🌹سوره حشر ایه9🌹
*ودیگران رابر خویشتن مقدم می دارند؛هر چندخودشان نیازمند باشند..*
#دوران_طلایی
با اینکه خودمان به پول ادامس فروشی نیاز داشتیم,ولی گاهی اوقات #علی اجازه نمیدادمن یاخودش فروش کنیم.وقتی میدید بچه ای از خودش فقیرتراست و وضع وحالش ازمابدتراست، اورا جلو میفرستادومیگفت:"<توبرو وتو اون ماشین، ادامس وشکلاتت رو بفرش!>
خودش کنار می ایستادو نگاه میکرد. من از این کار #علی خیلی خوشم می امدبا اینکه علی ان موقع شاید کلاس دوم یا سوم ابتدایی بود،من همه کارهایش را بی برو برگردقبول داشتم،میدانستم درست عمل میکند.(به نقل از خواهر شهید علی حسینی،کتاب دا،صفحه51)🌺
#مؤسسه_فرهنگی_روایت_سیره_شهدا
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
@sangarsazanbisangar
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
#جغله_های_جهاد😂
خرمشهربودیم!
#آشپز وکمک #آشپز،تازه وارد بودندو با
شوخی بچه ها ناآشنا.
آشپز،سفره رو انداخت وسط #سنگر وبعد بشقابها رو چید جلوبچه ها.
رفت نون بیاره که علیرضابلند شدوگفت:
#بچه ها!یادتون نره
آشپز اومدو تندتند دوتا نون گذاشت جلو هرنفرورفت. بچه ها تند نونهارو گذاشتندزیر پیراهناشون.
کمک اشپز اومدنگاه سفره کرد،تعجب کرد😳.تند تند برا هرنفر دوتا کوکوگذاشت ورفت.🍳
بچه ها باسرعت کوکوهارو گذاشتن لای نونهایی که زیر پیراهناشون بود.
اشپز وکمک اشپز اومدند بالاسر بچه ها.
زُل زدند به سفره. بچه هاشروع کردن به شعار همیشگی:ماگشنه مونه یالله! که #حاجی داخل سنگر شد وگفت چه خبره?
اشپز دویدروبروی حاجی وگفت:#حاجی!
اینا دیگه کیند!کجا بودند! دیوونه اند یاموجی؟!
#فرمانده با خنده پرسید:چی شده؟
آشپزگفت:"تویه چشم به هم زدن مثل افریقاییهای گشنه،هرچی بود بلعیدند!؟
آشپز داشت بلبل زبانی میکردکه بچه ها نونها وکوکوهارو یواشکی گذاشتند توسفره.
#حاجی گفت:این بیچاره ها که هنوز غذاشونو نخوردند!😳
آشپزنگاه سفره کرد. کمی چشماشو باز وبسته کرد. باتعجب سرشو تکونی دادو
گفت:"جلّ الخالق!؟ اینا دیوونند یا اجنه!؟
وبعدرفت تواشپزخونه.
هنوز نرفته بودکه صدای خنده های بچه ها سنگرو لرزوند😂😂😂
#مؤسسه_فرهنگی_روایت_سیره_شهدا
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
@sangarsazanbisangar
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯