⚫️ #خاطره مرحومه #دباغ از امام(ره)
⁉️ برخي از چهرههائی كه بعد از پيروزي انقلاب مسئلهساز شدند، در بیت امام فعاليت میكردند. يعنی چهرههائی چون بنیصدر، قطبزاده، يزدی و امثالهم را طرد نمیكنند. اينها در آنجا فعال بودند و بعضی از آنها حتی همراه با خود حضرت امام به ايران آمدند. چرا امام در آن برهه، رويكرد حذفی با آنان نداشتند و در نتيجه آنها آمدند و هزينههای زيادی را بر نظام تحميل كردند؟
♨️ برداشت خود من از اين مسائل در طول اين زمان اين بود كه حضرت امام(ره) از يک بعد قضيه مثل پدری مهربان، دست رد به سينه هيچ كس نزدند و اجازه دادند كه همه به ميدان بيايند و خودشان را بشناسانند و اين ديگران باشند كه افراد را انتخاب و ارزيابی میكنند، وگرنه میتوانم به جرئت قسم بخورم كه حضرت امام همه اينها را خوب میشناختند.
🔹 در طول مدتی كه حضرت امام در آنجا نماز را اقامه میكردند، آقاي #قطب_زاده با اينكه اكثر اوقات هنگام نماز در آنجا بود، حتی يک بار به خاطر ظاهرسازی هم به نماز نايستاد! بعضی از برادرها گاهی با متلک اين نكته را به او گوشزد میكردند، ولی اين موضوع اصلاً براي ايشان مهم نبود كه ديگران او را چگونه خواهند شناخت. او و دوستانش تمام تلاش خود را ميكردند تا دور امام را بگيرند. هم آقاي #بازرگان، هم آقاي #يزدی ، هم دكتر #پيمان و هم آقايان ديگری كه از #نهضت_آزادی میآمدند و هم بعضی از خانمها از جمله همسر دكتر پيمان معلوم بود كه براي تقسيم ارث آمدهاند.
🔺 من آقاي #بنی_صدر را خيلي بيشتر از بقيه میشناختم و چند روزی هم در منزلش بستری و شاهد خيلي چيزها بودم، ولی حضرت امام تدبيرشان حتی براي #منافقین اينگونه بود. مقصود اينكه در آنجا از اين سنخ آدمها زياد بودند و امام هم آنها را میشناختند و مسئله برايشان روشن بود. حالا كه آن اتفاقات هم افتاده، امروز بعضیها اين ادعاها رادارند كه فرصت به آنها داده نشد، اگر اين اتفاقات پيش نمیآمدند و حضرت امام از روز اول میفرمودند فقط بچه حزباللهیها بيايند و مسئوليتها را به دوش بگيرند، تصورش را بكنيد چه وضعيتی پيش میآمد!
🇮🇷 #دیدهبان باشید
http://eitaa.com/joinchat/1100349452C9ce0a1d4e8
هدایت شده از مجله کتاب زندگی
♨️ #خاطره | تهیه آذوقه برای #مبارزان_جنگل توسط امام خمینی
➖ یک روز برادرش آقا مرتضی که در حوزه اصفهان درس می خواند با کوله ای پر از خبرهای خوش جنگل که در اصفهان شنیده بود به مرخصی آمد. روح الله او را به آغوش کشید و پس از خبرگیری از اوضاع، او و نورالدین را به مشورت طلبید که آیا تکلیف پیوستن به نهضت جنگل نیست؟
➖ آقا مرتضی آمرانه گفت: صلاح نیست، همین جا بمان درس بخوان! اگر لازم شد با هم می رویم. روح الله به پاس احترام آقا مرتضی در این مورد سکوت کرد اما اجازه گرفت برای مبارزان جنگل مقداری آذوقه بفرستد. هر دو برادر استقبال کردند و سه خروار گندم، به نام سه برادر، بار قاطرها شد.
📚 کتاب خمینی روح الله نوشته سید علی قادری
💡مجله کتاب زندگی👇
http://eitaa.com/joinchat/3679191054C61d65e7383
✨🌷 باسمه تعالی 🌷✨
💠⚜ حرف حساب ⚜💠
با گریه می آید اتاق مشاوره دانشگاه. 😭
بچه های حراست دست پسری را گرفته اند و کشان کشان می آورند. ☹️
دختر همچنان گریه می کند. 😭
با یک لیوان آب سرد آرامش می کنم. 💧
بچه های حراست پسر را به زور می نشانند روی صندلی و می روند.
دختر شروع می کند به فحش دادن: مردتیکه عوضی لاشی .... 😡
پسر پوزخندی می زند 😏 و می گوید لاشی ؟من لاشی ام؟
خانم... ، جان من یه نیگا به قیافه ما بکن. قیافیه کی به لاشیا می خوره ؟
دختر گارد می گیرد برای حمله. با صدای بلند می گویم: بشین سر جات ببینم! 😠این حرفا چیه به هم می زنید؟
دختر با صدای لرزان می گوید :این عوضی این ...این... و بغض می کند و بلند میزند زیر گریه.
پسر رویش را برمی گرداند. دوزاریم می افتد. برای لحظاتی سکوت حاکم می شود.
این بار چندم است که دخترها در گوشه و کنار دانشگاه مورد اذیت و آزار قرار گرفته اند و این اولین بار است که دختری این موضوع را علنی در حیاط دانشگاه اعلام کرده.
پسر را با نامه می فرستم اتاق مشاوره اقایان.
دخترک کل ماجرا را تعریف می کند.
یک ساعتی حرف می زنیم وبعد کوله اش را بر می دارد و می رود.
🔸💠🔸💠🔸
فردا بنر بزرگی را با کمک خدمه توی سالن اصلی دانشگاه نصب می کنیم:
"خانم وندی شلیت نویسنده آمریکایی:
چطور می توانیم از مردها توقع رفتار احترام آمیز داشته باشیم در حالی که با ظاهر خود مرتب این پیام را به آن ها می دهیم که لازم نیست این طور رفتار کنید"
یکی زیر بنر با خودکار آبی نوشته بود:
ای ول به این می گن حرف حساب!!
🔸 پی نوشت: عذر خواهی شدید به خاطر به کار بردن الفاظ رکیک! 😥
#پوشش
#تعاملات_اجتماعی_با_نامحرم
#اجتماعی
#فضای_دانشگاه
#خاطره
#داستانک
✍ #zahra.hajipour61
🇮🇷 #دیدهبان باشید
http://eitaa.com/joinchat/1100349452C9ce0a1d4e8