🌱تشـرفات...
شهید نیّری شهیدی که چشم از گناه بست و به دیدار ماه نشست.
خودش میگفت: یکروز با رفقای محل رفته بودیم دماوند، یکی از بزرگترها گفت: احمدآقا برو کتری رو آب کن بیار، منهم راه افتادم، راه زیاد بود. کم کم صدای آب به گوش رسید، از بین بوته ها به رودخانه نزدیک شدم، تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه صحنهای دیدم که سرم را پایین انداختم و همانجا نشستم، بدنم شروع کرد به لرزیدن. نمی دانستم چه کار کنم. همانجا پشت درخت مخفی شدم، می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم، پشت آن درختها و کنار رودخانه چند دختر جوان مشغول شنا بودند، همانجا خدا را صدا زدم و گفتم خدایا کمکم کن، یا امام زمان کمکم کن، شیطان دارد مرا وسوسه میکند که نگاه کنم، هیچکس هم متوجه نمیشود اما خدایا خودت مرا حفظ کن، خدایا من بخاطر تو از این گناه میگذرم.
سریع از جایی آب تهیه کردم و برگشتم پیش بچهها و مشغول درست کردن آتش شدم. خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری شد. یادم افتاد حاج آقا حقشناس به من گفته بود: هرکس برای خدا گریه کند خدا خیلی دوستش دارد. گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم. حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم و اشک می ریختم و مناجات می کردم. خیلی با توجه می گفتم «یاالله، یاالله، یاالله...» به محض تکرار این نام مبارک گویا گوش دلم باز شد و حالی به من دست داد که تسبیح تمام درختان و کوهها و موجودات اطرافم را درک میکردم، از همان موقع کمکم درهایی از رحمت خاص خدا به رویم باز شد...
در سال ١٣٩١ درست ٢٧ سال بعد از شهادت شهید والامقام احمد علی نیّری کیفی قدیمی که متعلق به ایشان بود بدست آمد و داخل آن کیف دفترچهای بود که در آن خودش نوشته بود: در دوکوهه مشغول وضو گرفتن بودم که مولای خوبان عالم حضرت مهدی روحی فداه را زیارت کردم و مهمان جمال یوسف زهرا شدم.
📗ملاقات با امام زمان در عصر حاضر نوشته ابوالفضل سبزی
#تشرفات
#امام_زمان♥
┄┅┅┅┅❀🕊️❀┅┅┅┅┄
🌿@didehban313🌿
🏴 مصیبتی که امام زمان (عج) در آن بجای اشک، خون گریه میکنند.
🔘 شیخ جلیل حاج ملّا سلطان علی روضهخوان تبریزی که از جمله عبّاد و زهّاد بود، نقل کرد:
▫️ در عالم رؤیا به حضور حضرت بقیّه اللّه ارواحنا فداه مشرّف شدم و خدمت ایشان عرض کردم:
🔹 مولای من، آنچه در زیارت ناحیه مقدّسه ذکر شده است که میفرمایید:
📜 فلاندبنّک صباحا و مساء و لا بکینّ علیک بدل الدّموع دما،
صحیح است؟
▫️ فرمودند:
🔸 بلی صحیح است.
▫️ عرض کردم:
🔹 آن مصیبتی که در آن بجای اشک خون گریه میکنید، کدام است؟ آیا مصیبت حضرت علی اکبر است؟
▫️ فرمودند:
🔸 نه، اگر علی اکبر زنده بود، در این مصیبت او هم خون گریه میکرد.
▫️ گفتم:
🔹 آیا مصیبت حضرت عبّاس است؟
▫️ فرمود:
🔸 نه؛ بلکه اگر حضرت عبّاس علیه السّلام در حیات بود، او هم در این مصیبت خون گریه میکرد.
▫️ عرض کردم:
🔹 لابد مصیبت حضرت سید الشّهداء علیه السّلام است.
▫️ فرمود:
🔸 نه، حضرت سید الشّهداء علیه السّلام هم اگر در حیات بود، در این مصیبت، خون گریه میکرد.
▫️ عرض کردم:
🔹 پس این کدام مصیبت است که من نمیدانم؟
▫️ فرمودند:
🔸 آن مصیبت، مصیبت اسیری حضرت زینب علیها السّلام است.
⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ۲۸۳
🏷 #امام_زمان_عج #مهدویت #تشرفات #شام #حضرت_زینب_س
دیده بان
🌸 تشرف ابو راجح حمامی و شفا یافتن او از مرگ حتمی
▪️ در حله به مرجان صغیر، که حاکمی ناصبی بود، خبر دادند ابو راجح، پیوسته صحابه را سب و سرزنش میکند.
دستور داد که او را حاضر کنند.
وقتی حاضر شد، آن بی دینان به قدری او را زدند که مشرف به هلاکت شد و تمام بدن او خرد گردید، حتی آن قدر به صورتش زدند که دندانهایش ریخت.
بعد هم زبان او را بیرون آوردند و با زنجیر آهنی بستند.
بینی اش را هم سوراخ کردند و ریسمانی از مو داخل سوراخ بینی او کردند.
سپس حاکم آن ریسمان را به ریسمان دیگری بست و به دست چند نفر از مامورانش سپرد و دستور داد او را با همان حال، در کوچههای حله بگردانند و بزنند.
آنها هم همین کار را کردند، به طوری که بر زمین افتاد و نزدیک به هلاکت رسید.
وضع او را به حاکم ملعون خبر دادند.
آن خبیث دستور قتلش را صادر کرد.
حاضران گفتند:
🔹 او پیرمردی بیش نیست و آن قدر جراحت دیده که همان جراحتها او را از پای در میآورد و احتیاج به اعدام ندارد، لذا خود را مسئول خون او نکن.
▪️ خلاصه آن قدر با او صحبت کردند، تا دستور رهایی ابوراجح را داد.
بستگانش او را به خانه بردند و شک نداشتند که در همان شب خواهد مرد.
صبح، مردم سراغ او رفتند، ولی با کمال تعجب دیدند سالم ایستاده و مشغول نماز است و دندانهای ریخته او برگشته و جراحتهایش خوب شده است، به طوری که اثری از آنها نیست.
تعجب کنان قضیه را از او پرسیدند.
گفت:
▫️ من به حالی رسیدم که مرگ را به چشم دیدم.
زبانی برایم نمانده بود که از خدا چیزی بخواهم، لذا در دل با حق تعالی مناجات و به مولایم حضرت صاحب الزمان (ع) استغاثه کردم.
✨ ناگاه دیدم حضرتش دست شریف خود را به روی من کشید، و فرمود:
🔸 از خانه خارج شو و برای زن و بچه ات کار کن، چون حق تعالی به تو عافیت مرحمت کرده است.
▫️ پس از آن به این حالت که میبینید، رسیدم.
🔘 شیخ شمس الدین محمد بن قارون (ناقل قضیه) میگوید:
▪️ به خدا قسم ابوراجح مردی ضعیف اندام و زرد رنگ و بد صورت و کوسج (مردی که محاسن نداشته باشد) بود و من همیشه برای نظافت به حمامش میرفتم.
صبح آن روزی که شفا یافت، او را در حالی که قوی و خوش هیکل شده بود در منزلش دیدم.
ریش او بلند و رویش سرخ، به طوری که مثل جوان بیست ساله ای دیده میشد.
و به همین هیئت و جوانی بود، تا وقتی که از دنیا رفت.
💠 بعد از شفا یافتن، خبر به حاکم رسید.
او هم ابوراجح را احضار کرد و وقتی وضعیتش را نسبت به قبل مشاهده کرد، رعب و وحشتی به او دست داد.
از طرفی قبل از این جریان، حاکم همیشه وقتی که در مجلس خود مینشست، پشت خود را به طرف قبله و مقام حضرت مهدی (ع) که در حله است میکرد، ولی بعد از این قضیه، روی خود را به سمت آن مقام کرده و با اهل حله، نیکی و مدارا مینمود و بعد از چند وقتی به درک واصل شد، در حالی که چنین معجزه روشنی در آن خبیث تاثیری نداشت.
⬅️ بركات حضرت ولى عصر(عليه السلام)، سید جواد معلم، صفحه ۵۸
🏷 #مهدویت
#تشرفات
#امام_زمان_عجّل_الله_فرجه
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🇮🇷 بهترین تحلیل ها و موثق ترین اخبار روز را در دیده بان بخوانید،
👈 دوستانتان را به دیدهبان دعوت کنید.
👈 لینک کانال دیدبان در پیامرسان ایتا 👇
http://eitaa.com/didehban313