#قصه_های_قرآنی
#حضرت_سلیمان(ع)
پاسخ جن بزرگ، به سوالات سليمان
حضرت سليمان عليه السلام از پيامبرانى بود كه خداوند او را بر جن و انس و... مسلط نموده بود. روزى چند نفر از اصحاب خود را همراه يكى از جنهاى بزرگ و گردنكش فرستاد، تا چند ساعتى به ميان مردم بروند و گردش كنند و سپس بازگردند و به اصحاب فرمود: در اين سير و سياحت هر چه را از آن جن شنيديد به خاطر بسپاريد و وقتى نزد من آمدند براى من بيان كنيد.
آنها همراه آن جن سركش حركت كردند تا به بازار رسيدند و امور زير را از آن جن ديدند:
1 - ديدند آن جن به آسمان نگاه كرد و سپس به مردم نگريست و سرش را تكان داد.
2 - از آن جا عبور نمودند تا به خانه اى رسيدند. ديدند شخصى از دنيا رفته و بستگان او گريه می كنند. آن جن وقتى كه آن منظره را ديد خنديد.
3 - از آن جا عبور نمودند و افرادى را ديدند كه سير را با پيمانه می فروشند، ولى فلفل را با وزن (و سنجش دقيق ترازو) می فروشند. آن جن با ديدن آن منظره خنديد.
4 - از آن جا عبور نمودند و به گروهى رسيدند. ديدند آنها ذكر خدا می گويند و به ياد خدا به سر می برند، ولى گروه ديگرى در كنار آنها هستند و به امور بيهوده و باطل سرگرم می باشند. آن جن سرش را تكان داد و لبخند زد.
ياران سليمان عليه السلام، از اين سير و عبور بازگشتند و جريان را (در چهار مورد فوق) به سليمان عليه السلام گزارش دادند.
سليمان عليه السلام آن جن را احضار كرده و از او چهار موضوع مذكور پرسيد:
1 - وقتى كه به بازار رسيدى، چرا سرت را به آسمان بلند نمودى، و سپس به زمين و مردم نگاه كردى و سرت را تكان دادى؟
جن گفت: فرشتگان را بالاى سر مردم ديدم كه اعمال آنها را با شتاب می نوشتند. تعجب كردم كه آنها اين گونه با شتاب می نويسند ولى انسانها آن گونه با شتاب سرگرم (امور مادى خود) هستند.
2 - وقتى كه به خانه اى وارد شدى، شخصى مرده بود و حاضران گريه می كردند، چرا خنديدى؟
جن گفت: خنده ام از اين رو بود كه آن شخص مرده، به بهشت رفت، ولى حاضران (به جاى خوشحالى) گريه می كردند.
3 - چرا وقتى كه ديدى سير را با پيمانه، و فلفل را با وزن می فروشند خنديدى؟
جن گفت: از اين رو كه ديدم سير را با آن همه ارزش، كه كيمياى درمان است با پيمانه می فروشند، ولى فلفل را كه مايه بيمارى است با وزن دقيق به فروش می رسانند! از اين رو از روى تعجب خنديدم.
4 - چرا در مورد آن دو گروه كه يكى در ياد خدا و ديگرى سرگرم لهو و امور بيهوده بودند، سر تكان دادى و خنديدى؟
جن گفت: زيرا تعجب كردم كه دو گروه، هر دو انسانند، ولى گروه اول بيدار و در ياد خدايند، اما گروه دوم غافل و سرگرم در بيهودگى هستند.(610)