📜شب نگار سوم 👂حاج آقا قرائتی همراه دیگر میهمانها سرا پا گوش بودند. حسین آقا مکثی کرد و چای خودش را با یک نفس بالا کشید و بعد ادامه داد: "ما شش هفت نفر در حالی که چشم به آقا دوخته بودیم با تعجب و حیرت زیر چشمی به هم نگاه کردیم، پیش خودمان گفتیم: 🤔ما که پتو کنار زدیم، در زیر پتو پولی وجود نداشت، پس این پول از کجا آمد❓ 🔅آقا مثل کسی که افکار ما را خوانده باشد نگاه عمیقی به من انداخت و فرمود قاسمی،جان تو باید خیلی روی خودت کار کنی اگر خودت را بسازی، میتوانی خیلی از الطاف آقا امام زمان (عج) را ببینی،بعد دست نوازشش را بر سر حسن(پسر من که بعدها شهید شد)کشیدند و گفتند ،بله این حسن آقای شما به این لیاقت رسیده است. 😶از صحبت آقا شوکه شدم و از خجالت سرم را پایین انداختم و گفتم آقا اشتباه کردم، دوستان از من خواستند پتو را کنار بزنم،من هم کنجکاوی کردم، امیدوارم که بنده را ببخشید...😔 آیت الله العظمی ملاعلی همدانی نگاهم کرد و لبخندی زد و گفت:میبخشم اما به سه شرط❗️ 🥰گفتم باشد قبول هر چه شما امر بفرمایید.ایشان لحظه ای ساکت ماندند و فرمودند: 1⃣ اول اینکه بنده را از دعای خیر فراموش نکنی 2⃣دوم اینکه از فرزندت حسن خوب مراقبت کنی 3⃣سوم اینکه مانع کارهایش نشوی او آینده ی درخشانی دارد. 🫂من هم دست آقا را بوسیدم و گفتم قول میدهم،قول میدهم🤚 🌀آقا گذشت...تا اینکه سال ۱۳۵۷ پیکر این عالم بزرگ را به همدان آوردند. ↙️ادامه دارد... #مزد_اخلاص #شب_نگار_سوم ╭═━⊰📜⊱━═╮ @dhgh_admin ╰═━⊰📜⊱━═╯