eitaa logo
دیمزن
1.8هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
388 ویدیو
14 فایل
دنیای یک مادر زائر نویسنده
مشاهده در ایتا
دانلود
کودکستان که می رفتم شعر «اصول دین بُوًد پنج/ دانستنش بود گنج» را یاد گرفتم. معلم حتی به خودش زحمت نداده بود معانی توحید و نبوت و معاد و عدل و امامت را برایمان توضیح بدهد. پنج اصل دین برایمان یک چیزی مثل سه ماه پاییز بود یا روزهای هفته که اگر اسم هر کدامشان عوض می شد، در زندگی ما تغییری حاصل نمی شد. نهایت چیزی که از توحید می دانستم این بود که خدا یکی است. من خدا را دوست داشتم ولی در نظام زندگی ام یکی بودن یا چندتا بودنش فرقی نداشت. حتی اگر خداها چندتا هم بودند من دوستشان داشتم و به حرفهای همه شان گوش می دادم یا اگر نمی شد سهمیه بندی می کردم. شنبه ها خدای شماره یک و یکشنبه ها خدای شماره دو و روزهای وسط ماه خدای شماره فلان. اما سالهای سال قرائت همه مسلمان ها از توحید همینی بود که من در کودکستان یاد گرفته بودم. خدا یکی است و برو به بقیه زندگی ات برس. این یک قرائت تحریف شده از توحید بود که مثل رنگ آبی آسمان بدیهی و واضح به نظر می رسید. تا اینکه کسی به اسم خمینی بت شکن که از جنس پیامبران بود پیدا شد و گفت: آهای! حواستان هست که توحید یک چیز تزئینی توی ویترین اعتقاداتتان نیست که چند بار با تمام برهانهای عقلی و نقلی اثباتش کنید و ببوسید بگذارید کنار؟ توحید اتفاقا سخت ترین قسمت دین است که هر کسی نمی تواند از پسش بربیاید. همه گوش ها جنبید که ببینند این پیرمرد درس دین خوانده به بدیهیات اعتقادات آنها چه ان قلتی وارد می کند. پیرمرد داشت از اصیل ترین و درست ترین قرائت توحید حرف می زد. توحیدی که لازمه اش نفی عملی هرگونه شرک بود. در قاموس اسلام ناب محمدی (و نه این اسلام های دکوری آمریکایی) هر طاغوتی شرک بود و با تعریف طاغوت هر حکومتی که به خدا وصل نبود و به زور مردم را به اطاعت از خودش وادار می کرد یک طاغوت بود و باید از بین می رفت! این قرائت از توحید، سخت بود. تبعید داشت، آوارگی و خون و شکنجه و زندان می طلبید. برنامه ریزی و سازمان دهی و انقلاب می خواست. امام خمینی به مسلمانان دکوری یاد داد که هرقدر استکبارستیزی شان بیشتر، توحیدشان قویتر و برعکس. اما در میان امت امام، استکبارستیزی اگر آدم بود، می شد شهید طهرانی مقدم. کسی که با همه وجود می خواست اسرائیل را نابود کند و برای این هدفش چه نقشه ها کشید و چه کارهای بزرگی کرد. می گویند در قیامت هر کس ذیل پرچمی جمع می شود. حسن آقا را به گمانم زیر پرچم «پیامبران و موحدین درجه یک» باید یافت. چسبیده به عبای مرادش، امام. ؟😉 ؟ دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
🚀 مردی که عاشق موشک بود 👌به داشتن عزم راسخ و پیگیری مسئولیت‌هایی که به عهده می‌گرفت، شناخته می‌شد و به مرور همه دیدند که او مرد تسلیم به مشکلات و پذیرش ناامیدی نیست. 💬 ادامه خبر B2n.ir/u31892 📖 خط مقدم ✍️ به قلم: فائضه غفار حدادی ✅ مشاهده و خرید کتاب https://manvaketab.com/book/247770/ 📌 انتشارات‌شهیدکاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور 🆔https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این فیلم برای من تجسم عینی "ما رایت الاجمیلا" حضرت زینب بود. همین چند دقیقه برای سنجش عیار ایمان و بزرگی ما بس است. کافی است یه لحظه خودمان را جای او بگذاریم و جواب هایی که به زبانمان خواهد آمد را تصور کنیم.
خیابان های تهران چه فرهیخته شده اند!😅😅
تذکری به خودم دیروز در اختتامیه سوگواره عاشورایی، به وسط سخنرانی آقای دانشگر رسیدم. به آنجایش که اگر امروز مردم غزه شهید می شوند، از بی عرضگی نویسندگان و فیلمسازان و هنرمندان جهان اسلام بوده. در خودم فرو رفتم. فکر نمی کردم در خون مردم غزه شریک باشم. آقای دانشگر حرفش را بیشتر توضیح داد. این که هر چه می کشیم از نداشتن یک کلان روایت واحد درمورد فلسطینی هاست. این که صهیونیست ها سال های سال با ملات کلمه و تصویر و ریختن پول به پای هنر، با شعر، با قصه، با کتاب، با فیلم پشت سر فیلم، دو کلان روایت از خودشان در ذهن همه مردم دنیا ساخته اند. یکی اینکه به ما ظلم شده و ما طفلکی هستیم. و دیگر اینکه حالا که ما از دست دیگران امنیت نداریم باید قوی ترین سلاح ها و قوی ترین سیستم جاسوسی دنیا را داشته باشیم. در این طرف ولی کسی کلان روایت مظلومیت مردم فلسطین و ذی حق بودنشان را روایت نکرد و افکار عمومی جهانیان درباره آنها را شکل نداد. و آنجا که قلم و هنر به کار نیاید، خون باید روایت کند. کلان روایتی که امروز مردم غزه دارند با خون شان می سازندش، روایت مظلومیت و حقانیت است. روایتی که در مرز سنت های الهی حرکت می کند و بدان واسطه اثربخشی فوق العاده پیدا می کند. خدایی که خودش می گوید شما را با از دست دادن اموال و ثمرات و جان هایتان امتحان می کنم، بشارت می دهد به صبرکننده ها. و مردم غزه چه زیبا در برابر خراب شدن خانه ها و مغازه هایشان و شهید شدن میوه های دلشان و زخمی شدن بدن هایشان، صبر می کنند. فیلم ها را می بینید؟ گریه می کنند، ناراحت می شوند، ضجه می زنند، ولی درنهایت زبانشان به شکر باز می شود. و صابران کسانی هستند که در مصیبت ها نه تنها کفر نمی گویند که شکر هم می کنند. و همین رفتار منطبق بر خط کش قرآنی می تواند تسهیلات ویژه از طرف خدا دریافت کند. همان تسهیلاتی که پیش از این هم باعث جهانی شدن کلان روایت کسی شده که تنها و غریب ته گودالی در انتظار شهادت افتاده بود و لبش می گفت:‌ الهی رضا برضائک و تسلیما بامرک. تسهیلاتی شبیه حضرت زینب که بتواند همه کلان روایت هایی که یزید ساخته بود را نقش برآب کند. در ماجرای غزه هم خدا قطعا راویانی برای پیشبرد کلان روایتی که با خون شروع شده خواهد گماشت. این ماییم که با تلاش و مجاهدت خودمان را در سهمیه این راویان قرار بدهیم. یا همچنان با بی عرضگی مان در خون مردم غزه شریک باشیم. دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
بسم الله دیروز در نوبت تحقیق و نوشتنم اتفاقی به قصه ای درباره حضرت خدیجه رسیدم و آوردمش توی کتاب. کمی بعد دوستم نوشته اش را فرستاد که بخوانم. متن درباره فلسطین بود اما جا به جا حضرت خدیجه داشت! عصری یکی دیگر از دوستانم درباره اینکه می خواست برای حضرت خدیجه کتابی بنویسد مشورت کرد و روند تحقیقاتش را توضیح داد. شب کتاب پسرک روی میز جلومبلی بود. بی هوا برش داشتم. درباره حمزه عموی پیامبر بود. اما وقتی بازش کردم دقیقا صفحه ای آمد که از حضرت خدیجه نوشته بود! حالم دگرگون شد. من همیشه حضرت خدیجه را دوست داشتم. ولی دیشب شاکی بودم که چرا کنارم نیست؟ چرا نمی توانم بغلش کنم. دستش را ببوسم. سرم را بگذارم روی دامنش. صبح شد و همه سعی داشتند به من بفهمانند که امروز شهادت حضرت فاطمه است. پیام ها و رادیو و استوری ها و صوت های زنده ارسالی از مراسمات. من اما هنوز دلم پیش حضرت خدیجه بود. مادر شهیدی که موقع شهادت دخترش نبود. همان طور که موقع عروسی اش نبود. همان طور که موقع زایمان بچه هایش نبود. همان طور که موقع بچه داری و اوج سرشلوغی اش نبود که کمکش کند. اما یک جا را مطمئنم که آمده بود و حضور داشت. مگر می شود دختر یکی یک دانه اش بین در و دیوار مانده باشد و بچه اش را از دست داده باشد و مادر خودش را نرسانده باشد؟ مثل خود حضرت فاطمه که حتما خودش را به گودی قتلگاه رسانده بود. فقط نمی دانم در آن لحظه دردناک خدیجه بیشتر نگران فاطمه بوده یا به علی دلداری می داده. صبر کن عزیزم...فدای سرت دختر یکی یک دانه ام...صبر کن... آخر می دانید که. علی هم در خانه خدیجه بزرگ شده و خدیجه برایش مادری کرده... . رها کنم. اشک نمی گذارد ادامه دهم. مونیتور تار است. بروم باقی کتابم را بنویسم. دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
سلام ختم 250,000,000 بار خواندن سوره فیل برای پیروزی فلسطین بر اسرائیل راه اندازی کرده ایم. لطفا ۵ بار آن را بخوانید و آن را به گروه ها و مخاطبین مسلمان خود ارسال کنید. درخواست فروتنانه برای نشکستن زنجیره لطفا به محض اينکه دريافت کردین بعد از ۵بار خواندن سوره برای نفر بعدی پیام را بفرستید آجرک الله🌿 بسم اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ ﴿١﴾ أَلَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ ﴿٢﴾ وَأَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْرًا أَبَابِیلَ ﴿٣﴾ تَرْمِیهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ ﴿٤﴾ فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ ﴿٥﴾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک نفر داد زد چرا غزه؟ نان ما واجب است یا غزه ؟ ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ ‌ 🆔 @Sangar_Tabien ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشحالم که زبان جمعی از مادران سرزمینم شدم.😊 نائب الزیاره از طرف همه تان بودم. دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
بسم الله چهارشنبه پیش بود که زنگ زدند اگر تمایل دارید خدمت آقا صحبت کنید تا فردا متن پیشنهادی خودتان را ارائه دهید. روز سختی داشتم. بچه ها مجازی شده بودند. خودم چند تا جلسه حضوری را به خاطر مدرسه نرفتن بچه ها مجازی کرده بودم و از همه سخت تر اینکه همسرجان هم سرماخورده بود و از منزل داشت جلسه هایش را پی می گرفت. وسط سر و صدای همه معلم ها و همکاران همسرجان و بین جلسات خودم خزیدم توی آشپزخانه که سوپ درست کنم برای مریض خانه. همزمان که سیب زمینی را پوست می گرفتم و می شستم و برش می دادم که رنده کنم به این فکر می کردم که من چه دغدغه ای را بهتر است پیش آقا مطرح کنم و اصلا دغدغه های من ارزش مطرح شدن پیش شخص اول مملکت را دارد یا نه. همین طور که فکر می کردم رفتم توی پذیرایی و دورش قدم زدم. همیشه وقت فکر کردن عمیق باید قدم بزنم. رسیده بودم به اینجا که اصلا باید دعوتشان را قبول کنم یا نه که رشته افکارم با صدای پسرک قطع شد. «مامان چرا داری با سیب زمینی توی پذیرایی رژه می ری؟» نگاهی به سیب زمینی برش خورده توی دستم انداختم و سعی کردم خنده ام را بخورم. خدایی اش موقعیت مضحکی بود. ولی خیلی جدی گفتم: «دارم مامان جان با این سیب زمینی مشورت می کنم. می گم به نظرت برم مشکلات مامانا رو بگم یا نه؟» بعد دو لبه سیب زمینی را شبیه دهان بالا پایین بردم و گفتم: «اینم می گه بگو حتما. مثل من سیب زمینی نباش!» خل شده بودم از دست کلاس های مجازی؟ دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
هدایت شده از ریحانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤ حل مشکل آلودگی هوا را به مادران بسپارند! 📹 سخنان خانم فائضه غفارحدادی، مادر چهار فرزند و نویسنده کتاب‌هایی چون یک محسن عزیز زندگی‌نامه‌ی شهید وزوایی، در دیدار جمعی از اقشار مختلف بانوان انقلاب. ۱۴۰۲/۱۰/۰۶ 🖼 ❤️ @khamenei_reyhaneh
گفتن از اون مادر چهارفرزند ابهام زدایی کن.😄 من فکر کنم همسرجان رو هم جزو پسرها حساب کرده اند😂😂😂
بسم الله شب بعد از اینکه همه خوابیدند نشستم پشت سیستم. فایل سفرنامه حجم باز بود. یک هفته ای که بچه ها مجازی شده بودند سرعت من لاک پشتی شده بود. حتی به نظرم کیفیت نوشتنم هم پایین آمده بود. ناخودآگاه نگاهی به متن های آخری انداختم و چند تا متن هم از اواسط کتاب خواندم. خاطرات زنان مختلفی که در خلال حج باهاشان حرف زده بودم. جنگ غزه که شروع شد یک متن انگلیسی خطاب بهشان نوشتم و با مصیبت از یکی فیلترشکن گرفتم و واتساپ را در گوشی جدیدم نصب کردم و شماره آن زنان را یکی یکی پیدا کردم و متنم را به همراه چند فیلم انگلیسی از حرفها و مصاحبه های مردم غزه برایشان فرستادم. گفتم شما هم به اطرافیان خودتان بگویید. یادم افتاد از وقتی فیلترشکن از کار افتاده حتی واتساپ را باز نکرده ام که ببینم جواب من را داده اند یا نه. ولی مگر می شد جواب نداده باشند. همیشه آنها به ارتباط با من راغب تر بوده اند تا من به ارتباط با آنها. صفحه سفیدی از ورد باز کردم و با همین زنان و همین خاطره شروع کردم که در حج وقتی می خواستیم راه ارتباطی با زنان را پیدا کنیم دچار مشکل بودیم. آنها ایتا و بله نداشتند. ما واتساپ و تلگرام. برای استناد آوردن از فرمایشات خود آقا رفتم متن سخنرانی پارسالشان در دیدار بانوان را پیدا کردم و باز کردم. تاکید آقا بر شناساندن زن الگوی سوم که زنی نه غربی و نه شرقی بود را پیدا کردم. زنی که ارزشش به انسان بودنش باشد و نه به میزان تولید سرمایه اش، زنی که فعال باشد ولی در عین حال عفیف. آقا انتظار داشتند ما چنین الگویی را به زنی که در بند نظام سرمایه داری اسیر شده و حتی نمی داند که به اسم آزادی چه کلاه گشادی سرش رفته، معرفی کنیم. یاد همکلاسی های کلاس زبانم در مرکز زنان لوزان افتادم. خاطره اول متن را پاک کردم و با خاطره دیگری جایگزین کردم. به سحر نزدیک شده بودیم. پلک هایم روی هم می رفت. باقی اش را اگر هم می نوشتم چیز خوبی نمی شد. سیستم را بستم و رفتم وضو گرفتم. خدایا یعنی تصمیم درستی بود گلایه از فیلتر؟ دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
بسم الله صبح پنج شنبه در حالی متن را کامل کردم که هزار جور فکر و دغدغه و سر و صدا توی خانه موج می زد. پسرها وسط خانه فوتبال بازی می کردند. ناهار باید می گذاشتم و جارو می زدم و حلوا درست می کردم برای هیات حدیث کسای عصر و به این که امشب خانه جاری ام چه چیزی ببرم هم فکر می کردم. بساط شلغم و دمنوش و سوپ و میوه هم هنوز به راه بود. پشت بند آن خاطره منتهی به فیلتر، از دغدغه آموزش و پرورش نوشتم که چرا نباید کیفیت همه مدارس خوب باشد و مادران بچه ها را به مدارس دورتر بفرستند و برای صرفه جویی در هزینه ها هم خودشان مجبور باشند راننده سرویس باشند! این را هم اضافه کردم که « وقتی از یکی شان پرسیدم که چرا بچه های بزرگترت با مترو به مدرسه نمی روند گفت که پسر نوجوانش آرزو دارد متروها همان طور که واگن ویژه بانوان دارند واگن ویژه آقایان هم داشته باشد تا مجبور نباشد در ازدحام واگن های مختلط بایستد!» فرستادمش برای آن کسی که متن را خواسته بود. نوشت: «تا شنبه چکش کاری اش کنید و شنبه ساعت دو در فلان آدرس برای داوری متن ها حضور داشته باشید.» جای بیخوابی دیشبم تیر کشید! خب اگر وقت بود تا شنبه که چرا گفتید تا فردا؟ با عجله به کارهایم رسیدم و حلوا را درست کردم و رفتم هیات مان. هیاتی مادرانه که شبیه هیات های دیگر قواعد خاصی ندارد. مادرها حرف می زنند و بچه ها بازی می کنند و فقط آخرش حتما یک حدیث کسا می خوانیم. حالا که فرصت داشتم از مادرها پرسیدم:‌ اگر به شما بگویند سخنران دیدار بانوان رهبری هستید چه دغدغه ای را با آقا مطرح می کنید؟ درباره حقوق زنان بحث شد. این که قوانین مربوط به خانواده طوری نیستند که بازدارندگی برای مردان داشته باشد. و اگر مردی به هر نحوی ظلمی به خانواده بکند قابل پیگیری نیست. یا پیگیری اش آن قدر دردسر دارد که در توان زن نیست. از حرف های خود آقا برایشان مثال آوردم که سال گذشته همین را مطرح کرده اند. مادرها می گفتند خب به این باشه که آقا همه مشکلات رو می دونن. چیزی نمی شه گفت که. راست می گفتند. اصلا درست بود بروم پیش آقا از مشکلاتی حرف بزنم که خودش می داند و پیشنهادی هم برای راه حلش نداشته باشم؟ دوباره مردد شدم. دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
بسم الله دوستانم دغدغه های دیگری را هم مطرح می کردند. اینکه مسائل زنان همیشه تقلیل داده می شود به حجاب و استادیوم و مرخصی زایمان و در بحث فرهنگ سازی پذیرش توانمندی های زنان و سپردن جایگاه های شایسته به آن ها کاری نمی شود. حوزه حکمرانی عملا خالی از فکر و حضور زنانه است و همین باعث ساخته شدن یک سیکل معیوب می شود که در تصمیم گیری های مردانه و لحاظ نکردن شرایط زنان، مردها بیشتر فرصت رشد پیدا می کنند و برای مناصب حساس حکمرانی دارای تجربه و جرات بیش تری به نظر می رسند. دغدغه درستی بود. اما این ها را که من نمی توانستم مطرح کنم. من نماینده جایگاه خودم بودم. زنی که موقعیت های شغلی تمام وقتش را به خاطر تربیت بچه ها رد کرده ولی راضی هم نشده که خانه نشین باشد. با آزمون و خطا و تلاش راه و روش خودش را برای تاثیرگذاری بر جامعه از داخل منزل پیدا کرده. تردیدم را با آنها مطرح کردم که اگر آقا همه چیز را می داند پس چرا باید رفت و چیزی گفت. بحثی درگرفت که نتیجه اش قانع کننده بود. آقا مشکلات را می داند و آنها که باید در میدان عمل مشکل را حل کنند، کاهلی می کنند. مثل آموزش و پرورش که آقا دوازده سال است خواستار تحول بنیادین در آموزش و پرورش است و بارها در سخنرانی های عمومی و مطالبات خصوصی این را مطرح کرده. اما عملا تحولی صورت نگرفته. مطالبه مردمی و رسانه ای شدن ماجرا دست آقا را قدرتمندتر می کند برای فشار بیشتر به مسئولین امر. از هیات که درآمدم دور سرم لامپ های کم نوری روشن و خاموش می شدند. اما هنوز نمی دانستم چه باید بکنم. متنم را صبح فرستاده بودم برای چند نفر از دوستان نکته بینم. بازخوردها جالب نبودند. هر کدام بخشی از متن را علامت زده و صوت داده بودند. اینجاش واست دردسر می شه ها! عوضش کن...چه باید می کردم؟ دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽🎞ببینید: 😍 اشاره به فعالیت های های گروه جهادی حسنا در حضور مقام رهبری ❤️مادرانی را می شناسم که در خانه هایشان و فقط با تلفن جلوی سقط صدها جنین را گرفته اند... 📹 سخنان خانم فائضه غفارحدادی، مادر سه فرزند و نویسنده کتاب‌هایی چون یک محسن عزیز زندگی‌نامه‌ی شهید وزوایی، در دیدار جمعی از اقشار مختلف بانوان انقلاب. ۱۴۰۲/۱۰/۰۶ 🌟 به امید گسترش @jahadi_hosna
اون گروهی که توی متنم اشاره کرده بودم گروه جهادی *حسنی* بود. که چند تا از دوستانم از اعضای فعالش هستند. مادرانی مخلص و تحصیلکرده و کاردرست. ببینم اگه اجازه بدن فایل گزارش عملکردشون رو که خدمت آقا دادم اینجا هم می ذارم.
ولی خلاصه اش اینه که از طریق ماماهای مرکز بهداشت های مناطق کم برخوردارتر تهران مادرهایی که قصد سقط جنین خودشون رو دارند شناسایی می کنند و تلفنی باهاشون حرف می زنن و ریشه تصمیم شون رو درمی یارن. خیلی هاشون به خاطر فقر یا بیکاری پدر یا زیادی بچه چنین تصمیمی گرفته اند. این گروه مادرها رو دلگرم می کنند که تا دو سالگی بچه شون کنارشون می مونن و در تامین هزینه های بچه کمکشون می کنن و برای کاریابی سرپرست خانوار هم کمک می کنند. خیلی از مادرها با همین دلگرمی ها و شنیدن خاطرات مادرهایی که از تصمیم شون منصرف شده اند، قبول می کنن که بچه هاشون رو نگه دارن!🥰😍😍😍😍🌷🥹🥹🥹🥹 @jahadi_hosna
یه نکته مهم رو یادم رفت. حسنایی ها همراه حمایت ارزاق و کالا، محتوای مفید و جذاب فرهنگی و تربیت فرزندی هم برا این خانواده ها می فرستن‌
گروه مادرانه دیگه ای که توی متنم ازش نام برده بودم، تیم نهضت مادری بود. تا جایی که می دونم این مادرها هسته ای مادرانه از هر محله در مسجد آن محل درست می کنند که آنها حواسشان به مادران با تعداد بچه زیاد آن محله هست. از غذا درست کردن و فرستادن برایشان تا مراقبت های پس از زایمان.👌😊 فقط یه مادر تو اون شرایط می فهمه که اون وعده غذایی مستقیما داره از بهشت به دستش می رسه!😍 https://eitaa.com/nehzatemadari
بسم الله از همان حلوای هیات برای جاری ام هم بردم. شب چله جان می داد برای تخمه شکستن و حرف زدن. خانوم ها دور میز غذاخوری نشسته بودند و مردها روی راحتی ها. بین مان معلم بود و خانه دار و پزشک مادر و پزشک شاغل و .... .همان سوال را از آنها هم پرسیدم. اگر بتوانید دغدغه ای را درباره زنان با آقا مطرح کنید چه می گویید؟ خانم معلم بلافاصله از اوضاع آموزش و پرورش گفت که اگر داخل کلاسش بیشترین تلاش و بهترین ارائه را بدهد یا اینکه پایش را بگذارد روی میز و هیچ کاری نکند، هیچ فرقی در روند کارش نمی کند. نه کسی می فهمد و نه اصلا کسی برایش مهم است. مادر پزشک گفت که من به خاطر بچه ام نتوانستم تخصص بخوانم چون کشیک های سخت و غیرقابل تغییر داشت و پزشکی که بچه نداشت و تخصص می خواند از تعهدی گفت که مدیرگروه ازشان گرفته بود که در دوران تخصص بچه دار نشوند. مادر خانه دار هم درست مثل من از کلاسهای مجازی نالید و البته وضع مدرسه ها و اینکه دست بچه های دبستانی موبایل با فیلترشکن هست و خانواده ها هم مثل مدرسه بچه ها را در تربیت رها کرده اند. برش هایی از متنم را برایشان خواندم. با بعضی جاهایش خیلی موافق بودند و بعضی جاها سکوت می کردند. مطمئن شدم که باید متن را عوض کنم. اما کِی؟ یکِ شب بود که برگشتیم خانه. دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
52.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این فیلم کوتاه رو الان یکی برام فرستاده. درباره ترور ناموفق شهید محسن وزواییه. قشنگ بود. اون منافقه هم حتما مشتری دستپخت احترام سادات می شه. من می دونم. دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
بسم الله در هفته فقط یک جمعه را وقت داشتم برای خواب صبحگاهی. ولی کله سحر بلند شدم و نیمه دوم متن را تغییر دادم. به جای حرفها و دغدغه های خودمانی حرفهای قلمبه سلمبه زدم. از نگاه امام خمینی به زنان گفتم و الگوی سوم زن که زن انقلاب اسلامی است. زنی نه شرقی که در پستو و بدون اثر باشد و نه غربی که در معرض نمایش باشد و جنسیتش بر شخصیتش مقدم باشد. از مادربزرگ گفتم که باهوش و کارآمد بود ولی مدرسه نرفته بود و نهایت اثر و کمکش به همسایه هایش می رسید. از زنان تحصیلکرده ای گفتم که هم خانه را به عنوان محیطی برای پرورش فرزند انتخاب کرده بود و هم سعی کرده بودند اثربخشی های گسترده داشته باشند و برای این منظور راه های خلاقانه ای یافته بودند. چندین مثال برای این قسمت توی ذهنم می آمد. ولی عملکرد دقیق شان را باید زنگ می زدم و می پرسیدم. صبح زود جمعه برای چنین تماسی مناسب نبود. آن قسمت ها را خالی گذاشتم و پاراگراف آخر را به حج و آن همکلاسی هایم گره زدم و دوباره بحث فیلتر را وسط کشیدم. تا ظهر اطلاعات گروه های مادرانه را هم تکمیل کردم و متن را فرستادم برای همانها که متن دیروز را خوانده بودند. تا شب نظرها یکی یکی رسیدند. همگی اعتقاد داشتند که خیلی بهتر از متن قبلی شده و همین را بخوانم. جز یک نفرکه گفت متنت شبیه متن های سفارشی شده. انگار خودت نیستی و یک نفر دیگر آن را طبق موازین رسمی جمهوری اسلامی نوشته. شبیه سخنگوها شده ای. این قدر مثبت بازی هم لازم نیست. با همین نظر آخری موافق تر بودم. باید متنم را عوض می کردم. اما کِی؟ فردا ساعت دو جلسه بود و من بعد از یک هفته مجازی شدن مدرسه ها قرار بود فردا تنها باشم و روی کتاب حجم کار کنم. البته اگر آخر شب اعلام نمی کردند که مدرسه ها مجازی است!🤦‍♀️ دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan