وقت تکبیر و #دعا و #صلوات است امروز🌷
#مهدی_صاحب_زمان 🌸در عرفات است امروز🌷
کاش این #عرفات آخر هجران باشد🌷
صبح فردا فرج #مهدی_زهرا باشد🌷
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
لبیک که در دل عرفات است و منایم🌹
لبیک که از خویش نمودند جدایم🌹
لبیک که سر تا به قدم محو خدایم🌹
لبیک که امروز ندانم به کجایم🌹
#دوستانتان_را_دعوت_ڪنید 🌸
#کپی_فقط_با_ذکر_ایدی_کانال🌹
┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
@sangarsazanbisangar
┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
May 11
نـهـایـت مَـردانگی...!
نـهـایـت مـردانـگی ایـن اسـت کـه..
حــواسـت بـه گُـلی کـه خـدا سـپرده دسـتت بـاشی..
اجـازه ی گـذر هیـچ نگـاهی بـه زیـبایی گُـلت را نـدهـی..
نـه ایـنـکه هـمـه ی نـگاه هـا را کــور کـنی! نـه.
دورِ گُـلت حصـاری میـکـشی بـه زیبــایـی و امنـیت آسمـان..
شیــعه عـلی بـودن، غـیرت عـلی داشتـن را میـطـلبد..
و دنــبال فـاطـمه بــودن، عــلی بـــودن را..
#دوستانتان_را_دعوت_ڪنید 🌸
#کپی_فقط_با_ذکر_ایدی_کانال🌹
┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
@sangarsazanbisangar
┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
#شهید_جلیل_خادمی✨
#اشنایی_با_جلیل
پدر کارمند دادگستری لار بود. و من نیز در آنجا به دنیا آمدم. در هشت سالگی به علت فوت بستگان نزدیک پدر به فسا بازگشتیم . چند سالی را در فسا بودیم که متوجه شدیم خانواده آقای خادمی نیز از روستای امیر حاجیلو به فسا آمده اند. آنها از خویشاوندان دورمان بودند که تا آن زمان من آنها را ندیده بودم. رفت آمد خانوادگی شروع شد .
اوایل سال 1374 دوازده ساله بودم که پدر جلیل به منزلمان آمد و من را برای پسرش خواستگاری کرد. آن زمان در مقطع راهنمایی درس میخواندم. ( در روستای ما رسم بر این بود که دختر در سن یازده ، دوازده سالگی ازدواج کند.) با شنیدن این موضوع ناراحت شدم و مخالفت کردم. گفتم میخواهم درس بخوانم. پس از آن خواستگارهای زیادی آمدند که همه را رد کردم.
یک سال بعد از آن یکی از بستگان پدری به خواستگاریم آمد . پافشاری و سخت گیری های پدر شروع شد و ما نباید روی حرف پدر حرفی میزدیم. خواهر جلیل به محض شنیدن خبر خود را به خانه ی ما رساند و از من پرسید: اگر علاقه ای بین تو و جلیل است بگو. سکوت کردم . دوباره پرسید: آیا تو جلیل را دوست داری.از خجالت فقط سرم را تکان دادم. چند شب بعد با خانواده به خواستگاری آمد . و جواب مثبت را گرفتند و من نشان کرده ی جلیل شدم.
سال 1376 یکی از زیباترین خاطرات زندگیم رقم خورد . و ما عقد کردیم.
یک هفته از عقد مان گذشته بود. زنگ خانه به صدا در آمد و جلیل با کاغذی در دست به منزلمان آمد. خیلی ناراحت بود. پرسیدم چه شده؟ گفت: ماموریتی به من محول شده و باید به جزیره بروم . ما آن زمان خیلی وابسته هم بودیم و این خیلی ناراحت کننده بود.
چهل روز ماموریت جلیل برای من 40 سال گذشت . هر روزم پر می شد از دلتنگی های عاشقانه . بغض ، اشک های بی دلیل... مثل الان. اصلا انگار باید از همان اوایل زندگیم به این دور بودن ها خودم را وفق میدادم تا در این روزها کمتر نبودنش را بهانه کنم و صبور باشم ...
#دوستانتان_را_دعوت_ڪنید 🌸
#کپی_فقط_با_ذکر_ایدی_کانال🌹
┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
@sangarsazanbisangar
┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
یابن الحسن..🌹
بعيد نيست عاقبت فقط بخاطر حسين
تو زودتر بيايي وبگيري انتقام را
بيا بخواه خون آن ذبيح راکه ذبح او
به کربلا تمام کرد،حجّ ناتمام را.. .
#این_الطالب_بدم_المقتول_بکربلاء
#اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجـ
#دوستانتان_را_دعوت_ڪنید 🌸
#کپی_فقط_با_ذکر_ایدی_کانال🌹
┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
@sangarsazanbisangar
┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
12.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرتضی : چی میخوای مسلم ..؟
مسلم: دلتنگ رفتنم ...
مرتضی: مسلم دلش رو گذاشت تو مشت امام حسین ع و رفت کوفه ...
دیگه دلی نداشت که تو غربت کوفه بگیره یا تنگ بشه ...
اگه مسلمی چرا تسلیم نیستی ....
اگر دل دادی چرا بی دل نیستی ...؟
ای خدای مسلم بن عقیل!
وقتی #معشوق هست، هیچ #عاشقی تنها نیست. حتی اگر همه عالم، کوفه شود، همه ی درها بسته گردد و همه ی دسته ها آلوده به خدعه.
بارالها به حق این روز عزیز دست مارو از دامان اهل بیت علیهم السلام جدا مکن😔
#دوستانتان_را_دعوت_ڪنید 🌸
#کپی_فقط_با_ذکر_ایدی_کانال🌹
┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
@sangarsazanbisangar
┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
حلقه ی ازدواجش💑 انگشتر💍 عقیقی بود
که از مشهد برایش خریده بودند
دستش که کرد گفت :
به این میگن حلقه ی وصل دو دنیا و خندید
خیلی دوستش💞 داشت ...
موقع خداحافظی تازه عروسش نگاهش کرد و گفت :
قولت یادت نره!
منتظرم بمان تا با هم وارد بهشت بشیم !
تیر خورده بود کنار قلبش❤️
انگشتر 💍را در دستش فشار داد
و با آرامش چشم هایش را بست....
#دوستانتان_را_دعوت_ڪنید 🌸
#کپی_فقط_با_ذکر_ایدی_کانال🌹
┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
@sangarsazanbisangar
┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄