eitaa logo
دیمزن
1.8هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
415 ویدیو
16 فایل
دنیای یک مادر زائر نویسنده
مشاهده در ایتا
دانلود
به صورت اتفاقی شنونده مکالمه دو خانم با ظواهر مذهبی اندک بودم. یکی جوان و دهه هفتادی و یکی هم میانسال دهه چهلی. دختر جوان شاغل بود و داشت می نالید از سختی کارش و کمی حقوقش که هزینه هایشان را دمادم می رسانند. بعد گفت: موندم حالا که سالمم این وضعمونه. فردا روز بدنم نکشید چی کار می خوایم بکنیم. خانم میانسال به بدیهی ترین شکل ممکن (انگار که بگوید آب مایه حیات است) گفت: "خدا روزی رسونه. نگران اون زمان نباش." دختر جوان برآشفت که: مامانمم همینو می گه. آخه چه طوری؟ فقط می گین خدا روزی رسونه. زن میانسال بدون اینکه کوچکترین تغییری در لحن و تن صدایش بدهد گفت: چند سال پیش با حقوق سه و نیم بازنشسته شدم. قبلش ماهی هفده هجده می گرفتم. خیلی ناراحت بودم. فکر کردم به فلاکت می رسم. ولی هیچ وضع زندگی ام عوض نشد. خدا منو با همون سبک زندگی سابقم کفالت کرد. تازه چون سر کار نمی رفتم فشار روحی ام هم کمتر شد و به آرامش رسیدم. دیگه مطمئنم که روزی دست خداست. بنده شو لنگ نمی ذاره. دختر جوان آرام شد. انگار که توی یک کتری در حال جوش یک پارچ آب یخ ریخته باشند. و در کمال تعجب من شروع کرد به تایید زن میانسال. _راست می گین. خدا روزی رسونه! نتیجه های اخلاقی این شنود اجباری😁: ۱‌.خب خدا روزی رسونه. غصه ات نباشه. ۲. چگونه با حرفهایمان می توانیم به بقیه آرامش بدهیم. ۳.چرا نمی دهیم پس؟🤪 دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
14.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این هم یک روایت از درک تنهایی مردمان سوئیس😊 دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
دیروز مدرسه بچه ها هزینه سرویس سال آینده را اعلام کرده. قیمت ها نجومی است. به پسرکم می گویم باید با مترو برود مدرسه. مخالفت می کند. سفت و سخت و حتی آخرش هم به التماس می افتد. بچه ای نیست که مسیر را بلد نباشد یا از تنها رفتن جایی بترسد. اصلا همین پارسال هم با مترو می رفت مدرسه. چقدر پرس و جو می کنم تا بالاخره مشکل را از زیر زبانش بیرون می کشم. _ خانوم های بی حجاب زیاد شده اند. دوست ندارم پیشم می ایستن. پسرک دوازده ساله است و در آستانه بلوغ. در لحظه استیصال می گیردم. چه بگویم؟ بگویم: «عادت کن! چاره ای نیست؟» یعنی بخواهم که غیرت و حیای ذاتی اش را نسبت به نامحرم نادیده بگیرد و عادت کند به بی حجابی زنانی که به قول شهید آقایی پور تک تک شان ناموس شیعه اند؟ خارج که بودیم پسرجان هم از تعداد زیاد زنان بی حجاب اذیت و بیش تر متعجب بود. خیلی برایش حرف می زدم. از این می گفتم که این ها مسلمان نیستند و البته مسیحی های قدیم هم حجاب داشته اند ولی اینها خوبی های حجاب را نمی دانند و طفلکی هستند و اگر بدانند حتما خودشان حجاب می کنند. اما پسرجان آن موقع ها خردسال بود و همه چیز را راحت قبول می کرد. سر پسر نوجوان را که نمی شود با این حرف ها شیره مالید. به پسرکی بگویم: «عادت کن» که دائم کتاب شهدا می خواند و می بیند که طبق وصیت نامه خودشان رفته اند و جان شان را کف دستشان گذاشته اند و جنگیده اند تا دشمن حجاب از سر ناموس شیعه نکشد؟ چه بگویم که بی حجابی برایش عادی نباشد و حتی خواستنی و همزمان کار بد بی حجاب ها را از شخصیتشان جدا کند و از آن ها بدش نیاید؟‌ چه کنم وقتی که می گوید: «مامان بهشون بگم روسری شونو سر کنن؟ و من می گویم نه!» کل واجبی به نام ((امر به معروف)) را بی خیال نشود و در تمام زندگی اش برای انجام ندادنش توجیه نسازد. حالا اگر نخواهم پسرم درون این تضادهای وحشتناک بیفتد چه؟ بگویم بیا به هر سختی که شده سرویس بگیرمت. بعدش چه؟ مگر تا چند سال می تواند با سرویس برود و بیاید و از واقعیت جامعه دور باشد؟‌ راستش لال می شوم. می گویم: «فعلا شام رو بیارین. خدا بزرگه.» ! ؟🤪
بسم الله از همان روزی که از حج برگشتم متوجه شدم که خدا به آنچه با شما به اشتراک گذاشته بودم، برکت داده و الحمدلله در دل ها شوق حج کاشته. بازخوردهای قشنگ زیاد بودند و ادامه هم دارند. اما قشنگ ترین و شیرین ترین و جذاب ترین بازخوردها برای من از طرف کسانی هستند که می کوشند تا شوق حج ایجاد شده در دلشان را به فیش حج تبدیل کنند! دوست دارم این ها را با شما هم به اشتراک بگذارم. موافقید؟
🤍حسنا همسن و سال خودم است. یک پسر پنج ساله دارد. اولین نفری است که خبر می دهد برای خودش و همسرش فیش خریده. قند توی دلم آب می شود. 🤍لیلا به صرافت افتاده. او هم مثل من سه پسر دارد. هم سنیم. دائما از قیمت فیش و نحوه خریدش و اینها می پرسد و عن قریب است او هم فیش بخرد. 🤍یکی از فامیل هایمان است. پریروز زنگ زده بود که فیش اسفند ۸۶ را به فلان قیمت یافته ام. خوب است؟ برایش پرس و جو کردم و تشویقش کردم که حتی اگر فیش چند سال بعد است اشکالی ندارد. بخرد و داشته باشد. بالاخره که نوبتش می شود. 🤍فرشته پنج شش سالی از من کوچکتر است. آن شب توی هیات با خوشحالی آمد و گفت که فیش ۸۵ خریده و این یعنی اینکه سال دیگر ان شالله می تواند برود. اشک توی چشم هر دویمان حلقه زد. همه این دوستانی که نام بردم وضع مالی متوسطی دارند و اصلا وضعشان توپ نیست و جزو مرفهین بی درد هم محسوب نمی شوند. برای مثال از فرشته پرسیدم که چه طور فیش خریده. گفت: حقوق چند ماه گذشته ام را ذخیره کرده بودم. شده بود چهل میلیون. تا تصمیم به خرید فیش کردم طلبی که از کسی داشتم و از رسیدنش ناامید بودم، بهم برگشت. برای بقیه اش یک تکه طلای سنگین که از عروسی ام مانده بود را فروختم و قدری هم از برادرم قرض کردم.
اینکه کاری را برای حج رفتن شروع کنید و هر روز بر آن مداومت داشته باشید مصداق ذکر است. ذکر باعث زنده ماندن شوق می شود. و شوق حتما روزی به حرکت و عمل منجر خواهد شد. دیر و زود دارد و سوخت و سوز ندارد.💗
امام رضا جان واسطه رضا در این عالم هستند. اگه می خواین رضایت کسی رو به دست بیارید به وجود مقدس امام رضا متوسل بشید. درباره حج هم که خیلی دستتون بازه. به امام رضا بگید که اگه همسرتون راضی شد به نیابت از مادرشون طواف و حتی عمره به جا می یارید.😊
خدا خیر دهد همسران همراه را. و من ندیده ام کسی را که چیزی برای حج فروخته باشد و بعدش پشیمان شده باشد.😍
ایده باز کردن حساب جداگانه برای حج هم عالیه. شنیده ام در بعضی کشوراها مثل اندونزی هر نوزادی که متولد می شه یه حساب پس انداز حج براش درست می کنن و در تمام سال های بزرگ شدنش برای حجش پول کنار می ذارند. درباره فیش حج مطمئن من لینکی ندارم. ولی خیلی سخت نیست. چون راهی برای کلاهبرداری نداره زیاد. شما دیوار رو چک کنید. فروشنده رو خودتون پیدا کنید. به توافق برسید برید دفاتر زیارتی. اونجا انتقال صورت می گیره و یه دفترخونه هم بعدش می رین و تمام.
حالا چگونه برج را به حج تبدیل کنیم؟😅😅
ایشون حج رفته مامانشون جهاد!🤪🤪