.
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌺🍃🌸
🌸
📨#خاطرات_شهدا
🌹شهید مدافعحرم #ابراهیم_عشریه
🔹همرزم شهید نقل میکنند: یه شب تراب(نامجهادیشهیدابراهیمعشریه) تو شیخ نجار ، جبهه شمالشرقی حلب ، با رفیقش ، مالک ، قرار بود مراقب خط باشند. منم اون شب گفتم میرم خط تا صبح پاسبانی بدم.
🔸حالِ ابراهیم عشریه اون شب خیلیبد بود و تب و لرز داشت، چون سرمای شدیدی خورده بود. خلاصه گفتم شما نیا، من امشب دارم میرم، شما بمون استراحت کن؛ قبول نکرد که نکرد! هرچی هم به فرمانده تیپ گفتم بگو تراب برگرده من امشب هستم، به حرف فرمانده هم که مخیّرش گذاشت اعتنا نکرد و با مالک سر نقطهشون رفتند.
🔹چند ساعت گذشت و نیمه شب رفتم به نقطهشون سر بزنم. مالک داشت پشتبام پاس میداد اما تراب، شیفت استراحت بود؛ به مالک گفتم شما هم برو استراحت کن من هستم. مالکم رفت و قبل از صبح رفتم پایین نماز شب بخونم.
🔸تراب معلوم بود حالش خیلی بده اما برای نماز شب بیدار شد و رفت وضو گرفت و اومد یه نماز شب مشتی خوند. اون شب، شب ولادت حضرت زهرا بود؛ گریه میکرد و بهم میگفت امشب شب ولادته مادرتونه سید؛ دعا کن، سید دعا کن. بعدشم نماز صبح رو هرچی اصرار کردم جلو بایسته، واینستاد و به منِ روسیاه اقتدا کرد.
🔹تو اون سرما با سرماخوردگی شدید و تب و لرز، سر وقت قبل اذان بلند شد تا نماز شبش رو بخونه اما امثال من، نماز صبح که بماند، گاهی اوقات نمازهای روز و شبمونم آخر وقت و قضا میخونیم.
📌ای تراب!
من که نشناختمت اما به حق همون نمازی که با هم خوندیم و اون دعا، شما هم اون دنیا پیش حضرت زهرا سلاماللهعلیها سفارش ما رو بکن تا نظر کنند و به نماز بیشتر اهمیت بدیم.
🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🌿@didehban313🌿