محل عبور ملائکه.mp3
4.17M
✅ حجت الاسلام والمسلمین عالی
✅ گزارش اعمال شیعیان به حجت خدا
در مسیر بندگی
#اهل_بیت
#ملائک
#داستان
#صله_رحم
@didehban313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️ یک دقیقه کلیپ هیجانی👆
📗 کتاب "دَکَل"👇
🔸گفتگوی #جنجالی بین یک روحانی و دانشآموزان دبیرستانی است که در قالب #داستان زیبا با محوریّت #بیانیهی_گام_دوم_انقلاب به تصویر کشیده شده است.
🔸مستند داستانیِ جذّاب که برای پاسخگویی به #شبهات_سیاسی جوانان و یادگیری تکنیکهای دفاع از انقلاب بسیار مفید است.
📕 مشخصات: قطع رقعی،۳۴۰ صفحه، جلد شومیز ( نرم) ، متنِ دو رنگ
لینک معرفی و تهیه ی کتاب دکل👇
https://eitaa.com/joinchat/809893908C41692f55d2
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🌿@didehban313🌿
#داستان کوتاه
✍در قدیم دزد سر گردنه هم معرفت داشت!روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه ی سکه مردی غافل را می دزدد. هنگامی که به خانه رسید کیسه را باز کرد دید در بالای سکه ها کاغذیست که بر آن نوشته است : خدایا به برکت این دعا سکه های مرا حفاظت بفرما اندکی اندیشه کرد سپس کیسه را به صاحبش باز گرداند!
دوستان دزدش او را سرزنش کردند که چرا این همه پول را از دست داد!؟ دزد کیسه در پاسخ گفت : صاحب کیسه باور داشت که دعا دارایی او را نگهبان است. او بر این دعا به خدا اعتقاد نموده است من دزد دارایی او بودم نه دزد دین او اگر کیسه او را پس نمیدادم، باورش بر خدا سست می شد. آن گاه من دزد باورهای او هم بودم واین دور از انصاف است!
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🌿@didehban313🌿
❤️ غیرت و حیا چه شد ؟
🔸 شیخ #بهاءالدین عاملی در یکی از کتاب های خود می نویسد :
🔹« روزی زنی نزد قاضی شکایت کرد که پانصد مثقال طلا از شوهرم طلب دارم و او به من نمی دهد . قاضی شوهر را احضار کرد . سپس از #زن پرسید : آیا شاهدی داری ؟
🔸 زن گفت : آری ، آن دو مرد شاهدند . قاضی از گواهان پرسید : گواهی دهید که این زن پانصد مثقال از شوهرش طلب دارد .
🔹 گواهان گفتند : سزاست این زن نقاب صورت خود را عقب بزند تا ما وی را درست بشناسیم که او همان زن است . چون زن این سخن را شنید ، بر خود لرزید !
🔸 شوهرش فریاد برآورد شما چه گفتید ؟ برای پانصد مثقال طلا ، همسر من چهره اش را به شما نشان دهد ؟! هرگز ! هرگز ! من پانصد مثقال را خواهم داد و رضایت نمیدهم که چهرهی همسرم درحضور دو مرد بیگانه نمایان شود .
🔹 چون زن آن جوانمردی و غیرت را از شوهر خود مشاهده کرد از شکایت خود چشم پوشید و آن مبلغ را به شوهرش بخشید .»
🔸 چه خوب بود که آن مرد با غیرت، جامعه امروز ما را هم ببیند که چگونه رخ و رخساره به همگان نشان می دهند و شوهران ، پدران و برادرانشان نیز هم عقیده آنهایند و در کنارشان به رفتار آنان مباهات می کنند .
📝 از انچه بر دیگران گذشت ، درست زیستن را بیاموزیم '
🖌 #داستان اموزنده 🎐
#حجاب
💠#داستان
👈بهشت فروشی
در قرون وسطا کشیشان بهشت را به مردم می فروختند و مردم نادان هم با پرداخت هر مقدار پولی قسمتی از بهشت را از آن خود می کردند.
فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج می برد، هر چه کرد نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد؛ تا اینکه فکری به سرش زد…
به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت: قیمت جهنم چقدر است؟
کشیش تعجب کرد و گفت: جهنم؟!
مرد دانا گفت: بله جهنم.
کشیش بی هیچ فکری گفت: “۳ سکه”
مرد سراسیمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهید.
کشیش روی کاغذ پاره ای نوشت: “سند جهنم”
مرد با خوشحالی آن را گرفت. از کلیسا خارج شد، به میدان شهر رفت و فریاد زد:
من تمام جهنم رو خریدم، این هم سند آن است. دیگر لازم نیست بهشت را بخرید، چون من هیچ کس را داخل جهنم راه نخواهم داد!