eitaa logo
دیده‌بان‌هوشیار
1.1هزار دنبال‌کننده
40.2هزار عکس
17.2هزار ویدیو
214 فایل
من‌صحنه را می‌‌‌‌‌‌‌بینم چه بکنم اگرکسی نمی‌‌‌‌‌‌‌بیند؟ می‌‌‌‌‌‌‌بینم صف‌‌‌‌‌‌‌آرائی‌‌‌‌‌‌‌ها را می‌‌‌‌‌‌‌بینم دهانهای با حقدوغضب گشوده‌شده و دندانهای‌باغیظ‌به هم فشرده شده‌علیه انقلاب‌را ارتباط با مدیر @sarbaaze0 پذیرش تبلیغات @dideban_tabligh22
مشاهده در ایتا
دانلود
...!! ! 🌷آن روزها هر کدام از بچه ها به نوبت یک شبانه روز شهردار می‌شدند، وظیفه شهرداری عبارت بود از غذا گرفتن، سفره پهن کردن، غذا دادن، ظرف شستن، جارو کردن و از اینگونه کارها.... 🌷روزی بچه های سپاه بهبهان به شوش آمده بودند. در مورد کم و کیف اعزام نیرو با مجید جلسه ای داشتند. یکی از دوستان در همان موقع آمد و او را صدا زد و گفت: برادر مجید امروز نوبت شهرداری شماست، ظرفها مانده است. وی در جواب گفت الان می‌آیم. ما تا حدودی از حرکت دوستان ناراحت شدیم. 🌷اما او خواست این نکته را گوشزد کند که در اینجا، حتی فرمانده هم در نوبت شهرداری است و در امور ریز و درشت، پا به پای دیگران کار می‌کند. او به خدمتگزاری به نیروهای خویش عشق می‌ورید و آن روز مجید خیلی زود جلسه را جمع و جور کرد و به انجام امور به اصطلاح شهرداری پرداخت. 🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید سرداردکترمجیدبقایی 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
!! 🌷یک شهیدی بود به نام محمودرضا استادنظری. او و برادرش که دو برادر دو قلو بودند، در خانواده ای ثروتمند به دنیا آمده بودند، پدرشان می‌خواست که آن‌ها را در زمان جنگ به سوئد بفرستد ولی آن‌ها از دست پدر خود فرار کردند و به جبهه آمدند. یکی از آنها در یکی از عملیات ها زخمی شد و محمودرضا در دسته  یک گردان حمزه لشکر ۲۷ محمد رسول الله بود که شهید شد. 🌷این بچه ۱۶ ساله در وصیت‌نامه خود نوشته بود: «خدایا شیطون با آدم نقد معامله می‌کنه می‌گه تو گناه کن و من همین الان مزش رو بهت می‌چشونم ولی تو نسیه معامله می‌کنی. می‌گی الان گناه نکن و پاداشش رو بعداً بهت می‌دم. خدایا بیا و این دفعه با من نقد معامله کن.» که البته این اتفاق هم افتاد و در عملیات بعدی شهید شد. راوی: رزمنده دلاور حمید داودآبادی که در شانزده سالگی به جبهه رفت. (یکی از نویسندگان فعال در عرصه خاطره نگاری و تاریخ نگاری دفاع مقدس.) 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊
! 🌷 ۴۰۰ نفر بودند که تپه «بردزرد» را فتح کردند. کار سختی نبود، اسیر هم گرفتند اما سختی کار تازه بعد از مستقر شدن گردان فجر روی تپه شروع شد. عراق نمی‌خواست تپه را از دست بدهد، اما بچه‌های گردان فجر مقاومت کردند، آن هم بدون آب و غذا. 🌷چهار پنج روز مقاومت کردند تا نیروی کمکی رسید و تپه حفظ شد. اما دیگر خبری از گردان فجر نبود؛ گردان شده بود گروهان و کم‌کم گروهان هم شده بود دسته؛ آخر از ۴۰۰ نفر فقط ۱۸ نفر مانده بودند! 🌷آنقدر شهید زیاد شده بود، که می‌گفتند تعداد اسرای عراقی از تعداد رزمنده‌های ایرانی بیشتر شده است! گردان رفته بود و دسته برگشته بود، بله باورش سخته اما مرتضی جاویدی در عملیاتی سخت و طاقت‌فرسا به نام والفجر ۲، در منطقه عملیاتی حاج عمران، به همراه نیروهایش در محاصره‌ی دشمن مقاومت جانانه‌ای کرد. 🌷درحالی‌که ۴ شب و ۳ روز در ۴۰ کیلومتری خاک عراق با دشمن درگیر بودند، وقتی فرمانده وقت سپاه به او اجازه عقب‌عقب نشینی می‌دهد، او پشت بی‌سيم می‌گوید: نمی‌گذارم اُحد دیگری تکرار شود و ما تنگه را ترک نمی‌کنیم، به همین علت او را به عنوان سردار احد هم می‌شناسند. 🌷پس از پیروزی این عملیات اکثریت فرماندهان و رزمندگان نزد حضرت‌ امام به تهران رفتند و سرلشکر رضایی موضوع را با حضرت امام در میان می‌گذارد. و حضرت امام بر پیشانی این شهید بوسه می‌زند. 🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید مرتضی جاویدی، شهادت: ۱۳۶۵/۱۱/۷ شلمچه، عملیات کربلای ۵ 🥀🕊🥀🕊🥀🕊
... 🌷شهيد خلبان على اكبر شيرودى در كنار هليكوپتر جنگى‌اش ايستاده بوده و خبرنگاران هر كدام به نوبت از او سئوال مى‌كردند. خبرنگارى از كشور ژاپن آمده بود پرسيد: شما تا چه هنگام حاضريد بجنگيد؟ شيرودى خنديد. سرش را بالا گرفت و گفت: ‌ما براى خاك نمى‌جنگيم ما براى اسلام مى‌جنگيم. تا هر زمان كه اسلام در خطر باشد... 🌷اين را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حيران ايستادند. شيرودى آستين‌هايش را بالا زد. چند نفر به زبان‌هاى مختلف از هم مى‌پرسيدند:‌ كجا؟ خلبان شيرودى كجا مى‌رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده. خلبان شيرودى همانطور كه مى‌رفت برگشت. لبخندى زد و بلند گفت: نماز! دارند اذان مى‌گويند... 🌹خاطره اى به ياد خلبان شهيد على اكبر شيرودى 🥀🥀🥀🥀🥀
✍پنجشنبه که می آید، دل نورانی می شود، هوای بهشٺ به سر می زند عطر عود و گلاب همه جا می پیچد؛ و یادٺان در تمامِ خاطره ها زنده می شود 🕊🌷 🌷 عاقبتمون شهدایی🕊 🌷
اول وقت سیره ! 🌷توپ را در دستش گرفت. آمد بزند که صدائی آمد. الله اکبر.... ندای اذان ظهر بود. توپ را روی زمین گذاشت. رو به قبله ایستاد و بلند بلند اذان گفت. در فضای دبیرستان صدایش پیچید. بچه ها رفتند. عده ای برای وضو، عده ای هم برای خانه. او مشغول نماز شد. همانجا داخل حیاط. بچه ها پشت سرش ایستادند. جماعتی شد داخل حیاط. همه به او اقتدا کردیم. 🌹خاطره اى به ياد ابراهیم هادی ╭┅──────────••• وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ
11.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آوای خوش پدر شهیدی که در شبکه های مجازی غوغا به پا کرد 🌹حسینعلی شبان‌ پور پیرمرد چوپان شهرضائی که فرزندش در زمان دفاع مقدس در فاو به رسیده است، کسی است که به خوبی به آواهای موسیقی اصیل تسلط دارد و در صحرا و زیر سقف آسمان زمزمه الهی سر می‌دهد... 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی از قبل از شهادت🥀 بگذار بفهمند که آرامش جانی؛♥️ ای آیه ی پاکیِ ؛ دل وعشق و نهانی.. چون بر سَر ایوان دلم نام تو دیدم؛ بی شک به هوایت بکنم فتح جهانی.. ‎‎‌‌ 🇮🇷🌷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🌷🇮🇷🌷🇮🇷
🕊🌷بسم رب الشهدا والصدیقین 🌷🕊 شهید محمدرضا اسحاق زاده 💐 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
اول وقت ! 🌷توپ را در دستش گرفت. آمد بزند که صدائی آمد. الله اکبر.... ندای اذان ظهر بود. توپ را روی زمین گذاشت. رو به قبله ایستاد و بلند بلند اذان گفت. در فضای دبیرستان صدایش پیچید. بچه ها رفتند. عده ای برای وضو، عده ای هم برای خانه. او مشغول نماز شد. همانجا داخل حیاط. بچه ها پشت سرش ایستادند. جماعتی شد داخل حیاط. همه به او اقتدا کردیم. 🌹خاطره اى به ياد ابراهیم هادی درکانال منتظر حضور سبزتان هستیم 👇👇👇 https://eitaa.com/didebanehoshyar
اول وقت سیره ! 🌷توپ را در دستش گرفت. آمد بزند که صدائی آمد. الله اکبر.... ندای اذان ظهر بود. توپ را روی زمین گذاشت. رو به قبله ایستاد و بلند بلند اذان گفت. در فضای دبیرستان صدایش پیچید. بچه ها رفتند. عده ای برای وضو، عده ای هم برای خانه. او مشغول نماز شد. همانجا داخل حیاط. بچه ها پشت سرش ایستادند. جماعتی شد داخل حیاط. همه به او اقتدا کردیم. 🌹خاطره اى به ياد ابراهیم هادی ╭┅──────────••• وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ
اول وقت ! 🌷توپ را در دستش گرفت. آمد بزند که صدائی آمد. الله اکبر.... ندای اذان ظهر بود. توپ را روی زمین گذاشت. رو به قبله ایستاد و بلند بلند اذان گفت. در فضای دبیرستان صدایش پیچید. بچه ها رفتند. عده ای برای وضو، عده ای هم برای خانه. او مشغول نماز شد. همانجا داخل حیاط. بچه ها پشت سرش ایستادند. جماعتی شد داخل حیاط. همه به او اقتدا کردیم. 🌹خاطره اى به ياد ابراهیم هادی درکانال منتظر حضور سبزتان هستیم 👇👇👇 https://eitaa.com/didebanehoshyar