یونیفرم کارکنان هواپیمایی جده این شکلیه
دوشنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۲
https://eitaa.com/dimzan
تمامش رو رفتم نمازخونه تخت خوابیدم
چقدر چسبید
از دیروز صبح تا حالا دوساعت خوابیده بودم
دوشنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۲
https://eitaa.com/dimzan
ساک هایمان را دیشب جلوی در اتاق گذاشته بودیم از اینجا برداشتیم
دوشنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۲
https://eitaa.com/dimzan
تلفات هم دادم
عقیقش نیست
انگشتر انگشتر زینب بود از کس مهمی هدیه گرفته بود چند ماه پیش تعارفم کرد رد نکردم
خیلی دوستش داشتم
زینب راضی نبودی ؟🫤
دوشنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۲
https://eitaa.com/dimzan
فرایند طولانی تحویل بار ناخودآگاه باعث تاخیر هواپیماها میشه
دوشنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۲
https://eitaa.com/dimzan
صف چک امنیتی هم بیش تر از یکساعت طول کشید
دوشنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۲
https://eitaa.com/dimzan
یعنی جلد کتاب میشه ؟
نمیدونم!
برای نوشتن سفرنامه حج هنوز هیچ تصمیمی نگرفتم. برای توصیف آنچه دیده ام مشکلی ندارم ولی نمیدانم توصیف آنچه دیده ام با کلمات ممکن است ؟
دوشنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۲
https://eitaa.com/dimzan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو صف که بودیم یه افای سبزواری شروع کرد درباره شهدا خوندن حیف دور بودم و صداش خوب نیفتاد ولی چسبید
دوشنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۲
https://eitaa.com/dimzan
خیلی خواستم پک هواپیما رو دست نزنم بیارم برا بچه هام ، نشد 🤪🤪
#مادر_نمونه
#ایثارگر 🫣
دوشنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۲
https://eitaa.com/dimzan
قشنگی اش این بود که هر کی میرفت بیرون ،مستقبلین حاجی های دیگه هم بهش زیارت قبول میگفتند😍 چشمای ادم قلبی میشد.
به اعتبار این که مهمان خدا بودیم
همه دوستمان داشتند.
یعنی هر وقت اسممان به اومیچسبد، معتبر میشویم
دوشنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۲
https://eitaa.com/dimzan
از واکنش بچه هام در لحظه دیدار عکس و فیلم ندارم طبیعتا چون با دو دست محکم داشتم فشارشون میدادم توی بغلم.
راستش انتظار داشتم گریه کنم ولی ناخودآگاه باهاشون شوخی کردم.
واکنش طبیعی بدن یک مادر نمونه هنگام بحران🤪
دوشنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۲
https://eitaa.com/dimzan
ساعت سه نصف شب رسیدیم فرودگاه و فرودگاه نماز صبح خوندیم
تا برسیم خونه هوا روشن شد.
حلقه گل پلاستیکی هم که نخریده بودند ببعی هم که نیاورده بودند فرودگاه. 😄🤪
همه رو به این بنر بخشیدم 😀😀
اصولا آیا این که بنر بزنند در خانه که یا اهل العالم این خانه حاجی داشته است کار خوبی است ؟
به نظرم که توجه دادن مردم است به اهمیت حج و سنت عزیز داشتن مهمان خدا
چقدر دوست داشتم لای در ساختمان را باز میگذاشتم هرکس از رهگذران دوست داشت یک توک پا می آمد بالا و شیرینی و چایی میخورد و میرفت
با تشکر از زحمات فراوان خانم عاطفه قربانی که در این مدت ادمین این پیج بودند و زحمت ذخیره و انتقال استوری ها رو به اینجا کشیدند،
عارضم که من بعد این کانال توسط خودم اداره خواهد شد.
#دیمزن
#فائضه_غفارحدادی
.
از رختخواب بیرون می آیم. همه خوابند. چراغ ها خاموش است. پناه می برم به تراس. باز هم نتوانستم بخوابم. مثل شب قبل و شب قبل ترش و شب اولی که از مکه برگشتیم. بدنم تنظیم شده روی شب نخوابیدن. چهل شب مدینه و مکه را نخوابیده ام و حالا مثل کسانی که از آمریکا و حومه اش آمده اند شب و روزم به هم خورده.
سر همین نخوابیدن هم مریض شدم. بدنم را انگار کوفته اند. عصری رفتیم دکتر گفت چیزی نیست. خستگی سفر است. کلی آمپول توی سرم زد و برگشتم.
سجاده ام را باز می کنم سمت قبله. قبله...قبله...قبله...
یعنی چند هزار کیلومتر با قبله فاصله دارم؟ هفته پیش این موقع فاصله ام با قبله چند متر بود. چند رکعتی نماز می خوانم. یاد آن خانم آذربایجانی می افتم که می پرسید وقت نماز مهرم را نگاه کنم یا کعبه را؟ گفتم: کعبه را نگاه کن!
حالا من کجا را نگاه کنم؟ چشم هایم را می بندم. تصویر کعبه هنوز پشت پلک های من است. با اشک شستشویش می دهم که شفاف تر شود. شب جمعه است. کمیل را باز می کنم. همان صوت سی و هشت دقیقه ای مهدی رسولی را که هفته پیش توی گوشم گذاشته و گوش کرده بودم. حین طواف. دعای کمیل خیلی شبیه کعبه است. هم سراسر خداست و هم بوی علی می دهد.
مهدی رسولی می خواند و من دوباره احساس می کنم دارم دورش می گردم.
يَا مَنْ عَلَيْهِ مُعَوَّلِي يَا مَنْ إِلَيْهِ شَكَوْتُ أَحْوَالِي
تکیه گاهم! ای آنکه شکایت احوالم را به او برم!
شکایت دارم از دلتنگی...از دوری...از خستگیِ دوری..
بدنم دوباره درد گرفته. اثر مسکن های توی سرم دارد می رود.
یادم رفت به دکتر بگویم من خسته سفر نیستم. خسته برگشتنم. خسته ام از اینکه باید دوباره مثل همیشه شب ها بگیرم بخوابم و بدانم که یک عده آنجا تا صبح دورش می چرخند و ذکر می گویند...خسته ام از اینکه باید به زندگی عادی برگردم و همه خوردن و آشامیدن و پوشیدنم در خدمت عبادتم نباشد...
بدنم را انگار با خرمن کوب کوبیده اند. تک تک سلولهایم ناله می کنند.
قَوِّ عَلَي خِدْمَتِكَ جَوَارِحِي ...
پ.ن.: کانال مهتاب را باز کردم. هنوز مکه است. این عکس را گذاشته بود. احساس کردم عکس های گوشی ام کهنه شده اند. دعای کمیل را رو به این تصویر تازه خواندم.
#جت_لگ
#شب_های_خستگی
#دلتنگی
#کاش_تجویز_دکتر_این_بود
#او_را_به_کعبه_برگردانید
#دیمزن
https://eitaa.com/dimzan
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
📚 در نمایشگاه کتاب، در حال معرفی کتاب شبیه بودم که الی... خیلی بی سروصدا، چاپ و رونمایی شد و به یکباره از رسیدن یک سفرنامه، با مقصدی جذاب شگفت زده شدم. سفر به عروس خاورمیانه لبنان تا نزدیکی های سرزمین اشغالی و از همه مهم تر حرم حضرت زینب در سوریه.
📖 الی... را خانم نویسنده، خیلی بی سروصدا، نوشت. کتابی که یک سفرنامه است. سفرنامه ای که من، حتی به افرادی که اهل خواندن سفرنامه نیستند، نیز توصیه اش می کنم. اصلا کدام سفرنامه ممکن است، اشک شما را دربیاورد که در الی... این اتفاق می افتد! یا کدام کشور را می شناسید که برای خرید بلیط سفرش، فقط یک هواپیما، پرواز دارد و آن هم باید با خلبان، تماس گرفت برای رزرو؟!
🔔 یک فرصت ویژه
✴️ فروش ویژه و جشن امضا مجازی
((الی...» ، سفرنامه شامات و حدود سرزمین اشغالی
✍🏻 همراه با دستخط و امضای نویسنده کتاب؛ فائضه غفار حدادی
📢 ۲۰٪ تخفیف ویژه
تعداد محدود
فقط تا ۲۷ تیرماه
سفارش و تهیه کتاب: 👇👇👇
🌐 www.manvaketab.ir
☎️ 025-33551818
📌 انتشاراتشهیدکاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور
🆔https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1