خاطرات_شهدا
*#شهید_حمید_محمودی*
#نوجوانی16ساله بود
یه نوار روضه #حضرت_زهرا_س زیر و روش کرد.
بلند شد اومد #جبهه...
یه روز به فرماندمون گفت: من از بچگی #حرم_امام_رضا_ع نرفتم، می ترسم #شهید بشم و #حرم_آقا رو نبینم...
یک 48 ساعته به من مرخصی بدین برم #حرم_امام_رضا_ع زیارت کنم و برگردم...
اجازه گرفت و رفت #حرم_امام_رضا_ع
دو ساعت توی #حرم زیارت کرد و برگشت #جبهه...
توی #وصیتنامه اش نوشته بود:
در راه برگشت از #حرم_امام_رضا_ع توی ماشین خواب #حضرت رو دیدم...
#آقا بهم فرمود: #حمید اگر همینطور ادامه بدهی خودم میام می برمت...
یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود...
نیمه شبا تا #سحر می خوابید داخل قبر #گریه می کرد و میگفت:یا #امام_رضا_ع منتظر وعده ام...
#آقا_جان چشم به راهم نذار...
توی #وصیتنامه ساعت #شهادت، روز #شهادت و مکان #شهادتش رو هم نوشته بود...
#شهید که شد، دیدیم حرفاش درست بوده دقیقا توی روز،ساعت و مکانی #شهیـد شد که تو #وصیتنامه اش نوشته بود!
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🌿@didehban313🌿
از عشق توست هرچه که غربت کشیدهایم
از قرب توست هرچه که عزلت گزیدهایم
توصیف چهرهی خورشید ؟ ... بگذریم
از روی توست هرچه روایت شنیده ایم
مارا گلاب و عطر تو اینجا کشانده است
عمری نمک ز سفرهی عشقت چشیدهایم
از اسم توست هرچه رضایت نصیب شد
از هجر توست هرچه ریاضت کشیدهایم
از بین این همه سوغات رنگ رنگ
سجادهای ز جنس خراسان خریدهایم
از مشرق نگاه تو خورشید میدمد
بیهوده نیست عاشق صبح و سپیدهایم
مثل کبوتری که زیارتنامه خوانده است
بر شانههای گلدستهی مهرت پریدهایم
یک جرعه آب از لب ظرف طلائیات ...
" ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم "
#علی_اکبری
#عضوکانال
#امام_رضا_ع