eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
49 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
11 فایل
لینک کانال شهید ابراهیم هادی @dhuchcjshahidebrahimhadi کپی برداری متن ها با صلوات بر محمد و آل محمد مجاز است اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
مشاهده در ایتا
دانلود
اگه نخونی از دستت رفته رضا سگ باز!!!* *یه لات بود تو مشهد...* هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!! یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن! که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می‌کنه. شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“ - رضا گفت: بروبچه ها که اینجور میگن.....!!! - چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!! به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......! مدتی بعد.... شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....! چند لحظه بعد با دست بسته، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“ رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود! وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد: ”آهای کچل با تو ام.....! “ یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟ - رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!! چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“ چمران و آقا رضا تنها تو سنگر..... - رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! كشيده‌ای، چیزی؟!! - شهید چمران: چرا؟! - رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....! تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!! - شهید چمران: اشتباه فکر می کنی!!!! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده! هِی آبرو بهم میده..... تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می‌کردی ولی اون بهت خوبی می‌کرده.....! منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …! رضا جا خورد!.... رفت و تو سنگر نشست. آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی‌رفت، زار زار گریه می‌کرد! تو گریه هاش می‌گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟ اذان شد. رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت. سرِ نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!! وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد..... رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد......! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش) یه توبه و نماز واقعی........ (به نقل از کتاب خاطرات شهید مصطفی چمران) 🔵 گاهی برای کمک به افراد و هدایت اون ها تذکر کافی نیست و باید دستشون رو گرفت و آورد تو راه... گاهی باید در برابر داد و فریادهای افراد؛ صبوری کرد و مهربونی به خرج داد... گاهی باید با بعضی افراد مثل گمشده ها رفتار کنیم؛ باید دستشون رو بگیریم و بذاریم تو دست خدا...باید کمکشون کنیم تا راه رو پیدا کنن... و این یعنی با دلسوزی و محبت امر به معروف و نهی از منکر کنیم نه با خشم و تکبر...❤️ شادی روح همه اموات و درگذشتگان، شهدا، علی الخصوص شهید بزرگوار شهیدمصطفی چمران، هدیه میکنیم ۵ شاخه گل صلوات
8.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🎥اروپا چگونه پیشرفت کرد؟* *💠رسانه روشنگری در ایتا* https://eitaa.com/roshangari315 *📡رسانه روشنگری در تلگرام* https://T.me/roshangari_315
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┅═✼🌷✼═┅ 🔔به یکی از زورخانه های تهران رفتیم و در گوشه ای نشستیم، با وارد شدن هر پیشکسوت صدای زنگ مرشد به صدا در می آمد و کار ورزش چند لحظه ای قطع می شد، تازه وارد هم دستی از دور برای ورزشکاران تکان می داد و با لبخندی برلب درگوشه ای می نشست. ♻ابراهیم با دقت به حرکات مردم نگاه می کرد، بعد برگشت و آرام به من گفت: اینها را ببین، ببین چطور از شنیدن صدای زنگ خوشحال می شوند، بعد ادامه داد: بعضی آدم ها عاشق زنگ زورخانه اند، آنها اگر اینقدر که عاشق این زنگ هستند عاشق خدا بودند دیگر روی زمین نبودند بلکه در آسمان ها راه می رفتند. 🥀بعد گفت: دنیا همین است تا آدم عاشق دنیاست و به این دنیا چسبیده حال و روزش همین است اما اگر انسان سرش را به سمت آسمان بیاورد و کارهایش را برای رضای خدا انجام دهد مطمئنا زندگیش عوض می شود و تازه معنی زندگی کردن را می فهمد، می گفت: انسان باید هرکاری حتی مسائل شخصی خودش را برای رضای خدا انجام دهد.
هر جمعه با دوستان راهی کوه می شد. زمانی که مسابقات کشتی نزدیک بود، کوهنوردی را بیشتر می کرد. حتی بعضی وقتها یکی از دوستان را روی کول خودش قرار می داد و از کوه بالا می رفت! می خواست به ماهیچه های پا فشار بیاید تا برای مسابقات کشتی آماده شود. با این همه تمرین، وقتی دید که حریف خودش به جایزه نقدی مسابقه احتیاج دارد، نفس خودش را زمین زد تا جایزه به حریف او برسد... 🌺تصویر بالا مسیر کوهنوردی منطقه دربند تهران، اوایل دهه پنجاه. ابراهیم در کنار حجت الاسلام سید محسن میری، امام جماعت مسجد جامع لویزان. عکس از آلبوم ایشان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها بازمانده يك كشتی شكسته توسط جريان آب به يک جزيره دور افتاده برده شد. با بی‌قراری به درگاه خداوند دعا می‌كرد تا او را نجات بخشد. ساعت ها به اقيانوس چشم می‌دوخت، تا شايد نشانی از كمک بيابد اما هيچ چيز به چشم نمی‌آمد. سرآخر نااميد شد و تصميم گرفت كه كلبه‌ای كوچک بسازد تا خود و وسايل اندكش را بهتر محافظت نمايد. روزی پس از آنكه از جستجوی غذا بازگشت، خانه كوچكش را در آتش يافت، دود به آسمان رفته بود. اندوهگين فرياد زد: «خدايا چگونه توانستی با من چنين كنی؟» صبح روز بعد او با صدای يک كشتی كه به جزيره نزديک می‌شد از خواب برخاست. آن کشتی می‌آمد تا او را نجات دهد. مرد از نجات دهندگانش پرسيد: «چطور متوجه شديد كه من اينجا هستم؟» آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، ديديم!» آسان می‌توان دلسرد شد هنگامی كه بنظر می‌رسد كارها به خوبی پيش نمی‌روند، اما نبايد اميدمان را از دست دهيم، زيرا خدا در كار زندگی ماست، حتی در ميان درد و رنج. دفعه آينده كه كلبه شما در حال سوختن است به ياد آورید كه آن شايد علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند...
سالروز شهادت پدر موشکی ایران گرامی باد