eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
50 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
11 فایل
لینک کانال شهید ابراهیم هادی @dhuchcjshahidebrahimhadi کپی برداری متن ها با صلوات بر محمد و آل محمد مجاز است اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
مشاهده در ایتا
دانلود
┅═✼🌷✼═┅ 🔔به یکی از زورخانه های تهران رفتیم و در گوشه ای نشستیم، با وارد شدن هر پیشکسوت صدای زنگ مرشد به صدا در می آمد و کار ورزش چند لحظه ای قطع می شد، تازه وارد هم دستی از دور برای ورزشکاران تکان می داد و با لبخندی برلب درگوشه ای می نشست. ♻ابراهیم با دقت به حرکات مردم نگاه می کرد، بعد برگشت و آرام به من گفت: اینها را ببین، ببین چطور از شنیدن صدای زنگ خوشحال می شوند، بعد ادامه داد: بعضی آدم ها عاشق زنگ زورخانه اند، آنها اگر اینقدر که عاشق این زنگ هستند عاشق خدا بودند دیگر روی زمین نبودند بلکه در آسمان ها راه می رفتند. 🥀بعد گفت: دنیا همین است تا آدم عاشق دنیاست و به این دنیا چسبیده حال و روزش همین است اما اگر انسان سرش را به سمت آسمان بیاورد و کارهایش را برای رضای خدا انجام دهد مطمئنا زندگیش عوض می شود و تازه معنی زندگی کردن را می فهمد، می گفت: انسان باید هرکاری حتی مسائل شخصی خودش را برای رضای خدا انجام دهد.
🌀کسی که دنبال عزت خدایی است نخست باید با خدایش رفاقت کند؛ باید از خیلی چیز‌ها بگذرد، حساب و کتاب خیلی موارد را بکند و حواسش باید خیلی به زندگی و اطرافیانش باشد. خدا دست کسی را می‌گیرد که دستانش را برای بندگی باز کرده است و دست نیازمندان و گرفتاران را گرفته باشد. وارد شدن به این مسیر کار سخت و دشواری است که زمینه‌اش و است. ☘باید زندگی‌ات را وقف خدایت کنی، از خودش بخواهی تا او دستگیرت باشد درست شبیه کاری که شهید کرد. او در زندگی‌اش تنها با خدایش معامله می‌کرد. نزدیک‌ترین رفیقش پروردگارش بود و در آخر خدا، ابراهیم را در زمره عزتمند‌ترین و محبوب‌ترین بنده‌هایش قرار داد.
┄═❁๑🍃๑💗๑🍃๑❁═┄ 🔹بعضی انسانها به زمین آمده اند تا زمین قابل تماشا شود. 🔹 آمده اند که تاریخ؛ شکوه شرافت و آزادگی نفس شان را به نظاره بنشیند. 🔹 آمده اند تا آبرو و اعتبار دنیا باشند اصلا زمین، از آمدن بعضی انسان ها به خود می بالد. 🔹و قهرمان همیشه سرفراز ما که یکی از این بهترین ها شناخته شده است. فرمانده قلبها شهید ابراهیم هادی💖
ᔢ🌹ᔢ🍃 ᔢ🌹ᔢ ◽️ نهی از منکر آقا ابراهیم به مردی که همسرش برایش مهم نبود! 💗دوست عزیز! همسر شما برای خود شماست، نه برای نمایش دادن جلوی دیگران! می‌دانی چقدر از جوانان با دیدن همسر بی‌حجاب شما به گناه می‌افتند؟!
─┅═ঊঈ🍃🌷🍃ঊঈ═┅─ 🤝دوستی هدفمند
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ 🔻شخصی در محله ابراهیم بود و برای این که پول خودش را به دست آورد خیلی خانواده اش را اذیت می کرد برای ترک این آقا خیلی تلاش کرد. وقتی دید که ترک نمی کند، به آن شخص گفت من پول مواد شما را می دهم به شرطی که دست از سر خانواده ات برداری و به همین خاطر خانواده او یک سال راحت بودند. 💶او وقتی مزد کار سخت خودش در بازار را می‌گرفت، قسمتی از آن پول را به جوان معتاد می داد تا خانواده اش را اذیت نکند! 🌻ابراهیم هر چه کرد برای رضای خداوند انجام داد و خدا هم این گونه او را در بین مردم بلند مرتبه کرد. این ماجرای ابراهیم بسیار عجیب بوده و در کمتر خاطرات شهیدی به چنین ماجرایی برخورد کرده ایم.
┄═❁๑๑🌸๑๑❁═┄ 👬حوالی میدان خراسان از داخل پیاده رو با سرعت در حال حرکت بودیم. یکباره ابراهیم سرعتش را کم کرد! برگشتم عقب و گفتم: چی شد، مگه عجله نداشتی؟! 🍀همین طور که آرام حرکت می کرد، به جلوی من اشاره کرد و گفت: یه خورده یواش تر ، بریم تا از این آقا جلو نزنیم من برگشتم به سمتی که ابراهیم اشاره کرد. 👤یک نفر کمی جلوتر از ما در حال حرکت بود که به خاطر معلولیت، پایش را روی زمین می کشید و آرام را می رفت. 🐾 ابراهیم گفت: اگر ما تند از کنار او رد شویم، دلش می سوزد که نمی تواند مثل ما راه برود. کمی آهسته برویم تا او ناراحت نشود. ️💨گفتم: ابرام جون، ما کار داریم، این حرفا چیه؟ بیا سریع بریم. اصلا بیا از این کوچه بریم که از جلوی این معلول رد نشیم. 💗 آنچنان قلب رئوف و مهربانی داشت که به ریزترین مسائل توجه می کرد. او در حالی که عجله داشت، اما راضی نشد حتی دل یک معلول را برنجاند! 📚 سلام بر ابراهیم۲/ ص۳۱ 🌹
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ 〽️با عصای زير بغل توی كوچه راه مي رفت. مدام به آسمان نگاه می كرد و سرش را پايين می انداخت رفتم جلو و ازش پرسيدم: آقا ابرام چی شده!؟ 🌀اول جواب نمی داد. اما با اصرار من گفت: هر روز تا اين موقع حداقل يكی از بندگان خدا به ما مراجعه می كرد و هر طور شده مشكلش رو حل می كرديم اما امروز از صبح تا حالا كسی به من مراجعه نكرده! می ترسم كاری كرده باشم كه خدا توفيق خدمت را از من گرفته باشه...
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ ☘بچه ی محله ی میدان خراسان، در آن روزگار چیزی کم نداشت. کار خوب، تحصیلات، تیپ و ظاهر. اگر تصمیم به ازدواج می گرفت بی برو برگرد دختر خوبی نصیبش می شد، اما انگار سرش درد می کرد برای کمک به خلق الله. در جیبش پول نمی ماند برای کمک به مردم... 🕊آقا ابراهیم! یا به قول رفیق های جبهه ای اش آقا ابرام.... هر کس با تو پریده، پر پروازش جور شده و جایی کنار مزار شهدا محل زندگی اش را انتخاب کرده. ✋ دعایمان کن دعا کن که عجیب در این روزگار پر خوف و خطر به دعاهایت نیاز داریم.
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ تقوای ِ‌ابراهیٓم هر وقت مۍدید بچہ ها مشغول هستند مرتب مۍگفت : بفرست ! و یا بہ هر طریقۍ بحث را عوض مۍڪرد .
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ ☘یکی از دوستان آقا ابراهیم نقل می کرد که: سال ها پس از شهادت ابراهیم در یکی از مساجد تهران مشغول فعالیت فرهنگی بودم. روزی در این فکر بودم که با چه وسیله‌ای ارتباط بچه‌ها را با مسجد و فعالیت‌های فرهنگی حفظ کنیم؟ 🌃همان شب ابراهیم را در خواب دیدم. تمامی بچه‌های مسجد را جمع کرده و می گفت: «از طریق تشکیل هیئت هفتگی  بچه ها را حفظ کنید.» بعد در مورد نحوه کار توضیح داد ما هم این کار را انجام دادیم. ابتدا فکر نمی کردیم موفق شویم. ولی با گذشت سال ها، هنوز از طریق هیئت هفتگی با بچه‌ها ارتباط داریم. ✨مرام و شیوه ابراهیم در برخورد با بچه‌های محل نیز به همین صورت بود. او پس از جذب جوانان محل به ورزش، آنها را به سوی هیئت و مسجد سوق می داد و می گفت: «وقتی دست بچه‌ها توی دست قرار بگیره مشکل حل می شه. خود آقا نظر لطفش را به آنها خواهد داشت.»
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ 🎼 هیچ گاه سمت نوارهای ترانه و صدای حرام نرفت. اگر جایی هم صدای حرام پخش می شد به سرعت از آنجا دور می شد، می دانست گوش دادن به صدای حرام در معنویت انسان بسیار تاثیر دارد و حال نماز را از انسان می گیرد. 🍃وَالَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا و آنان که شهادت به دروغ نمی‌دهند و چون بر (صدای) ناپسندی بگذرند به شتاب از آن دوری می‌جویند. 📖سوره فرقان/۷۲ 📙خدای خوب ابراهیم. بررسی ویژگی های قرآنی شهید ابراهیم هادی.
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ توےِڪوچِھ‌بودوهَمش‌بہ‌آسِمون‌نگآھ ‌مےڪَردوسَرش‌روپـٰاییـن‌مےاَنداخت؛ بِھش‌گُفتم‌داش‌اِبرام‌چیزےشُدھ..؟! گُفت:تااین‌موقِع‌‌یکےاَزبندِگان‌خُدابھ ‌مـٰامراجِعہ‌مےڪَردومُشڪلش‌روحَل مےڪَردیم. مےتَرسم‌ڪآرےڪَردھ‌باشَم‌کہ‌خُـدا توفیق‌ِخدمَت‌رواَزم‌گرفتِـھ‌باشـھ.
💐روزت مبارک آقا معلم یک روز مدیر مدرسه راهنمائی پیش من آمد. با من صحبت کرد و گفت: تو رو خدا، شما که برادر آقای هادی هستید با ایشان صحبت کنید که برگردد مدرسه! گفتم: مگه چی شده؟ کمی مکث کرد و گفت: حقیقتش، آقا ابراهیم از جیب خودش پول می داد به یکی از شاگردها تا هر روز زنگ اول برای کلاس نان و پنیر بگیرد! آقای هادی نظرش این بود که این ها بچه های منطقه محروم هستند. اکثرا سر کلاس گرسنه هستند. بچه گرسنه هم درس نمی فهمد. مدیر ادامه داد: من با آقای هادی برخورد کردم. گفتم: نظم مدرسه ما را به هم ریختی، در صورتی که هیچ مشکلی برای نظم مدرسه پیش نیامده بود. بعد هم سرایشان داد زدم و گفتم: دیگه حق نداری اینجا از این کارها بکنی. آقای هادی از پیش ما رفت. بقیه ساعت هایش را در مدرسه دیگری پر کرد. حالا هم بچه ها و اولیاء از من خواستند که ایشان را برگردانم. همه از اخلاق و تدریس ایشان تعریف می کنند. ایشان در همین مدت کم، برای بسیاری از دانش آموزان بی بضاعت و یتیم مدرسه، وسائل تهیه کرده بود که حتی من هم خبر نداشتم. با ابراهیم صحبت کردم. حرف های مدیر مدرسه به او را گفتم. اما فایده ای نداشت. وقتش را جای دیگر پر کرده بود. ابراهیم در دبیرستان ابوریحان، نه تنها معلم ورزش، بلکه معلمی برای اخلاق و رفتار بچه ها بود. دانش آموزان هم که از پهلوانی ها و قهرمانی ها معلم خودشان شنیده بودند شیفته او بودند. 📚سلام بر ابراهیم
•═┄•※🍃🌸🍃※•┄═• ⚡️هر وقت می دید بچه ها مشغول غیبت کسی هستند مرتب می گفت: بفرست! یا به هر طریقی بحث را عوض می کرد. ☘هیچ گاه از کسی بد نمی گفت، مگر به قصد اصلاح کردن. هیچ وقت لباس تنگ یا آستین کوتاه نمی پوشید. 🔸بارها خودش را به کارهای سخت مشغول می کرد. زمانی هم که علت را سؤال می کردیم می گفت: «برای نفس آدم این کارها لازمه»
•═┄•※🍃🌸🍃※•┄═• حواسش بود تا خودش را درگیر ظاهر نکند. می‌دانست اگر مویش بلند شود به صورتش جلوه می‌دهد. ابراهیم از این ظواهر دنیوی فراری بود. نمی‌خواست ظاهرش در چشم دیگران باشد. ☘ابراهیم در فعالیت‌های اجتماعی، کمک به دیگران و دستگیری جوانان خیلی فعال بود. جاذبه‌های ابراهیم همه را جذب می‌کرد. از هر مدلی دوست و رفیق داشت طوری که برخی به او ایراد می‌گرفتند و می‌گفتند تو چرا با این آدم‌ها رفت و آمد می‌کنی؟ خیلی‌ها اهل هیچ چیزی نبودند و به مرور با رفتار‌های ابراهیم جذب شدند.
┅═✼🕊✼═┅ 🔹«شهید ابراهیم هادی» هیچ‌گاه دنبال اسم و رسم نبود. او قبول نکرد که فرمانده شود؛ دنبال قدرت و مسئولیت و فرماندهی نبود. به شما جوانان هم این را بگویم که طبق این منش و رویکرد، حتی در پاک‌ترین فضا مانند جبهه‌ها هم بهتر است سقا باشید تا فرمانده. شهید ابراهیم هادی عاشق گمنامی بود. می‌خواست اسمی از او نباشد، پیکر و قبر و نشانی هم نداشته باشد. 🔹امّا امروز شما می‌بینید که شهید هادی و شهدای کانال کمیل نه تنها گمنام نیستند که این همه طرفدار دارند. من چند سال پیش عکس یک گل لاله را در صفحه شخصی‌ام در فضای مجازی گذاشتم و این سؤال را بدون هیچ شرح اضافی گذاشتم که با دیدن این گل یاد کدام شهید می‌افتید؟ حدود ۸ هزار دیدگاه زیر این مطلب گذاشتند و جالب بود که بخش زیادی از افراد از اقشار مختلف به شهید ابراهیم هادی اشاره کرده بودند. این همان مصداق «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» است. خداوند این محبت ها را در دل‌ها قرار می‌دهد و این محبت دست‌ به‌ دست می‌شود. 🗯روای: «حجت‌الاسلام شهاب مرادی»
┅═✼🕊✼═┅ ابراهیم می‌گفت: می‌دانی یعنی چه؟ یعنی خدا از هرچه که در ذهن داری بزرگ‌تر است. خدا از هرچه بخواهی فکر کنی باعظمت‌تر است. یعنی هیچ‌کس مثل او نمی‌تواند من و شما را کمک کند. الله اکبر یعنی خدای به این عظمت در کنار ماست، ما کی هستیم؟ اوست که در سخت‌ترین شرایط ما را کمک می‌کند. برای همین به ما یاد داده بود که در هر شرایط، به‌خصوص وقتی در بن‌بست قرار گرفتید فریاد بزنید: الله اکبر! و خودش نیز در عملیات‌ها با همین ذکر، حماسه‌های بزرگی آفریده بود. می‌گفت: «با بیان این ذکر شما زیاد می‌شود.»
┄═❁๑๑💠๑๑❁═┄ ✍ یکی از زیبایی هایی که در زندگی ابراهیم وجود داشت ساده زیستی او به دنیا بود که باعث شده بود محبوب قلب ها شود‌. ابراهیم ساده زندگی می کرد اما از بسیاری از مسائل و آدم های دنیا ساده عبور نمی کرد و همین ویژگی پاک او باعث شده بود سیرت و درونش زیباتر جلوه کند. ☀️او بیشتر از ظاهر به افراد توجه داشت و سعی می کرد تمام انرژی اش را در این مورد به کار ببرد. همیشه می گفت: مهم تر از اینکه برای بچه ها لباس های هم شکل و ظاهر نظامی درست کنیم باید به فکر آموزش و ها باشیم و تا می توانیم با آنها رفیق باشیم.
🌷🌷 نعمت فقط برف و باران نیست... گاهی خدا “رفیقی”نازل می کند، زلال تر از باران… گاهی دلگرمی یک دوست آسمانی آنقدر معجزه می کند که انگار خدا در زمین کنار توست..! 📙سلام بر ابراهیم
✳ چیزی نشده، پیش میاد! یک بار در حین انجام مسابقات تمرینی، ابراهیم مشغول کشتی گرفتن با هم‌وزن خودش بود. حریف ابراهیم ناخواسته با سر به صورت ابراهیم کوبید. زیر چشم ابراهیم باد کرد و سیاه شد. حریف ابراهیم ترسیده بود و نگران شد. ✅ بارها دیده بودم که این مسائل، مقدمه‌ای برای دعوا و ... می‌شد. اما ابراهیم با آن روحیه‌ی که داشت جلو رفت و صورت حریفش را بوسید! عجیب بود که او به حریفش روحیه می‌داد و می‌گفت: «چیزی نشده، توی ورزش پیش میاد!» ❤️ این‌ها چیز کمی نیست. ما بارها برخلاف این مطلب را شاهد بودیم. خلاصه اینکه برای ابراهیم، تعریف دیگری داشت. 📚 ۲ ❤
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ ☘یکی از دوستان آقا ابراهیم نقل می کرد که: سال ها پس از شهادت ابراهیم در یکی از مساجد تهران مشغول فعالیت فرهنگی بودم. روزی در این فکر بودم که با چه وسیله‌ای ارتباط بچه‌ها را با مسجد و فعالیت‌های فرهنگی حفظ کنیم؟ 🌃همان شب ابراهیم را در خواب دیدم. تمامی بچه‌های مسجد را جمع کرده و می گفت: «از طریق تشکیل هیئت هفتگی  بچه ها را حفظ کنید.» بعد در مورد نحوه کار توضیح داد ما هم این کار را انجام دادیم. ابتدا فکر نمی کردیم موفق شویم. ولی با گذشت سال ها، هنوز از طریق هیئت هفتگی با بچه‌ها ارتباط داریم. ✨مرام و شیوه ابراهیم در برخورد با بچه‌های محل نیز به همین صورت بود. او پس از جذب جوانان محل به ورزش، آنها را به سوی هیئت و مسجد سوق می داد و می گفت: «وقتی دست بچه‌ها توی دست قرار بگیره مشکل حل می شه. خود آقا نظر لطفش را به آنها خواهد داشت.»