🌸🍃
🍃
#بالهایش
گوشهای از آسمان خلوتگاهش شده بود؛
با آن بال شکسته و مأموریتی که در آن کوتاهی کرده بود،
دیگر جایی در میان عرش نداشت.😞
مثل همیشه غم زده و پشیمان چشم به زمین دوخته بود که ناگهان نوری از دل زمین تابیدن گرفت و تا آسمان، خود را بالا کشید و در چشمان فطرس درخشید. 🌠
صدای بال های جبرئیل میآمد...
*میگفت حسین(علیه السلام) متولد شده و او مأمور است برای عرض تبریک از جانب حق به پیامبرش!*
وقتی برای تلف کردن نبود...
شاید شفاعت پیامبر گرهای از کارش باز میکرد...
از جبرئیل خواست تا او را هم با خود حمل کند.
وقتی به خانهی علی علیه السلام رسید، خود را به پای پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) انداخت.
جبرئیل از پیامبر اکرم خواست برایش دعا کند.
پیامبر اکرم با اشاره به گهوارهی کودک فرمود:
*بگو بالش را به گهوارهی حسین بکشد*."
فطرس خود را به گهواره رسانید و بالش را به آن کشید...
*به آنی خداوند بالش را برگرداند*.
آنگاه به همراه جبرئیل به سمت آسمان پرواز کرد.
*از آن پس در میان فرشتگان الهی، فطرس آزاد شدهی حسین(علیه السلام) بود!*
*همو که قول داده تاقیامت، هرکه سلام کند به شاه شهید،سلامش را ابلاغ خواهد کرد*
*سلام الله علی المظلوم علی الشهید علی العطشان علی الحسین علیه السلام*
الخرائج: ۲۵۲/۱ ح ۶ | بحارالانوار:
اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج
🍃
🌸🍃