#تسلیت_یا_بقیةالله
🔴 « این نامهها رو ببر مدائن. سفرت ۱۴ روز طول میکشه؛ روز پانزدهم که به سامرا بر میگردی، صدای شیون و گریه از خانه من بلنده و بدن من رو آماده غسل دادن میبینی!»
✍️ شیخ صدوق، همین ابن بابویه معروف که در شهرری مدفون شده، در کتاب کمال الدین و تمام النعمة از أبوالأدیان(نامه رسان امام حسن عسکری) نقل میکنه:
⚫ «روزی به محضر امام عسکری رفتم و دیدم حضرت در بستر بیماری هستند. حضرت نامههایی نوشتن و فرمودن « این نامهها رو به مدائن ببر. سفرت ۱۴ روز طول میکشه؛ روز پانزدهم که به سامرا بر میگردی، صدای شیون و گریه از خونه من بلنده و بدن من رو آماده غسل دادن میبینی!»
✅ از شنیدن این خبر شوکه کننده، دست و پام رو گم کردم و با ناراحتی گفتم:
مولای من! اگه این اتفاق بیفته، جانشین شما کیه؟
حضرت فرمود: همون کسی که پاسخ نامههای من رو از تو مطالبه میکنه.
گفتم: آقا جان، علامت دیگه ای؟
فرمود: همون کسی که بر بدن من نماز میخونه جانشین منه.
عرض کردم:آقا جان، علامت دیگه ای؟
فرمود: همون کسی که از محتویات داخل همیان(کیسه) خبر میده، پیشوای شما بعد از منه.
ابوالادیان میگه: هیبت و شکوه امام مانع شد بپرسم کدوم همیان؟ داخلش چیه؟
⚫ از محضر امام مرخص شدم؛ به مدائن رفتم و نامهها رو به صاحباشون رسوندم؛ پاسخشون رو هم گرفتم و برگشتم سمت سامرا.
همونطور که امام عسکری فرموده بود، روز پانزدهم وارد سامرا شدم. دیدم از خونه امام صدای شیون و گریه بلند بود و بدن مطهّر حضرت در جایگاه مخصوص غُسل بود.
✅ برادر امام هم که معروف بود به جعفر کذّاب، جلوی درب منزل حضرت نشسته بود و گروهی از شیعیان هم اطرافش رو گرفتن و مصیبت رحلت برادرش رو تسلیت میگفتن و امامتش رو هم تبریک و تهنیت میگفتن!!
⚫ من جا خوردم و با خودم گفتم: واویلا! اگه جعفر جانشین امام عسکری باشه که فاتحه ی امامت خونده شده! چون میدونستم جعفر آدم فاسقیه. شراب میخوره! قمار بازی میکنه! اهل ساز و آواز حرامه!
منم جلو رفتم تسلیت و تبریک گفتم ولی جعفر چیزی درباره نامه ها از من نپرسید.
خیالم راحت شد که این امام نیست که یکدفعه خادمی اومد سمت جعفر و ازش خواست تا بیاد و بر بدن برادرش نماز میت بخونه!
داخل حیاط خونه شدیم. بدن مطهر امام، کفن شده توی تابوت بود. جعفر جلو رفت و شیعیان هم پشت سرش.
✅ تا خواست تکبیر بگه، یکدفعه پسربچه ای گندمگون با موهای مُجَعّد وارد شد و لباس جعفر رو کشید و فرمود:
عمو! برو عقب؛ من شایسته ترم که بر بدن پدرم نماز بخونم!
رنگ جعفر پرید؛ چهره ش زرد شد و کنار رفت. پسربچه ی خردسال جلو ایستاد و بر بدن امام نماز خوند.
بعد از نماز، پیکر مطهر امام کنار پدر بزرگوارشون امام هادی(ع) به خاک سپرده شد.
🟢 کودک خردسال زیبا سمت من اومد و فرمود:
پاسخ نامههایی رو که همراهته بیار. نامهها رو به ایشان تقدیم کردم و با خودم گفتم: خب! دو علامت روشن شد (نماز خواندن بر بدن امام و مطالبه نامهها) و فقط مونده بود خبر دادن از محتویات همیان؛ اما کدوم همیان؟! کسی به من همیانی نداده بود!
یکی از شیعیان از جعفر پرسید: آقای من! اون کودک کی بود؟ جعفر گفت: به خدا قسم اون کودک رو تا الان اصلا ندیده بودم و نمیشناسم!
✅ در همین حال بود که گروهی از شیعیان قم به منزل امام رسیدن و وقتی خبر دردناک شهادت امام را شنیدن، پرسیدن جانشین امام عسکری کیه؟ جمع حاضر جعفر رو نشون دادن. اهل قم اومدن پیش جعفر؛ سلام کردن و تسلیت و تهنیت گفتن و سوال کردن:
همراه ما نامهها و اموالی هست. به ما بگو نامهها از طرف چه کسانیه و اموال همراه ما چقدره؟
جعفر که نشسته بود، آشفته شد؛ بلند شد و لباسش رو تکون داد و گفت:
از ما علم غیب میخواید؟! من چه میدونم نامه ها مال کیه و چقدر اموال دارید!
🟢 در همین حال، خادمی از خونه بیرون اومد و گفت:
نامههای شما از فلانی و فلانی و فلانیه(اسم چند نفر رو آورد) و همیان شما هزار دینار داره که ده سکه از اونها روکش طلا داره.
اهل قم که دیدن جواب ها همه درسته، نامهها و اموال رو به خادم دادن و گفتن: اون کسی که تو رو فرستاده امام زمانه.
✅ و من فهمیدم امام زمانم، همون پسربچه خردسال گندمگونه❤
#شهادت_امام_حسن_عسکری
#امام_حسن_عسکری
┈┉┅━❀▪️▪️▪️❀━┅┉┈
🆔 https://ble.ir/dinitehran
🆔 https://eitaa.ir/dinitehran