#داستانهای_قرآنی
#زندگینامهحضرتآدمعلیهالسلام
#قسمت12
🌹 هابیل گله دار بود و برای قربانی ، بهترین گوسفندی که در گله داشت انتخاب کرد و در محل قربانی قرار داد .
قابیل کشاورز بود و از محصولات زراعی خود ، مقداری کم ، آنهم از نوع نا مرغوب آن ، به جایگاه تعیین شده آورد .
🌱 در آن روزگار ، نشانه قبول شدن قربانی بندگان ، پیدایش جرقه ای از نوع آتش و سوزانیدن قربانی بود .
🌿 دو برادر هدایای خود را در محل معین قرار دادند و در نقطه ای دورتر به انتظار نشستند . انتظار آنها زیاد بطول نیانجامید که شعله نمایان شد و قربانی هابیل را در خود فرو برد ولی هدیه قابیل همانگونه دست نخورده باقی ماند .
🍃 قابیل که انتظار چنین پیشامدی را نداشت با اخم فراوان ، جایگاه را ترک گفت ولی شعله سوزان حسد ، بیش از پیش در درونش زبانه کشید .
💠 روزی به هابیل گفت : من نمی گذارم تو زنده بمانی و مقامی که باید بمن برسد تو اشغال کنی . من تو را خواهم کشت و به این وضع خاتمه خواهم داد . هابیل با نهایت وقار و آرامش زبان به نصیحت او گشود و گفت برادر جان ، تو اشتباه میکنی ،
🌹 کشتن من مشکل تو را حل نمی کند . قبول نشدن قربانی تو دلیل دیگری دارد و آن این است که خداوند بزرگ ، فقط قربانی و عبادت بندگان با تقوا را قبول می کند و تو تقوا نداری . من زنده باشم یا نباشم چیزی تغییر نمی کند .
🌸 علاوه بر این ، خونریزی و آدم کشی گناهی است بزرگ که اگر مرتکب شوی بر سیه روزی و بدبختی تو خواهد افزود و من هرگز برای کشتن تو ، اقدام نخواهم کرد .
ادامه داستان در قسمت بعد ....
________________________
📚 #منبع :
سوره مائده آیه 28 تا 30
دوره کامل قصه های قرآن نوشته محمد صحفی
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@parvaztakhodaa
┗━━━♥️═🍃━━━┛