✨🌷 باسمه تعالی 🌷✨
⚜💠 من دنبال کار و تو دنبال شوهر (1)💠⚜
یکی بود، یکی نبود. روزی روزگاری، در یکی از همین روزگارهای امروزی، سه تا دختر خاله کاملا امروزی زندگی میکردند.
این دخترخالهها به رسم فیلمها و داستانهای امروزی، همهشان تک فرزند خانواده بودند و به رسم دخترهای امروزی، همهشان با تلاش و پشتکار زایدالوصفی، پس از شرکت در کانونها و آزمونها و غیره و پس از صرف هزینههای نجومی از جیب ابوی محترم، در دانشگاههای دور دست پیام نور و آزاد و غیرانتفاعی، تحصیلات عالیه را به سرانجام رسانده، به منزل مراجعت فرموده بودند.
از اینجا به بعد قسمت سخت داستان شروع میشود. همان قسمتی که خانم جوان تحصیل کرده، به حکم یک قانون نانوشته اما محتوم، باید دنبال شغل باشد و اگر کسی از سر بیتجربگی و دنیا ندیدگی از ایشان سئوال کند «چه لزومی دارد سر کار بروی» با یک نگاه عاقل اندر سفیه، که کلی استرس (لطفاً با لهجه صحیح تلفظ شود) به شخص سئوال کننده وارد میکند، پاسخ میدهد:
«پس این همه زحمت کشیدم، درس خوندم، مدرک گرفتم که بشینم توی خونه؟ یعنی میگی مدرکم رو قاب کنم بزنم به دیوار؟ یعنی میگی آخرشم فقط باید کهنه بشورم؟ اینه نگاه شما به زن؟ همین شماهایید که حقوق زن رو پایمال میکنید. همین شماهایید که نمیتونید تساوی زن و مرد رو بپذیرید. همین شماها...»
و این جاست که آن سئوالکننده مظلوم، زیر انبوهی از سئوالات و ابهامات مدفون شده، ترجیح میدهد دنیا ندیدگی خود را بروز ندهد و دیگر به این قبیل سئوالها فکر هم نکند. چرا که سر کار رفتن، یکی از بدیهیات اولیه زندگی هر خانم تحصیل کردهای است. فایده تحصیل در هیچ عرصه دیگری غیر از اشتغال خارج از منزل، نشان داده نمیشود. درس خواندن، تأثیری در زندگی شخصی، تربیت فرزند، بینش و بصیرت انسان و هیچ چیز دیگری ندارد.
خلاصه این دخترخالههای قصه ما هم از این اصل بدیهی مطلع و در نتیجه شدیداً جویای شغل بودند.
ادامه دارد
#اشتغال_بانوان
#طنز_اجتماعی
✍ #طهورا_فاکر
🇮🇷 #دیدهبان باشید
http://eitaa.com/joinchat/1100349452C9ce0a1d4e8
✨🌷 باسمه تعالی 🌷✨
⚜💠 من دنبال کار و تو دنبال شوهر (2)💠⚜
...
پری خانوم، به طرز فجیعی معتقد بود که باید شغلش در ارتباط با رشته تحصیلیاش باشد تا این همه هزینه و عمری که صرف درس خواندن کرده، هدر نرود. به همین منظور تلاشهای غیر قابل تصوری در این راستا انجام داد؛ اما چون این راستا برایش جور نشد، مجبور شد راستا را رها کند و پس از کلی در به دری و به این و آن سپردن، با مدرک لیسانس «جغرافیای روستایی به گرایش جنگلبانی با تأکید بر رویش درختان نهاندانه» در یک قنادی به عنوان فروشنده مشغول به کار شد.
کارفرمای محترم پری خانوم، به طرز فجیعی معتقد بود که این کار فروشندگی به هیچ وجه از عهده یک مرد برنمیآید و رویکرد امروز جامعه مدرن، ایجاب میکند که فقط و فقط پری خانوم، با همان مدرک فوقالذکر، باید پشت ویترین مغازه بایستد.
* شادی خانوم برعکس پری خانوم، توی قید و بند مدرک و رشته نبود. از منشیگری خوشش میآمد و عقیده داشت برای خانومها شغل مناسبی است. اما هر جا میرفت، به دلیل نداشتن «ظاهر مناسب» و «روابط عمومی بالا» که دو شرط اساسی منشیهای خانوم است، پذیرش نمیشد.
البته او هم در راستای رسیدن به هدف والایی که داشت، تلاشهای خستگیناپذیری انجام داد: چندین مورد عمل جراحی زیبایی، انواع خطهای دائمی و تتو، استفاده خارقالعاده از انواع کرمها، ژلها، رنگها، روغنها و... آنقدر به این تلاشها ادامه داد تا بالاخره یکی از دو شرط اساسی را دارا شد و با استفاده از روشهایی فوق بشری مثل: آشنا دیدن و زیر میزی و... به استخدام یک شرکت نائل آمد.
اما این تازه اول ماجرا بود. چون طبیعتاً شرکت مربوطه، شرط دوم را هم از او میخواست و این جا بود که شادی خانوم مجبور شد برای بالا بردن سطح روابط عمومی خود، پیش یک منشی با سابقه دوره ببیند.
این که فرکانس و لحن صدایش را در هنگام صحبت با تلفن به چه صورتی باید تغییر دهد، اینکه الفاظ «جان» و «قربون شما» و کلماتی از این دست را در چه موقعیتهایی به کارگیرد و...
ادامه دارد
#اشتغال_بانوان
#طنز_اجتماعی
✍ #طهورا_فاکر
🇮🇷 #دیدهبان باشید
http://eitaa.com/joinchat/1100349452C9ce0a1d4e8
✨🌷 باسمه تعالی 🌷✨
⚜💠 من دنبال کار و تو دنبال شوهر (3)💠⚜
...
* اما سوسن خانوم... ایشان که از قضای روزگار، لیسانس خود را در رشته «رایانه» اخذ کرده و اتفاقا در دانشگاه آزاد شنگولآباد سفلی شاگرد اول هم شده بود، طبیعتاً باید خیال آسودهتری میداشت. به همین دلیل، این بانوی تحصیل کرده، بیشتر روی انتخاب همسر از میان موجودات رو به انقراضی به نام «خواستگار خوب» تمرکز کرده و یافتن شغل را سپرده بود به اینکه از شرکتهای متعددی که در آنها ثبت نام کرده و مصاحبه داده بود، پاسخی دریافت کند.
بالاخره آن روز موعود رسید. از یک شرکت تماس گرفتند... سوسن خانم سراسیمه خود را به مکان مورد نظر رساند و فرم مهمی را که آیندهاش به آن بسته بود در دست گرفت. ناگهان از پشت شیشه، یکی از آن موجودات نادر را که اتفاقاً خیلی هم به ایدهآلهایش نزدیک بود، مشاهده کرد. همان جوانی بود که هفته پیش با مادرش آمده بود خواستگاری.
هیجان زده از مسئول پذیرش پرسید: ببخشید، اون آقا هم این جا کار میکنن؟
مسئول پذیرش از بالای عینک نگاهی به اون آقا انداخت و جواب داد: اول قرار بود این آقا رو برای این کار استخدام کنیم، ولی وقتی شما اومدید، به ایشون جواب منفی دادیم.
ـ چرا؟ چون من شاگرد ممتاز بودم؟ نمرههام بالاتر بود؟
ـ نه. اتفاقاً ایشون شاگرد ممتاز دانشگاه دولتی بود. نمرههایشان هم خیلی بالا بود. تجربه کاری هم داشت.
ـ پس چرا؟
ـ رئیس شرکت اعتقاد دارن برای استخدام، کلّاً خانوما اولویّت دارن.
ـ چون بهتر کار میکنن؟
ـ نه. خب یه ملاحظاتی هست دیگه... بگذریم... فرمتون رو تحویل بدید. فردا تشریف بیارید.
سوسن خانوم در حال خارج شدن از دفتر پذیرش، نگاهی به آن موجود نادر انداخت. از آن نگاههایی که یک خانوم شاغل، به یک خواستگار بیکار میاندازد.
خواستگار بیکار اما اصلاً نگاهش نکرد. در حالیکه تصویر وارونه سوسن خانوم روی سنگهای صیقلی کف سالن از او دور میشد، زیر لب زمزمه کرد:
اگه تو اینجا نیومده بودی، الان من استخدام شده بودم. با هم ازدواج میکردیم و با کمک هم کارای شرکت رو به بهترین نحو انجام میدادیم. اما حالا من یه پسر بیکارم و تو یه دختر شاغل.
من باید دنبال کار بگردم و تو دنبال شوهر!! 😐😕
پایان
#اشتغال_بانوان
#طنز_اجتماعی
✍ #طهورا_فاکر
🇮🇷 #دیدهبان باشید
http://eitaa.com/joinchat/1100349452C9ce0a1d4e8