همراهان عزيز سلام
از این به بعد به منظور آشنایی هر چه بیشتر با فرهنگ ناب دفاع مقدس, پست هایی با هشتک #لبخندهای_خاکی منتشر خواهد شد که راوی خاطرات زیبا و طنز دفاع مقدس است.
منتظر نظرات شما هستیم. یا علی.
دیار دلیران
#لبخندهای_خاکی
نصفه شب بلند شد از سنگر بره بیرون. می خواست نماز شب بخونه, هر قدمی که تو اون تاریکی بر می داشت یه صدایی بلند میشد:
آخ...
چه کار می کنی اخوی....
حواست کجاست مشتی.....
مگه کوری داداش......
به راهش ادمه داد و البته با اعتماد به نفس خاصی, آروم جواب همه غرو لندارو این جوری می داد که:
ببخشید برادرا! رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند...
#شهدا_را_تبلیغ_كنيم.
@diar_daliran
دیار دلیران
#لبخندهای_خاکی @diar_daliran
#لبخندهای_خاکی
یک روز تو فاو نشسته بودیم، تو همون اورژانس خط اول، با علیرضا چایی میخوردیم، یک لحظه هر دومون متوجه شدیم که یه مگس روی لبه لیوان چایی علیرضا نشست، همین طور خیره به مگس بودیم، مگس روی لبه لیوان راه رفت و راه رفت تا این که یه دفعه مثل این که سُر خورده باشه، افتاد توی لیوان علیرضا، علیرضا هم برگشت و گفت: «ببین نگاه کن! میره روی جنازه عراقیها مینشینه بعد غسلشو میآید تو لیوان چایی ما میکنه.»
@diar_daliran
#لبخندهای_خاکی
😏از اون رزمنده هایی بود که دائم باید بین گودالهای قبر مانند، سراغش رو می گرفتی.
یکسره مشغول ذکر و عبادت و مناجات بود اما شهادت قسمتش نمیشد، هر وقت هم برای پاکسازی میدان مین، یا این جور کارا داوطلب می شد اسمش تو قرعه در نمیومد!🤔
💫 پیشانی بندی داشت با عبارت « یا زیارت یا شهادت» اما آخرش هم حقش رو خوردن. از اونجا مونده شد و از اینجا رونده! 😳
✍️ آخرای جنگ بچه ها براش یک پارچه تهیه کرده بودن و روش نوشته بودن: « کمک کنید. روی دست خدا باد کرده، دعا کنید تیر غیب بخوره.» 😄
پ.ن: عکس تزیینی
🔹اینجا... #دیار_دلیران👇
https://eitaa.com/diare_daliran