6.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 هر پیشبینی در مورد این ویدئو داشته باشید احتمالا اشتباه باشه!
#باغ_اروپا
💚 لطفا دیگران رو هم به امام زمان وصل کنید🙏
💚 به کانال امام زمانی ها بپیوندید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1910374405Cad65d1faab
6.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰احڪـــ🔎ـــام معاملــ🤝ــاتـــ و مشاغلــ🛠
✳️ خرید و فروش کوتاه مدت
⁉️از نظر شرعی حکم نوسان گیری در بازار سرمایه چیست؟🧐
🔻اصل مسئله نوسان گیری، آیا معامله اش قمار است؟🤨
✅ پیشنهاد دانلود👌
#احکام_خریدوفروش
#آموزش_احکام
━━━━━━━⊰◇⊱━━━━━━━━
#لطفا_به_اشتراک_بگذارید 🙏
📲کانال ما در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/1910374405Cad65d1faab
#سلام_مولای_خوبم
هردم که رخش بینم خواهم دگرش دیدن
بازش نگرم شاید یک بار دگر آید
از دیده نهان اما اندر دل من جایش
او را طلبم هر شب شاید که ز در آید
🌸#اللهمعجللولیڪالفرج
💚 لطفا دیگران رو هم به امام زمان وصل کنید🙏
💚 به کانال امام زمانی ها بپیوندید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1910374405Cad65d1faab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ_مهدوی
🎙 استاد رائفی پور
🔸«عجایب بعد از ظهور»
🔅 هدف اصلی خلقت امام زمانه...
🌎 بعد از ظهور چه اتفاقاتی رخ میدهد؟
#وعده_صادق
💚 لطفا دیگران رو هم به امام زمان وصل کنید🙏
💚 به کانال امام زمانی ها بپیوندید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1910374405Cad65d1faab
4_6044251606726218899.mp3
3.89M
🔹غایب همیشه حاضر
#داستان_تشرف آیت الله سید علی حائری به محضر امام عصر علیه السلام
📚مجالس حضرت مهدی علیه السلام، ص۲۱۱.
💚 لطفا دیگران رو هم به امام زمان وصل کنید🙏
💚 به کانال امام زمانی ها بپیوندید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1910374405Cad65d1faab
🌹تلاوت صفحه هفدهم قرآن کریم
🌷هدیه تلاوت امروز تقدیم به روح شهید#علی_عرب🌷
🕋 دیگران را نیز به خواندن قرآنتشویق کنید🙏
📖 تلاوت قرآن همراه با یاد شهیدان🌷
https://eitaa.com/joinchat/1910374405Cad65d1faab
🪴🌾🪴🌾🪴🌾🪴🌾🪴
🔰زندگینامه و خاطرات شهید »علی عرب»
💐🍃شهید علی عرب متولد دهم تیر ماه ۱۳۴۹ روستای روح آباد زرند کرمان میباشد که در تاریخ دهم تیر ماه ۱۳۶۵، در سن شانزده سالگی در عملیات کربلای ۱ در منطقه مهران به شهادت رسید.
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🕊🌷گفت معبود آنچه را که تو فرمان میدهی لبیک میگویم و در مقابل ظلم آنچه را تو امرم دهی انجام میدهم، رضای تو، رضایت من است، وقتی شعلههای آتش زبانه کشید، گفت: لبیک… و معشوق سوختن و گرمای آتش را فراموش کرد و فقط وصال و رضایت معبود را تمنا میکرد.
❌آیا تا بحال از خود پرسیدهاید چرا آتش بر ابراهیم گلستان شد، چرا اسماعیل در قربانگاه عشق پدر را گفت چشمانش را ببندد…”
👈گفت: حواستان جمع باشد وقتی امام فرمان داده، باید همه ما لبیک بگوییم… وقتی فهمیدم علی به خانه مستمندان سر میزند، از خودم بدم آمد، چطور کسی که چند سال از من کوچکتر باشد با این عشق کار میکند، مرا قسم داد تا زنده هست به کسی چیزی نگویم… بعد از شهادتش تمام بچههای فقیر روستا عزادار شدند…
💫احوالش را پرسیدم گفت: خوبم، چرا احوال رزمندهها را نمی پرسی؟ اما من می دانستم از چیزی رنج میبرد، آرام رفتم پشت در اتاقش، کار هر شبش بود در را از داخل قفل میکرد و به مناجات میپرداخت.
دیدم لباسهایش را در آورده و به سینه روی زمین خوابیده، وقتی متوجه من شد از من قول گرفت جایی چیزی نگویم. پشتش ۱۸ تا بخیه خورده بود…🌤
🌿 از همه طلب عفو کرد، پرسیدم حالا که میروی کی برمیگردی، با خنده گفت: ده روز دیگه و درست ۱۰ روز بعد برگشت ولی…😔
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌷مرور خاطرات و فداکاریهای شهدا👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1910374405Cad65d1faab
💠خاطره از زبان برادر گرامی شهید علی عرب
🌤وداع آخر در آخرین دفعه ای که برادرم برای مرخصی به خانه آمده بود (10 روز قبل از شهادت)حالت عجیبی داشت از همه حلالیت می طلبید و دوستان را نصیحت می کرد که فرمان امام را اطاعت کنید و از کشور و مرزو بوم دفاع کنید
🌱شب قبل از اعزام همه دوستانش را به اتاق خود دعوت کردو بعداز انکه همه دوستان جمع شدند ابتدا پذیرایی و سپس شروع به نصیحت دوستان کرد و میگفت: این آخرین باری است که من در بین شما هستم اگر روزی شمارا رنجانده ام مرا ببخشید
🌻🌿سپس وسایل کمدش را بیرون آورد و شروع کرد بین دوستان تقسیم کردن دوستانش اول تعجب کردند ولی علی گفت: من دیگر به این ها احتیاجی ندارم به عنوان یادگاری از من قبول کنید
🕊یکی ازدوستان گفت:علی دفعه دیگر که آمدی باز باهم ازمنبع مرکزی ده،آب به در خانه نیازمندان خواهیم برد و علی تبسمی کرد وگفت: به فکر فقرا ونیازمندان باشید..
در این حین علی به او اشاره کرد که سکوت چون من در آنجا بودم و نمیخواست چیزی بفهمم
🦋 بالاخره همه رفتند و علی آن شب حرف های زیادی به من زد ونصیحت کرد که پدر و مادر را ناراحت نکنی ونماز بخوان و شکر کن و حرفهای دیگر..
😔سرانجام آن شب طولانی و به یاد ماندنی تمام شد وفردای آن شب علی کوله پشتی خود را برداشت و از زیر قرآن رد شد و پا به کوچه گذاشت، از همه خداحافظی کرد و حلالیت طلبید، کمی که رفت باز برگشت دستی تکان داد وباز حرکت و تا آخر کوچه سه بار برگشت و در آخرین دفعه سر را به طرف آسمان بلندکرد و نگاهی پرمعنا کرد و دستی تکان داد و از کوچه محو شد.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━
https://eitaa.com/joincht/1910374405Cad65d1faab