای او بوده. »
*سردار همدانی هدیه رهبری را به دست خانواده حامد رساند
دو روز بعد از ملاقات سردار قاسم سلیمانی از این جانباز مدافع حرم روی تخت بیمارستان بقیهالله، او یک مهمان ویژه دیگر هم داشت؛ مهمانی با یک هدیه خاص. روایت این دیدار را هم از زبان پدر حامد بشنوید:« ما بالای سر حامد بودیم که سردارشهید حسین همدانی، به ملاقات او آمدند. سردار باخودشان یک چفیه و یک انگشتر آورده بودند و گفتند:« این چفیه راحضرت آقا فرستادهاند تا روی بدن زخمی حامد بکشید، این انگشتر را هم سیدحسن نصرالله به حضرت آقا هدیه کرده، حضرت آقا هم آن را متبرک کرده اند و فرستادهاند برای حامد، اما فرموده اند: ما میدانیم که حامد دیگر دست ندارد که انگشتر بیندازد، این انگشتر را پدرش به دستش بیندازد. » و از همان روز این هدیه ارزشمند، همیشه وهمهجا با پدر شهید مدافع حرمیاست که افتخارش شهادت پسرش است؛ شهادتی که بعد از 42 روز کما، سوم تیر 1394 نصیب حامد شد.
سردار همدانی هم چند ماه بعد یعنی 16 مهر همان سال در سوریه به شهادت رسید.
یک دیدار و یک دنیا خاطره
26 آبان 94، تولد 25 سالگی حامد بود؛ روزی که خانوادهاش قرار گذاشته بودند سرمزارش در گلزار شهدای وادی رحمت تبریز جمع شوند و میلادش را جشن بگیرند. اما این بار حامد برای خانوادهاش یک هدیه ویژه داشت؛ ملاقاتی به یادماندنی که پدر حامد دربارهاش به ما میگوید:« دو روز قبل از تولد حامد به ما خبر دادند که باید به تهران برویم و سعادت دیدار خصوصی با حضرت آقا نصیب ما شده است. ما هم همگی به بیت رفتیم، نماز ظهر را با حضرت آقا خواندیم و بعد از نماز ایشان برای ما درباره مدافعان حرم صحبت کردند و فرمودند: مردم ما قدر این شهدای مدافع حرم را 10-20 سال دیگر میفهمند. الان نمیدانند که وجود اینها چقدر مهم است و چطور امنیت رابه کشور ما آوردهاند. نمیدانند که اینها نظام و اسلام را حفظ کردهاند. بعد وقتی می خواستند با ما صحبت کنند، گفتند شما آذری هستید، با من آذری صحبت کنید. خودشان هم از آن به بعد با ما به زبان آذری صحبت کردند. »
(پایگاه خبری_تحلیلی مشرق نیوز،
*منبع: جام جم آنلاین)
#شهید_حامد_جوانی
@dghjkb
حالا نوبت مادر حامد است که خاطره این دیدار را برای ما زنده کند :« موقع خداحافظی من برگشتم به سمت آقا گفتم حاج آقا میشود من از شمایک خواهشی بکنم؟ حضرت آقا هم گفتند: شما خواهش نکنید...شما مادر شهید هستید، شما امر بفرمایید. من هم گفتم : آقا من میخواهم این انگشتری که در دست شماست، روز قیامت من را شفاعت بکند، ایشان هم همانجا انگشترشان را از انگشت درآوردند و به من دادند. بعد هم یک انگشتر دیگر به امیر پسر بزرگم دادند و همانجا نوه کوچک مان علی را که آن موقع 5 ماهه بود در آغوش گرفتند. ما گفتیم آقا، حامد در وصیت نامه اش نوشته تنها دلخوشی من علی است، موقعی علی بزرگ شد به او بگویید که عمویت در جهت دفاع از حرم حضرت زینب(س) رفته و شهید شده و بگذارید افتخار بکند. حضرت آقا این را که شنیدند، یک انگشتر هم به علی یادگاری دادند و فرمودند این انگشتر را نگهدارید وقتی علی بزرگ شد به او بدهید تا همیشه یاد عموی شهیدش باشد. »
حالا زیر سقف خانه حامد، بعد از این دیدار بهیادماندنی، چند هدیه با ارزش وجود دارد، یک قرآن با دستنوشتهای از مقام معظم رهبری، سه انگشتر یادگاری و یک چفیه ...هدایایی که خانوادهاش مثل یک گنج گرانبها یک جای خاص کنار بقیه وسایل به یادگار مانده از حامد نگهمیدارند... مثلا کنار پوتینهایش، لباسهای نظامیاش، یادگاریهایی که از ماموریتهای مختلف با خودش آورده بود، کنار همان عکسی که سفارش کرده بود اگرشهید شد با همان عکس تشییعاش کنند...
مثلا کنار همان دفترچه یادداشتی که بعد از مجروحیت حامد در جیب لباسش پیدا کردند، همان که نقاشی یک رزمنده بود بدون دست... همان نقاشیای که حامد قبلا هم یکبار وقتی دانشجوی رشته علوم قضایی دانشگاه امام حسین(ع) بود کشیده بود؛ رزمندهای که دستهایش قطع شده...انگار که دیده باشد خودش را و آیندهاش را... انگار که از همان موقع معاملهکرده باشد دستهایش را با یک جفت بال برای پریدن، آسمانی شدن، شهید شدن...
(پایگاه خبری_تحلیلی مشرق نیوز،
*منبع: جام جم آنلاین)
#شهید_حامد_جوانی
@dghjkb
🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱
🌱نفسم بند نفسهای کسی هست که نیست
🌱بی گمان در دل من جای کسی هست که نیست
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@dghjkb
💠 آزادي سوسنگرد به فرمان امام(ره) در يک روز:
به گزارش مشرق به نقل از فارس، نخستين بار در تاريخ 7 مهر 1359 نيروهاي بعثي با برخورداري از موضع برتر، از شمال سوسنگرد وارد شهر شدند و از طرف ديگر تلاش اصلي خود را متوجه شرق سوسنگرد و از جاده سوسنگرد ـ حميديه به سمت اهواز کردند.
رزمندگان و مدافعان شهر از محورهاي مختلف به بخش شمالي شهر رفتند تا مانع ورود دشمن به شهر شوند. شدت فشار دشمن و آتش توپخانه که از قبل همه شهر را فرا گرفته بود، گستردهتر از تعداد اندک نيروهاي مدافع و مقاوم شهر بود. در نتيجه با شهيد و مجروح شدن برخي و عقبنشيني برخي ديگر، دشمن وارد شهر سوسنگرد شد. با تسلط دشمن در منطقه و پشت سر گذاشتن سوسنگرد، پيشروي عراق به عمق خاک ايران شدت يافت و در اندک زماني به علت فقدان نيروي دفاعي، عراقيها به يک کيلومتري حميديه رسيدند.
روز هفتم مهر 1359 در محور سوسنگرد، نيروهاي دشمن از روز قبل از طريق سبحانيه به رودخانه کرخه نزديک شدند و قصد نصب پل و ورود به سوسنگرد را داشتند که عقب رانده شدند. به گزارش سپاه خوزستان از روز هفتم مهر فعاليت دشمن در محور سوسنگرد افزايش يافت و اجراي آتش سنگين روي شهر شروع شد؛ به طوري که بسياري از تأسيسات و ساختمانها اعم از نظامي و اقتصادي ويران شد.
اسلحههاي موجود بين مردم پخش شد. هنگام عصر شهر به محاصره نيروهاي عراقي در آمده و تلاش دشمن ساخت پل روي رودخانه کرخه است.
عراقيها موفق شدند با اجراي آتش سنگين روي شهر و اطراف آن با نصب پل بر روي رودخانه کرخه وارد سوسنگرد شوند و با 10 کيلومتر پيشروي تانکهاي خود را مستقر کنند.
نيروهاي خودي با عجله سنگرهايي براي مقاومت تدارک ديدند. مسلم بود که حرکت دشمن تداوم خواهد يافت. در اين ميان تعدادي از رزمندگان که سنگينترين سلاح آنان آر. پي. جي 7 بود، تصميم گرفتند عليه دشمن عمليات کنند. اين حمله که بعدها به شبيخون اول يا عمليات غيور اصلي موسوم شد، با آنکه از نظم مناسبي برخوردار نبود، موجب وحشت عراقيها شد و آنان را وادار به عقبنشيني کرد.
نيروهاي بعثي هميشه سعي داشتند از نظر تاکتيک دنبال اهدافي از جمله بستن راههاي مواصلاتي ما و غلبه بر آنها و دست يافتن به نقاط مرتفع، قبل از رسيدن فصل باران بودند.
نکته مهم اينکه محور حميديه ـ سوسنگرد ـ بستان از هر دو خصوصيت برخوردار بود. زيرا در صورت محاصره اهواز، اين جاده ميتواند بهترين مسير تدارک رساني باشد و طبق مطالعاتي که در 60 سال گذشته انجام شد، مشخص شد که اين محور در طول 6 دهه زير آب نرفته است. لذا عراق علاقمند است به سوسنگرد دست يابد و سپس حميديه را به اشغال خود در آورد. اگر به اين اهداف ميرسيد بيرون راندن دشمن بسيار مشکل بود.
تلاش نيروهاي متجاوز بعثي براي وصول به سوسنگرد در 2 محور پاسگاه مرزي سوبله، بستان به سوسنگرد به کار گرفته شد که براي وصول به شهر سوسنگرد عبور از رودخانه کرخه الزامي بود. زيرا شهر سوسنگرد و بستان در کرانه جنوبي رودخانه کرخه قرار گرفتهاند و بر روي اين رودخانه يک پل در بستان احداث شده بود که در جريان جنگ به وسيله نيروهاي خودي منهدم شد.
محور ديگر، محور طلائيه ـ هويزه ـ سوسنگرد که يک محور جنوبي شمالي بود. منطقه وسيع حميديه، سوسنگرد و بستان به طول قريب به 60 کيلومتر که منطقه همواري بوده داراي موقعيت خاصي است. اگر عراق موفق ميشد در هر قسمت از اين منطقه به جاده اصلي اهواز، حميديه سوسنگرد، بستان برسد، قسمتهاي غربي نيز در کنترل او قرار ميگرفت و نيروي مستقر در اين قسمت به محاصره در ميآمد.
در روز 6 مهر 1359 سوسنگرد سقوط کرد و تعدادي از ضدانقلاب به همراه نيروهاي بعثي عراق وارد شهر شدند و با گماردن يکي از مزدوران به عنوان فرماندار، ساختمان فرمانداري را مقر خود قرار دادند.
پس از آزادي سوسنگرد در عمليات شهيد غيور اصلي، دشمن تلاش مجددي از دو جناح شرقي و غربي براي اشغال سوسنگرد آغاز کرد. عراق پس از اشغال بستان در تاريخ 23 مهر 1359 از شمال کرخه کور به طرف جاده حميديه ـ سوسنگرد پيشروي و آن را مسدود کرد، ولي با مقابله نيروهاي خودي و با تحمل تلفات عقبنشيني کرد.
دشمن با زير آتش قرار دادن جاده اهواز ـ سوسنگرد در محور کوت سيد نعيم، از هر گونه رفت و آمد جلوگيري ميکرد.
(پایگاه خبری_تحلیلی مشرق نیوز)
#سالروز_آزادسازی_سوسنگرد
#سوسنگرد
@dghjkb
* تغيير استراتژي عراق در پيشروي و حملات مجدد به سوسنگرد:
از تاريخ 22 آبان 1359 پيشروي دوباره دشمن به سمت سوسنگرد آغاز شد و شدت بيشتري يافت. از نخستين ساعات روز 23 آبان 1359 دشمن بعثي با آتش سنگين توپخانه و بمباران هوايي شهر سوسنگرد را کوبيد. ابتدا دشمن سعي کرد خود را از سمت جنوب جاده اهواز ـ سوسنگرد به جاده برساند و پس از آن نيروهاي عراقي به استعداد 50 تانک و نفربر شروع به پيشروي به طرف شهر کردند. با وجود مقاومت نيروهاي خودي، دشمن موفق شد نزديک ظهر خود را به جاده سوسنگرد ـ اهواز و با مختصر پيشروي خود را به روستاي ابوحميظه در 5 کيلومتري سوسنگرد برساند و آن را به طور کامل تصرف کند. دشمن با آتش سنگين توپخانه و تير مستقيم تانک ابوحميظه را به ويرانهاي تبديل کرد و بيش از 50 نفر از اهالي روستا را به شهادت رساند.
در درگيري روز 23 آبان 1359 در جبهه دهلاويه تعداد 20 نفر از رزمندگان به شهادت رسيدند. 11 تن از شهدا به سوسنگرد منتقل شدند اما به علت نزديک شدن دشمن امکان جمعآوري پيکر بقيه شهدا امکانپذير نبود. نيروهاي ما با فشار زياد دشمن، مجبور به عقبنشيني تا سوسنگرد شدند.
در روز 24 آبان 1359 دشمن براي تصرف سوسنگرد از چندين نقطه از جمله هويزه، حميديه و ارتفاعات اللهاکبر را زير آتش شديد گرفت و به پيشروي ادامه داد.
فرمانده عمليات سپاه سوسنگرد نيروهاي باقيمانده را جمع و مسجد جامع شهر را به عنوان پايگاه و مرکز هماهنگي و هدايت عمليات تعيين کرده و به سازماندهي نيروها پرداخت. آنها در شهر محاصره شده، در مسجد تصميم به انتخاب بهشت و عدم تحرک شهر تا آخرين قطره خون ميگيرند.
تجمع بچهها در مسجد تا ساعت 4 صبح ادامه يافت، سپس برادران در گروههاي 9 نفره در نقاط شهر استقرار يافتند.
دشمن در سمت غرب سوسنگرد از سمت پل سابله در محور بستان ـ سوسنگرد تهاجم خود را به سوي شهر آغاز کرد و به موازات اين اقدامات، با کمک 40 تانک و خودرو از طرف دهلاويه ـ که خط مقدم نيروهاي خودي و نقطه تلاقي دشمن محسوب ميشد ـ به سمت سوسنگرد پيشروي کرد که با مقاومت نيروهاي خودي مواجه شد. با فرا رسيدن شب، نيروهاي خودي در اثر فشار دشمن و همچنين براي دفاع از شهر به سوسنگرد عقبنشيني کردند.
نيروهاي دشمن نيز هجوم خود را به طرف شهر آغاز کردند و در روز 24 آبان 1359 سوسنگرد را از هر طرف در محاصره کامل قرار دادند.
نيروهاي بعثي در 24 آبان 1359 در ادامه فعاليت و فشار خود براي تسخير سوسنگرد، تانکهاي خود را وارد شهر کردند و موفق شدند تا 10 متري مسجد جامع پيشروي کنند، که با انهدام دو دستگاه از تانکها اين حمله متوقف و با شکست مواجه شد. از يک سو با طولاني و تنگتر شدن حلقه محاصره و از سوي ديگر فشارهاي پياپي دشمن که با بمباران و گلولهباران شهر همراه بود، باعث قطع تدارکات و پشتيباني و بالا رفتن آمار شهدا و مجروحين شد. جنگ تن به تن در شهر ادامه داشت و نيروهاي سپاه آخرين گلولهها و مهمات خود را مصرف کرده بودند، زخميها در مسجد انباشته شده و بچهها به يکديگر وصيت ميکردند.
تانکها از بازار کويتيها عبور کرده بودند و ميخواستند خيابان اصلي شهر را تصرف کنند. تعدادي از تانکها با آتش گلوله آر. پي. جي منهدم شده بود. عراقيها هر لحظه عصبانيتر ميشدند. آنها خط آتش درست کرده بودند و کسي نميتوانست از اين طرف به آن طرف خيابان برود. مهمات تمام شده بود، همه دنبال يافتن گلولهاي براي مقاومت بودند. علي تجلايي به ياد مهمات داخل خانههاي سازماني افتاد و خود براي آوردن آن زير رگبار دوشکا رفت و لحظاتي بعد در حالي که گلولهاي به ران پاي او اصابت کرده بود با مهمات برگشت. اين اقدام باعث مقاومت بچهها تا رسيدن نيروهاي کمکي و شکست محاصره سوسنگرد شد.
(پایگاه خبری_تحلیلی مشرق نیوز)
#سالروز_آزادسازی_سوسنگرد
#سوسنگرد
@dghjkb
* پاکسازي سوسنگرد با تدبير امام (ره) و درايت مقام معظم رهبري:
روز 25 آبان مقام معظم رهبري با بني صدر صحبت کردند و درخواست کردند تيپ 2 لشکر 92 زرهي در عمليات آزادسازي شرکت کند و بني صدر هم گفت «شما به آنجا برويد و من هم دستور ميدهم. ولي شب عمليات فرمانده لشکر که شهيد فلاحي بود گفت بني صدر دستور داده تا تيپ 2 فردا بدون اجازه او وارد عمليات نشود. مقام معظم رهبري نيز اين موضوع را به امام خميني(ره) اطلاع دادند و امام نيز فرمودند «فردا سوسنگرد بايد آزاد شود» به همين دليل مقام معظم رهبري طي نامهاي به فرمانده لشگر 92 زرهي دستور دادند که بايد در عمليات شرکت کنند و شهيد چمران هم زير آن نامه نوشتند رسماً من اعلام جرم ميکنم و شهيد فلاحي هم اين موضوع را قبول کردند.
در تک اصلي، تيپ 2 لشکر 92 زرهي، نيروهاي پاسدار و نيروهاي ستاد جنگهاي نامنظم وارد عمل شدند.
عمليات در ساعت 6:30 صبح روز 26 آبان 1359 آغاز شد. در محور جاده حميديه سوسنگرد همزمان با اجراي آتش روي عقبه دشمن، نيروهاي عمل کننده با پيشروي به موازات جاده، روستاي ابوحميظه را آزاد کردند و با حمايت هوانيروز ارتش، تانکهاي عراقي را که مدافعان شهر را تحت فشار قرار ميدادند منهدم کردند. در نتيجه محاصره جنوب و شرق شهر شکسته شد و در ساعت 11 نخستين دسته از تانکهاي عراقي به سمت جنوب گريختند. در محور سبحانيه نيز رزمندگان موفق شدند دشمن را عقب برانند. نيروهاي خسته از درگيري مداوم و ايستادگي در برابر دشمن که ثمرات مقاومت خود را ميديدند. با ديدن رزمندگاني که به شهر نزديک ميشدند، از خوشحالي گريه شوق سر داده، همديگر را در آغوش ميکشيدند و خدا را شکر ميکردند. پيکرهاي پاک 8 تن از پاسداران که تانکهاي عراقي از روي اجساد آنها عبور کرده بودند، گوياي وضعيت نبرد چند روزه در سوسنگرد بود. در اين عمليات حدود 80 تن از نيروهاي خودي به شهادت رسيدند.
دشمن از جنوب سوسنگرد حدود 10 کيلومتر و از غرب آن حدود 2 کيلومتر عقب رانده شد که از آنجا شهر را با تانک و خمپاره ميزد. با پايان يافتن برخي درگيريهاي پراکنده، جاده حميديه ـ سوسنگرد از وجود دشمن پاکسازي و راه تدارکاتي قواي خودي باز شد.
پس از آزادي سوسنگرد و عقب راندن دشمن از شمال و شمال غرب اين شهر، نيروهاي خودي با آب انداختن در شمال رودخانه کرخه [حدفاصل کرخه تا تپههاي اللهاکبر] توانستند در مقابل دشمن ايجاد مانع کنند.
(پایگاه خبری_تحلیلی مشرق نیوز)
#سالروز_آزادسازی_سوسنگرد
#سوسنگرد
@dghjkb
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
الإمامُ عليٌّ عليه السلا:
حَسبُ المَرءِ ··· مِن سَلامَتِهِ قِلَّةُ حِفظِه لِعُيوبِ غَيرِهِ
در سلامت نفس انسان همین بس که عیوب دیگران را کمتر در ذهن خود نگه دارد.
میزان الحکمه ج ۸ ص۳۳۲
@dghjkb
🌹 شهـــید محمد اسدی:
🍃این دنیا بسیار کوچک و گذراست و مثل یک دیوار میماند که ما بر لبه آن راه میرویم و انتهای این دیوار که هدف ماست، شهادت است و ما باید هدف خود را با دقت و هوشیاری ببینیم و با سرعت و اشتیاق به طرف آن بدویم و مواظب باشیم که در این مسیر کوچکترین لغزشی در ما به وجود نیاید که ممکن از این دیوار سقوط کنیم و به هدفمان که شهادت است نرسیم.
#شهید_محمد_اسدی
@dghjkb
🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘
🌱زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است
🌱سلامت تن زیباست، اما پرندهی عشق،
🌱تن را قفسی میبیند که در باغ نهاده باشند.
✨و مگر نه آنکه گردنها را باریک آفریدهاند، تا در مقتل کربلای عشق، آسانتر بریده شوند.
و مگر نه آنکه از پسر آدم، عهدی ازلی ستاندهاند که حسین را از سر خویش، بیشتر دوست داشته باشد.
و مگر نه آنکه خانه تن، راه فرسودگی میپیماید تا خانه روح، آباد شود.
و مگر این عاشق بیقرار را بر این سفینه سرگردان آسمانی، که کرهی زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریدهاند.
و مگر از درون این خاک، اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرمهایی فربه و تنپرور برمیآید.
ای شهید، ای آنکه بر کرانهی ازلی و ابدی وجود بر نشستهای، دستی برار و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز، از این منجلاب بیرون کش".
(نوشته شده توسط اللهم عجل لوليك الفرج)
#كبوتران_مهاجر
@dghjkb
⭕️ شنیدین میگن، آدم گشنه دین و ایمان نداره؟
⁉️ ماهم شنیدیم!!!!!
♦️ جونم براتون بگه، یه چیزای دیگه هم شنیدیم،،،!!
شنیدیم میگن!!!!
✅ فکر کنم باید بگم دیدیم، که یه سری بچه هایی بودن که جونشون کف دست گرفتن و کاری به نون و گشنگی و این چیزا نداشتن، فقط قصد داشتن از خاک کشور و از ناموس و غیرت دفاع کنن.
🔹 نه اینکه آدم نبودن و گشنه نمیشدن، نه......
🔹 گشنه میشدن، تشنه میشدن، خسته میشدن، خلاصه همه سختی هایی که ما داریم، اونا هم داشتن، ولی پا گذاشتن روشون و سعی کردن با نیت قرب الی الله تحمل کنن تا به ملکوت اعلی برسن و من و شما الان در خانه خودمون و روی خاک وطن خودمون نفس بکشیم و زندگی کنیم.
✅ بچه هایی که از شدت عطش لب هاشون ترک می خورد و خیلیاشون بخاطر تشنگی به شهادت رسیدن، ولی دین و ایمان از دست ندادن، و تا لحظه پرواز ذکر الله اکبر و سلام بر حسین شهید بر لب داشتن.....
🍂 آه افسوس از مایی که جاموندیم و افسوستر اینکه به بهانه گشنگی دین و ایمان از کف بدیم و خون پاک قهرمانانمان را نادیده بگیریم...
@dghjkb
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🌾سلام مولا،،
🌿 ماه مادرت زهرا رسید هرچه زودتر ظهور کن....
🌴 العجل ای یوسف کنعانی...
@dghjkb
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
🍃پیامبر اعظم(ص) فرمودند:
به یکدیگر هدیه دهید تا نسبت به همدیگر، با محبت شوید. به یکدیگر هدیه دهید، زیرا هدیه کینه ها را می برد.
الکافی ج۵، ص۱۴۴
*هیات محبین حضرت رقیه(س)
@dghjkb
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
🔶 آیت الله خوشوقت (ره) می فرمایند:
◻️ کسی که اخلاق خوش در خانه دارد مانند کسی است که روزها را روزه دارد و شبها را عبادت کند.
◻️ در یک کلام زبان باعث سوراخ کردن کیسهی اعمال است، هر چه اعضا زحمت میکشند و جمع میشوند یک حرکت زبان کیسه را سوراخ میکند!
◻️ اگر از زن و فرزند غضبناک شدید باید از مهلکه خارج شوید وگرنه قطعاً زمین خواهید خورد.
◻️ شرط دیدن امام زمان تقواست و بس؛ مقداری هم زبان را قرص داشتن است و باید ثابت کنی اختیار زبانت
را داری.
@dghjkb
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
🍃عمري در آرزوي وصال تو سوختيم
🍃با ياد آفتاب جمال تو سوختيم
🍃ما را اگر چه چشم تماشا نداده اند
🍃اي غايب از نظر به خيال تو سوختيم . . .
#نرم_افزار_جامع_مهدویت
#منتظران_بهار
@dghjkb
🔶♦️🔶♦️🔶♦️🔶♦️🔶♦️🔶♦️🔶♦️🔶♦️
❗️خیلی از ما آدما؛
دو تا سبد بهمون آویزونه
◻️یکی پشتمون؛ یکی جلومون
❗️خوبیهامونو می ندازیم تو سبد جلویی
و بدیهامون تو سبد پشتی...
🔴و وقتی تو مسیر زندگی راه میریم...
فقط دوچیز می بینیم:
♦️خوبی های خودمونو...
و عیب های نفر جلویی!!!!!!!
✅شاید بهتر باشد نگاه به سبد پشت سر را با نگاه به عیب های نفر جلویی جایگزین کنیم؟!!!!!!!!
@dghjkb
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🍃عزیزا،،،
🍃 از بودنمان در این دنیای بی ط خسته شدیم،
🍂 سختی زندگی روز به روز، به شکل بد پدیدار میشه
🍂 آخه تاکی اینهمه دغدغه،،،، خدایا به بزرگیت قسم امام زمانمان را بفرست ظلم تا کی،،
🍂 صبر و طاقتمان به انتها رسیده....
@dghjkb
💠 ۲٠ جمله کلیدی رهبر با موضوع، شهید و شهادت:
آن چیزى که ما باید به آن افتخار بکنیم این است که رسم شهادت و سنّت الهىِ قتل فیسبیلالله، با نظام اسلامى زنده شد. ۱۳۶۸/۰۵/۲۵
(پايگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتاللهالعظمی سيدعلی خامنهای (مدظلهالعالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی)
#شهید
#شهادت
@dghjkb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘سخنانی که این روزها ما را دلگرم میکند
🍀مقام معظم رهبری: وقتی کارها گره میخورد، وقتی بنبست به حسب ظاهر بوجود میاد گاهی، خدای متعال از یک گوشهی این بنبست، یک راهی باز میکند که هرگز وهم بشر-اندیشهی انسانی- به آن نرسیده بود.
#آقا_تنها_نیست
@dghjkb
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
امام صادق علیه السلام:
منْ طَلَبَ ثَلاثَةً بِغَيْرِحَقٍّ حَرُمَ ثَلاثَةً بِحَقٍّ: مَنْ طَلَبَ الدُّنيا بِغَيْرِحَقٍّ حَرُمَ الاخِرَةَ بِحَقٍّ؛ وَمَنْ طَلَبَ الرِّآسَةَ بِغَيْرِحَقٍّ حَرُمَ الطّاعَهَ لَهُ بِحَقٍّ؛ وَ مَنْ طَلَبَ المال بِغَيْرِحَقٍّ حَرُمَ بَقاؤُهُ لَهُ بِحَقٍّ
* هر كه سه چيز را به ناحقّ بخواهد، از سه چيز ديگر بحقّ محروم مى شود:
* هر كه دنيا را به ناحق بخواهد از آخرت حقيقتاً محروم مىشود؛
* و هر كه بنا حقّ رياستطلبى كند از اطاعت زير دستان بحقّ محروم مىگردد
* و هر كه بنا حقّ مالى را بخواهد، از ماندگار بودن آن مال بحقّ محروم مى شود.
تحف العقول، ص 335
@dghjkb
✨چه زیباست،
🌱که صبحگاه چشم بگشاییم و
یادمان بیاید دوستان وعزیزانی
داریم آبی تر از آسمان،،،
✨روشن تر از صبح
🍃زلال تر از شبنم……..
🍀دوستانی که خود خورشیدند……..
✨و سپاس پروردگار را بخاطر این نعمتش......
@dghjkb