eitaa logo
دین بین
12.3هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
13 فایل
😁هدف ما گفتن موضوعات سنگین با قالب سبکه 🎞 تولید کلیپهای اینوری برای اونوری‌ها 🥴 ✍️ نویسنده و کارگردان: سید علی سجادی‌فر 🎞️ بازیگر: امید غفاری ادمین کانال و رزرو تبلیغات: @admin_dinbin
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی شهید پیدا نمیشد یه رسم خاص داشتیم. یکی از بچه ها رو می گرفتیم و بزور می خوابوندیم تا با بیل مکانیکی رویش خاک بریزند😁 اونم التماس کنه تا شهدا خودشون رو نشون بدهند تا ولش کنیم ...😜😅 اون روز هر چه گشتیم شهیدی پیدا نشد، کلافه شده بودیم،🙁 دویدیم و عباس صابری رو گرفتیم.🤗 خوابوندیمش رو زمین و یکی از بچه ها دوید و بیل مکانیکی رو روشن کرد،😬 تا ناخن های بیل رو به زمین زد که روی عباس خاک بریزه، استخوانی پیدا شد.😳 دقیقا همونجایی که می خواستیم خاکش رو روی عباس بریزیم ... بچه ها در حالیکه از شادی می خندیدند ،😆 به عباس گفتند: بیچاره شهید! تا دید می خوایم تو رو کنارش خاک کنیم ، خودش رو نشون داد، گفت: دیگه فکه جای من نیست، برم یه جا دیگه برا خودم پیدا کنم.😇 چون تو می خواستی کنارش خاک بشی خودش رو نشون داده ها!!!🙃🌷 و کلی خندیدیم ...😂 خاطره ای از زندگی راوی : کپی با ذکر سه صلوات هدیه به شهیدان 🌹شهدا را به یاد بسپاریم نه به خاک👆
😂 یه مرد می‌خوام این آب قلیونمو بریزه و تازه‌‌ش کنه. این را حاج ابراهیم گفت. گفت: اگه می‌ذاری یه پُک بزنم، برات تازه‌اش می‌کنم. حاج ابراهیم گفت: تو غلط کردی قلیون بکشی فسقلی بی‌تربیت! هاشم‌‌زاده گفت: حاجی خودم می‌ریزم. حاجی گفت: آفرین مجتبی! کاش همه مثل این هاشم‌زاده بودند! گفت: ولی این هاشم‌زاده از همه بدتره. من فقط قلیون می‌خوام. هاشم‌زاده رفت اون دوردورا. آب قلیون را عوض کرد و آورد داد دست حاجی. حاج ابراهیم گفت: آباریک‌‌الله مجتبی! قلیون را آماده کرد. پکی زد و گفت: به‌به! مجتبی خندید. حاجی دوباره پکی زد و گفت: اَاَاَه. بوی گازوئیل می‌ده! مجتبی خودشو کشید عقب. حاجی چند بار آب قلیون را عوض کرد، اما هنوز بوی گازوئیل می‌داد. حاجی چوب قلیون را برداشت و نگاه‌اش کرد. کهنه‌ی پایینش را بو کشید. خیره به هاشم‌زاده نگاه کرد. یک‌دفعه کپ شد روشو و حالا نزن و کی بزن. می‌زد و می‌گفت: که کهنه‌ی دور چوب را گازوئیلی می‌کنی ها! او می‌زد و می‌گفت: حقّته، حالا یه پُک به من می‌دادی این‌جوری نمی‌شد! (مجموعه کتب اکبرکاراته، موسسه مطاف عشق) 🌸 🌹 ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄ @sangarsazanbisangar ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
😂 ✨که ریا نشه! حاج‌آقا رفت نشست رو صندلی. او سخن‌رانی را شروع کرد و فقط از ثواب نماز شب گفت. در اوج صحبت بود که اکبر کاراته زد به پیشونیش. حاج‌آقا گفت: اکبر، چی شده؟ گفت: خوش‌حالم که اصلاً نماز شبم ترک نمی‌‌شه. نادی گفت: حاج‌آقا این اصلاً نمی‌دونه نماز شب سیبه یا نمازه. اکبر کاراته گفت: بعداً بهت می‌گم چیه! پاشو برادر پاشو وقته نماز شبه. اینو نادی می‌گفت و پاهای بچه‌ها را لگد می‌کرد، می‌رفت آن سنگر و برمی‌گشت. همه رو از خواب بیدار کرده بود. هر‌کسی چیزی می‌گفت؛ یکی فحش می‌داد، یکی می‌خندید و یکی... نادی داشت با سرعت می‌رفت که اکبر کاراته پتو را از زیر پاهایش کشید. نادی رفت توی هوا و با کمر اومد روی زمین. اکبر کاراته پرید پتویی انداخت روشو و گفت: هورا بچه‌ها، هورا! کوهی از رزمنده ریخته بودند روی نادی که حاج‌آقا با یک فانوس داخل سنگر شد و گفت چه خبره؟ اکبر کاراته گفت: هیچی، نادی داره نماز شب می‌خونه. طاهری گفت: آره ما ریختیم روش. کسی نبینه؛ که ریا نشه! که ریا نشه! مجموعه کتب اکبرکاراته، موسسه مطاف عشق 🌷‌-----*~*💓*~*-----🌷 💞👇 ┏━━━🍃═❤️━━━┓  @sangarsazanbisangar ┗━━━❤️═🍃━━━┛