🍉🍃
#آقــــ💞ــــاجان
ما بدون ٺـــــــــــو
هزاران #شب_یلدا داریم....
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج ☀️
#صبحتون_امام_زمانی🌤
#سلام_امام_زمانم💚
💚 @dmnoor
روزگاران همه را در شب یلدا ماندیم
در تب حسرت و در تاب تمنّا ماندیم
تا شنیدیم تویی منجی و خواهی آمد
به مناجات نشستیم و به نجوا ماندیم
بر سر جادّه، سجّادهی صبر افکندیم
چشم بر کعبهی موعود به صحرا ماندیم
با دعا بر تو همه روزه نمازی داریم
روی بر قبلهی رویت به مصلّا ماندیم
«رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد
ما به قربان تو رفتیم و همان جا ماندیم»
تو همانی که همه نور و حضوریّ و ظهور
ما همانیم که در غیبت کبری ماندیم
عجب این نیست شکیباییمان را ببرد
عجب این است به هجر تو شکیبا ماندیم
در فراق تو دریغا! که غزل کم گفتیم
وَ اگر هم که سرودیم، در آن وا ماندیم
واژهها در صف توصیف شما مانده و ما
آه! از قافلهی قافیهها جا ماندیم
#حضرت_صاحب_الزمان_عجلاللهتعالیفرجه
💚 @dmnoor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈 موضوع: عالی ترین مرتبه محبت
🔺سلسله جلسات درس اخلاق آیت الله #مصباح_یزدی با موضوع «محبت خدا»
#درس_اخلاق
#محبت_خدا
🌹 @dmnoor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕 مددی یوسف زهرای همه ..
بنشین تا بنشانی همه را
در بیار از نگرانی همه را.....
#امام_زمان
💚 @dmnoor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰احڪـ🔎ــام وســـ🔥ـــواس
🔷🔹وظیفه مکلّف در صورت شک در انجام وضو و غسل
⁉️کسی که در وضو گرفتن و غسل خود زیاد حساس است و نمی داند که وسواس است یا خیر، وظیفهی او چیست؟🧐
#وسواس
#غسل #وضو
━━━━━━━⊰◇⊱━━━━━━━━
#لطفا_به_اشتراک_بگذارید 🙏
📲کانال ما در ایتا: ⬇️⬇️⬇️⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1910374405Cad65d1faab
━━━━━━━⊰◇⊱━━━━━━━━
🌹تلاوت صفحه #۲۳۵ قرآن کریم
🙏 تلاوت روزانه قرآن رو جدی بگیریم💚
🌷 هدیه تلاوت امروز تقدیم به روح شهید #عبدالحسین_گلدوست
🌷 @dmnoor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹نماهنگ شهید/ياران چه غريبانه ...
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️ @dmnoor
💝 در مسیر نور و شهدا 💝
❇️ خدمت به مادر
🔹️ عالم بزرگ شیخ محمد حسین زاهد مادر پيرى داشتند كه ايشان مراقبت ايشان را بر عهده داشت.
مادر به حدى پير بود كه نمى توانست براى قضاى حاجت به دستشويى برود؛ لذا شیخ محمدحسین هنگام قضاى حاجت براى مادر لگنى قرار مى داد. وقتى مادر چند ضربه به لگن مى زد، يعنى وقت برداشتن لگن است.
🔹️ روزى به در منزل آقاشیخ محمدحسین رفتم، آقا در را باز نكرد؛ خيلى طول كشيد تا آقا بيايد. وقتى آقا در را باز كرد، ديدم #لباسشان خيس است. از آقا سؤال كردم چرا لباستان خيس است؟ فرمود: موقعى كه مادرم ضربه به لگن زده بود، من متوجه نشدم و كمى دير رفتم، همين كه نزد مادر رفتم، از عصبانيت لگدى به لگن زد و لباس من نجس شد.
🔹️ گفتم: مادرتان چيزى نگفت؟ آقا فرمود: چرا، وقتى مادرم ديد كه لباس مرا نجس كرده است گفت: ننه، حسين، نجست كردم؟ جواب دادم چيزى نشده ؛ اين همه من شما را در #كودكى نجس كردم، شما چيزى نگفتيد؛ حالا هم چيزى نشده و عيبى ندارد.
📕منبع: کتاب شیخ محمدحسین #زاهد(حمیدرضا جعفری) صفحه۵۳
✳️ @dmnoor
روضه خانگی - حضرت زهرا(س) - 1736.mp3
15.05M
🎙امشب دلم گرفته از آن گریه میکنم...
🔻روضه #حضرت_زهرا(س)
⏱ #بیش_از_ده_دقیقه | 23:18
👤حاج سید علی #حسینینژاد
🏴 @dmnoor
سلام امام زمانم❤️✋🏻
﴿سَـــــلٰام تَنهـــــآ اُمیـــــد زِنـــــدگٰانیَم۔۔𔘓﴾
نِمےدٰانـَــــم۔۔
أز نـــــورِ آفتـــ☀️ــآب أست ؟
یٰا أز نـــــورِ شُمـــᰔــآ۔۔؟!
فَقـــــط مےدٰانـــَــم؛
سَـــــلامهـــــآ؎ هـَــــر روزَم،
بہ شُمـــــآ۔۔۔
«دُنیـــــآ؎مـَــــرا نـــــورٰانےمےڪُند۔۔ꕤ».
اللهم عجل لولیک فرج 🍀
#امام_زمان
💚 @dmnoor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️«جهنمتو خاموش کن»
👤 استاد رائفی پور
🤲 مناجات امام زمان با خداوند در سرداب مقدس...
شیعیان ما با اتکاء به محبت ما گناهان زیادی کردند، به مهدی ببخش 😭💔
#امام_زمان
💚 @dmnoor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
« إنَّ الحُسَینَ مِصباحُ الهُدی وَ سَفینَةُ النَّجاة »
همانا حسین؏ چراغ هدایت، و کشتی نجات است.
.
صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚
🍃رو به شش گوشهترین
قبلهی عالم
هر صبح بردن نام
حسیـــن بن علی میچسبد:
چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست
اَبــاعَبـــــدالله...
هرکسی داد سَلامی به تو
و اَشکَش ریخت ،،،
او نَظـَرکَــردهی زَهــراست...
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
وعَلی العباس الحسُیْن...
ارباب بيکفن سلام
❤️ @dmnoor
🌺بسم الله الرحمن الرحیم 🌺
اسامی برندگان مسابقه حماسه فاطمی شماره ۲۱۴
۱_ کد ۲۸۹
۲_کد ۳۱
۳_ کد ۱۶۰
😍بزرگواران برای دریافت جایزه به آیدی زیر پیام بدید😍
🆔️ @Masirnor113
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰احڪــ🔎ــام خمــ💰ــس
✳️ انفاق و پرداخت نکردن خمس⬇️
⁉️شخصی که خمس پرداخت نمی کند، آیا می تواند در اموال خود تصرّف کرده و انفاق کند؟🤔
✅ پیشنهاد دانلود👌
#احکام_خمس
#انفاق #آموزش_احکام
━━━━━━━⊰◇⊱━━━━━━━━
#لطفا_به_اشتراک_بگذارید 🙏
📲کانال ما در ایتا: ⬇️⬇️⬇️⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1910374405Cad65d1faab
━━━━━━━⊰◇⊱━━━━━━━━
🌹تلاوت صفحه #۲۳۶ قرآن کریم
🙏 تلاوت روزانه قرآن رو جدی بگیریم💚
🌷 هدیه تلاوت امروز تقدیم به روح شهید #حسین_لشکری
🌷 @dmnoor
💚در مسیر امام زمان(عج)💚
💔🌻خاطرات همسر گرامی شهید سرلشکرخلبان حسین لشکری
[🌷🌿🕊]
{ اولین اسیر و آخرین آزاده جنگ، وقتی رفت 28 ساله بود، وقتی برگشت 47 سال از عمرش می گذشت.
پیر و شکسته شده بود و موی سیاه در سر نداشت؛ دندانهایش همه ریخته بود و اینها همه آثار شکنجه هایی بود که به جرم کار نکرده سرش آورده بودند.
شیرینی دیدار چهره تغییر کرده اش را از یادم برد. پسر چهار ماهه مان حالا 18 ساله شده بود و برای اولین بار پدرش را می دید...}😔
✔اینها گوشه ای از صحبت های خانم حوّا لشکری همسر سرلشکر خلبان شهید حسین لشگری است؛
درد روزهای نبودن و 18 سال اسارت همسر کم کم داشت به دست فراموشی سپرده می شد که شهادت برای همیشه این دو را از هم جدا کرد و دیدار را به قیامت انداخت.
🌹ده سال انفردای
فروردین سال 58 ازدواج کردیم. یکسال و نیم بعد (شهریور59) وقتی زمزمه های شروع جنگ به گوش می رسید حسین برای خنثی کردن توطئه های بعثی ها، به عراق رفت و همانجا در عملیات برون مرزی اسیر شد.
به جرم توطئه علیه عراق در زندان های سیاسی فقط ده سال از آن هجده سال را در سلول های انفرادی حبس اش کردند.
🌹روزی که دوباره زنده شدم
روزها بدون حسین سخت می گذشت. ناراحتی اعصاب گرفتم.
خبری از او نداشتم و با یک بچه تنها مانده بودم.
سال 74 وقتی کمیته اسرا و مفقودین خبر زنده بودنش را اعلام کردند و نامه اش را از طریق صلیب سرخ به دستم رساندند، دوباره زنده شدم و به امید دیدارش روزها را می گذراندم.
تا سال 77 که به ایران بازگشت هر دو سه ماه یکبار به همدیگر نامه می دادیم؛ اما محدود و کنترل شده. اجازه نداشتیم بیشتر از سلام و احوالپرسی چیزی بنویسم.
شرایط بدی بود و بازهم انتظار عذابم می داد.
🌹حسینی دیگر...
هفدهم فروردین سال 77 بود که بالاخره حسین آزاد شد و به کشور بازگشت.
پیر و شکسته شده بود و موی سیاه در سر نداشت؛ دندانهایش همه ریخته بود و اینها همه آثار شکنجه هایی بود که به جرم کار نکرده سرش آورده بودند.
شیرینی دیدار چهره تغییر کرده اش را از یادم برد. پسر چهار ماه مان حالا 18 ساله شده بود و برای اولین بار پدرش را می دید...
لهجه اش کاملا عربی شده بودو گاهی در صحبت هایش بعضی از کلمات فارسی را ناخودآگاه عربی می گفت.
🌹آن دنیا روسفیدم اما...
دوباره زندگی من با حسین شروع شد. نمی گذاشت آب در دلم تکان بخورد.
علاقه عجیبی به من داشت و مراقب بود از اتفاقی ناراحت نشوم.
میگفت اگر قرار است به من درصد جانبازی بدهند باید تو را ببرم؛ جانباز اصلی تو هستی.
ناراحتی من ناراحتش میکرد و خوشحالی ام خوشحالش. غذا نمی خوردم ناراحت می شد؛ کم می خوابیدم غصه می خورد؛ قرص می خوردم توی هم میرفت.
میگفت روزی می آید که ببینم دیگر قرص هایت را کنار گذاشتی؟
می گفت: من برای تو کاری نکردم آن دنیا رو سفیدم اما تنها چیزی که باید جواب برایش پس بدهم، سختیهایی است که تو در نبودنم کشیدی...
🌹نان و پنیر نداریم، نان که داریم!
مظلوم بود و ساده زندگی میکرد. اگر ده نوع غذا هم سر سفره بود، فقط از یکی میخورد. به خانه که میآمد و گاهی غذا آماده نبود می گفت خانم نان و پنیر که داریم، اگر نداریم نان که داریم همان را با هم میخوریم.
هر موضوعی که پیش میآمد نظر من را میپرسید و قبول میکرد. احترامش به زن فوق العاده بود.
مهربان بود و اگر هم عصبانی میشد، تنها عکس العملش این بود که توی خودش میرفت.
در اثر شکنجههای سخت جانباز 75 درصد شده بود و من توقعی نداشتم.
🌹یادت نره من برگشتم!
یک ماه و نیم از آمدنش گذشته بود. توی این مدت دائم به مراسمهای مختلف برای سخنرانی دعوت میشد.
یک روز به دانشگاه تهران رفته بود تا برای دانشجوها صحبت کند. تماس گرفت و گفت شام آنجا مهمان است و دیر به خانه برمیگردد.
من هم طبق روال هر روز شروع کردم به انجام کارهایم. شب که شد شام خوردم و ظرفها را شستم و آشپزخانه را تمیز کردم.
بعد هم در ورودی را قفل کردم و خوابیدم. یادم رفته بود حسین به ایران بازگشته و الان کجاست و قرار است به خانه برگردد.
هنوز به آمدنش عادت نکرده بودم. لحظاتی بعد دیدم صدای در میآید. کمی ترسیدم. رفتم پشت در و پرسیدم کیه؟
تازه یادم آمد حسین پشت در است و از خجالت نمیدانستم چکار کنم.
در را که باز کردم خودش هم فهمید. گفت خانم من را یادت رفته بود؟
از آن موقع به بعد هر وقت میخواست جایی برود، میگفت "یادت نره من برگشتم!"💗
🌹پلههای جدایی
لحظه شهادتش تلخ ترین لحظه زندگی ام بود. نوزدهم مرداد سال 88 بود. شام خورده بودیم و حسین می خواست نوه مان محمد رضا را به بیرون ببرد.
✨ادامه دارد...
🌷 @dmnoor
حالش خوب بود و ظاهرا مشکلی نداشت. رفت و بعد از دقایقی به خانه بازگشت. گفت می خواهم توی سالن کنار محمد رضا بخوابم.
من هم شب بخیر گفتم و از پله ها بالا رفتم. آخرین پله که رسیدم دیدم صدای سرفه اش بلند شد.
بخاطر شکنجه هایی که شده بود حال بدی داشت و همیشه سرفه می کرد اما این دفعه صدایش متفاوت بود. پایین را نگاه کردم دیدم به پشت افتاده.
نمیدانم چطور خودم را به او رساندم. حالت خفگی پیدا کرده بود. به سختی نفس میکشید. دستش در دستم بود و نگاهمان بهم گره خورده بود.
دنیا برایم تیره و تار شد. چشمان حسین دیگر نگاهم را نمیدید و لحظاتی بعد دستانم از آن وجود گرم، جسمی سرد را حس و لمس میکرد...😔
روحشان شاد یاد و نامشان جاودانه
🌷🌷🌷🌷🌷
🔻همسر وفادار و صبور شهید لشکری هم پس از ۱۰ سال دوری از همسرش یعنی سال ۱۳۹۸ دار فانی را وداع گفت و به همسر شهیدش پیوست. روحش شاد.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️ @dmnoor
💝 در مسیر نور و شهدا 💝
🌿✨💐✨🌿💐✨🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مستند/ سرلشکر خلبان سیدالاسراء شهید حسین لشکری
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️ @dmnoor
💝 در مسیر نور و شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✓آثار
✓منابع
✓و ویژگی های
👈 حرز نورانی امام جواد (علیه السلام)
برای تشخیص مزاج اختری و سفارش حرز پیام بدید
@mp1349
✅ طیبستان عطر طبیعی مهر 👇
https://eitaa.com/joinchat/3432513656Cac9cd882ab
گفتارهای فاطمی.pdf
6.29M
📚منبع مسابقه 🔼
🖊 گفتارهای فاطمی مجموعه ای از فرمایشات حضرت آیت الله محمدجواد فاضل لنکرانی پیرامون شخصیت حضرت زهرا(س)
✅ با توجه به این کتاب به سوالات مسابقه فاطمی جواب دهید👇👇👇