#اینگونه_بود ...
کوتاهنوشتهای از #سیره و سبک زندگانی آیتالله بهجت قدسسره:
با جسم تحلیلرفته و نحیفش و با آن نفسهای شمردهشمرده، دستدردست فرزند بهسختی قدم برمیداشت.
فرزند نگران بود و پدر از نگرانی و دلشورۀ فرزند با خبر.
چند قدمی که رفتند، ایستاد و گردن بهسوی فرزند چرخاند؛
لبخند زنان گفت:
«فلانی میگوید از مرگ میترسم،
اما مرگ خیلی راحت است...
مرگ مثل خواب است...
خود قرآن میگوید: فَیُمْسِکُ الَّتٖی قَضٰی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْاُخْرٰی؛ خداوند ارواح را به هنگام مرگ، قبض میکند و ارواحی را که نمردهاند نیز بههنگام خواب، میگیرد. [زمر، ۴٢]
سپس ارواح کسانی را که فرمان مرگ آنها را صادر کرده، نگه میدارد و ارواح دیگری را (که باید زنده بمانند) باز میگرداند تا سرآمد معینی...»
بر دلشورۀ فرزند افزوده شد،
عرق سردی بر پیشانیاش نشست،
ملتمسانه دست پدر را فشرد...
(این بهشت، آن بهشت، ص٨٧-٨٨؛ بر اساس خاطرۀ حجتالاسلام و المسلمین علی بهجت)
@didehban313
#چه_عالمی_است_تسبیح_میگرداند
#ذکر_نمیگوید⁉️
#اینگونه_بود ...
کوتاهنوشتهای از سیره و سبک زندگانی آیتالله بهجت قدسسره:
از کانادا آمده بود آقا را ببیند، از پدر و مادری لبنانی و کانادایی بود.
چیزهایی شنیده بود و کنجکاو بود.
دلهره و شک در چهرهاش پیدا بود. وارد اتاق شد، دید آقا دارد تسبیح میچرخاند. به لبهای آقا خیره شد، دید تکان نمیخورند.
با خود گفت: «این چه عالِمی است که تسبیح میگرداند و ذکر نمیگوید؟!»
هنوز ننشسته بود که آقا فرمود: «بله! ذکری از امام سجاد علیهالسلام روایت شده است که هرکس آن ذکر را بعد از نماز صبح بخواند، تا غروب هرچه تسبیح بگرداند، برای او ذکر مینویسند.»
رنگش پرید. فقط سکوت کرد.
آنهایی که نشسته بودند، چیزی نفهمیدند؛ نمیدانستند چه خبر است؟!
(این بهشت، آن بهشت، ص۵۶؛ بر اساس خاطرۀ حجتالاسلام و المسلمین علی بهجت
@didehban313
#اینگونه_بود ...
🔻کوتاهنوشتهای از سیره و سبک زندگانی آیتالله بهجت قدسسره:
همراه آقا میرفتیم درس.
چشمم افتاد به نعلینشان. قسمتی از کفهاش جدا شده بود.
میدانستم خودشان وقت نمیکنند. اهل زحمتدادن به دیگران هم نبودند؛ حتی به من که سالها در کنارشان بودم.
بعد از درس، به آقا گفتم: «کف نعلینتون جدا شده، اگه اجازه بدید، بدم درستش کنن.»
آقا سرش را بهطرف من چرخاند. با لبخند گفت: «خودم را هم بلدی درست کنی؟»
همیشه وقتی شوخی میکردند، میخندیدم. اینبار هم مثل همیشه؛ ولی یکدفعه دلم هُری پایین ریخت: «او با اینهمه عبادت و بندگی، هنوز هم بهفکر درستکردن خودش است، اما من...».
📚 در خانه اگر کس است، ص١۶؛ بر اساس خاطرۀ یکی از شاگردان معظمله
------------------------------------
🇮🇷 بهترین تحلیل ها و موثق ترین اخبار روز را در دیده بان بخوانید،
👈 دوستانتان را به دیدهبان دعوت کنید.
👈 لینک کانال دیدبان در پیامرسان ایتا 👇
http://eitaa.com/didehban313
👈 لینک گروه دیدهبان در پیامرسان ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/4135387154C388f785b45