eitaa logo
💚در مسیر امام زمان(عج)💚
3.6هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
4.1هزار ویدیو
22 فایل
کانالی در جهت تقوا و بصیرت هر مومن زیر نظر حجت الاسلام پوربافرانی مسئول تبادل و تبلیغات ارزان @gujkop کانال شهدایی ما 👇👇👇👇 @masireshohadaei
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆اتمام حجّت على (علیه السلام ) ماجراى جنگ جمل در سال 36 ه - ق در بصره بين سپاه على (علیه السلام ) و سپاه طلحه و زبير، رخ داد كه منجر به قبل پنج هزار نفر از سپاه على (علیه السلام ) و سى زده هزار نفر از سپاه جمل شد. در آغاز جنگ ، براى اينكه بلكه خونريزى نشود، حضرت على (ع ) كاملا اتمام حجت كرد، در اينجا به يك فراز از اتمام حجت على (علیه السلام ) توجه كنيد: آن حضرت عمامه سياه به سر بست و پيراهن وعباى رسول خدا ( صل الله علیه وآله و سلم) را در بر كرد و بر استر سوار شد و بدون اسلحه ، به ميدان تاخت و با نداى بلند مكرر، زبير را (كه از سران آتش افروز جنگ بود) به كنيه اش كه ابو عبداللّه بود صدا زد و فرمود: اى ابا عبداللّه !اى مردم ! درميان شما، كداميك زبير است . زبير وفتى كه اين ندا را شنيد، به سوى ميدان تاخت و نزديك على (علیه السلام ) آمد به گونه اى كه گردن مركب او با گردن مركب على (علیه السلام) به همديگر متصل شد. عايشه وقتى كه از اين موضوع ، آگاه شد، گفت : اى بيچاره خواهرم اسماء (همسر زبير) او بيوه شد. به او گفتند: نترس على (علیه السلام) با اسلحه به ميدان نيامده ، بلكه با زبير گفتگو مى كنند. على (علیه السلام ) در اين گفتگو به زبير (كه پسر عمّه اش بود ) فرمود: اين چه كارى است كه برگزيده اى ، و اين چه انديشه اى است كه در ضمير دارى كه مردم را بر ضد ما مى شورانى . زبير گفت : خون عثمان را مى طلبم . على (علیه السلام ) فرمود: دست تو و طلحه در ريختن خون عثمان ، در كار بود، و اگر بر اين قيده هستى ، دست خود را برگردنت ببند و خويش را به ورثه عثمان بسپار تا قصاص كنند. اس زبير! من تو را به اينجا خواندم تا سخنى از پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) را به ياد تو آورم ، تو را به خدا سوگند مى دهم كه آيا ياد دارى آن روزى را كه رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) از خانه بنى عمرو بن عوف ) مى آمد و دست تو را در دست داشت ، وقتى به من رسيد، بر من سلام كرد و با روى خندان به من نگريست ، من نيز جواب سلامش را دادم و با روى خندان به او نگريستم اما سخنى نگفتم ولى تو گفتى : اى رسول خدا على (علیه السلام ) داراى (فخر) است ، آنحضرت در پاسخ تو فرمود: مه انّه ليس بذى زهو امّا انّك ستقاتله و انت له ظالم : آهسته باش قطعا در على (علیه السلام ) فخر نيست ، و بزودى تو براى جنگ با او (على ) بيرون شوى ، در حالى كه تو ظالم باشى . ونيز آيا به ياد دارى آن روزى را كه : رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) به تو فرمود: آيا على (علیه السلام ) را دوست دارى در پاسخ گفتى : چگونه على را دوست ندارم با اين كه او برادر من است و پسر دائى من مى باشد فرمود: اى زبير بزودى با او مى جنگى و در اين جنگ ، تو ظالم هستى ؟!. زبير گفت : آرى يادم آمد، سخن رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) رافراموش كرده بودم ، اى ابوالحسن از اين پس ، هرگز با تو ستبز نكنم و با تو جنگ نمى نمايم ... حضرت على (علیه السلام ) به صف سپاه خود باز گشت ، و زبير نيز به سپاه جمل باز گشت و كنار هودج عايشه ايستاد و گفت : اى ام المؤمنين ! هرگز در ميدان جنگى نايستادم جز اين كه از روى بصيرت مى جنگيدم ، ولى در اين جنگ ، در حيرت و ترديد هستم ! عايشه گفت : اى يكه سوار قريش ! چنين نگو، تو از شمشيرهاى على بن ابيطالب (علیه السلام ) ترسيده اى ... و چه بسيار از افرادى كه قبل از تو از اين شمشيرها ترسيده اند. عبداللّه پسر زبير، نيز پدر را ملامت كرد، ولى زبير سخن آنها را گوش نداد و از جنگ كنار كشيد و از بصره بيرون رفت (گرچه وظيفه او اين بود كه به سپاه امامش على (علیه السلام) بپيوندد). امير مؤمنان على (علیه السلام ) در جنگ جمل با افراد ديگر نيز گاهى عمومى و گاهى خصوصى اتمام حجت نمود، ولى سرانجام سپاه دشمن جنگ را شروع كرد، و آنگاه على (علیه السلام ) فرمان دفاع را صادر نمود، و درجنگهاى ديگر نيز على (علیه السلام ) نخست ، حجت را بر دشمن تمام كرد، و آغازگر جنگ نبود، و در اين اتمام حجت ها افرادى پشيمان شدند واز جنگ پشت كردند. 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @dmnoor 📚✾
15.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ⭕️ سکته ناقص فردوسی!😳 🔰 بمناسبت روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی 💚 لطفا دیگران رو هم به امام زمان وصل کنید🙏 💚 به کانال امام زمانی ها بپیوندید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1910374405Cad65d1faab
‌ دیشب به مامانم میگم منو بفرست خونه شوهر خودتو راحت کن😄😊 میگه اولا کسی از جونش سیر نشده بیاد تو رو بگیره...😒😐😯 دوما حق الناسه😒😕 ما خودمونو راحت کنیم دیگران رو ناراحت؟!😏😂 عاچقتم ننه🙌😂😂 ‌ ‌‌ ⊰ ‌⃟•🍓🔥•⊱ (\_/) ( •_•) / > >🤓@dmnoor 🤪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خواهش استاد فاطمی‌نیا از جوانان 🔹 به مناسبت درگذشت خطیب، عارف و معلم اخلاق، آیت‌الله عبدالله ✳️ @dmnoor
12.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 لحظاتی ناب از حضور آیت الله بهجت (ره) در منزل یکی از شاگردان و ارادتمندانشان ⭕️ ایشان هنگام خروج از منزل به شوخی به پسرم گفتند: این گلها را آب دادید؟ پسرم گفت: آقا جان این گلها مصنوعیه! ⭕️ آقا فرمودند: دنیا همینجوره، یک نمایشگاه مصنوعیه، حقیقتش جای دیگه است!!!! روحش شاد و یادش گرامی 💚 لطفا دیگران رو هم به امام زمان وصل کنید🙏 💚 به کانال امام زمانی ها بپیوندید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1910374405Cad65d1faab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️‌سلام امام زمانم 🔹‌همه هست آرزویم که ببینم از روی تو 🔹‌چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی 🔹‌به کسی جمال خود را ننموده ای و بینم 🔹‌همه جا به هر زبانی بود از تو گفتگویی 💚 لطفا دیگران رو هم به امام زمان وصل کنید🙏 💚 به کانال امام زمانی ها بپیوندید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1910374405Cad65d1faab
6.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ «حماسه‌های آخرالزمان» 🎙 استاد پناهیان 🌺 پاسخ امام_صادق (علیه السلام) به افرادی که به او گفتند قیام کنید... مظلومیت‌های مدرن در آخرالزمان جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج صلوات 💚 لطفا دیگران رو هم به امام زمان وصل کنید🙏 💚 به کانال امام زمانی ها بپیوندید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1910374405Cad65d1faab
41.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥نماهنگ هوای مشهد الرّضا منتشر شد به عشق بانوی کرامت و مهربانی حضرت فاطمه معصومه ( سلام الله علیها ) و امام رؤوف علی ابن موسی الرضا ( علیه‌السلام ) ببینید و تا می تونید پخشش کنید❤️ 💚 لطفا دیگران رو هم به امام زمان وصل کنید🙏 💚 به کانال امام زمانی ها بپیوندید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1910374405Cad65d1faab
🌹تلاوت صفحه قرآن کریم 🌷هدیه تلاوت امروز تقدیم به روح شهید 🕋 دیگران را نیز به خواندن قرآن‌تشویق کنید🙏 📖 تلاوت قرآن همراه با یاد شهیدان🌷 https://eitaa.com/joinchat/1910374405Cad65d1faab
✳️یک شهید یک خاطره..."صداقت" 🔆یک ساعت مچی داشتم که آن را گم کرده بودم، هر جا را می گشتم نبود که نبود! به یک نفر که خیلی در خانه مان رفت و امد داشت مشکوک شدم. وقتی محمدحسین فهمید به ان فرد ظنین هستم، مرا کنار کشید و آهسته گفت:(پدر من رو ببخشید!) متعجب از حرفش پرسیدم:(برای چی؟!) کمی این پا و آن پا کرد و ادامه داد:(آخه من ساعت شما را برداشتم تا پشت اون رو بازکنم و ببینم که داخلش چیه؟ ولی...) 🌀یک لحظه ساکت ماند و دوباره گفت:(ولی خراب شد؛ برای همین چیزی نگفتم... شما به اون بنده خدا بدبین نباشین،) از فکری که داشتم استغفرالله گفت و به خاطر صداقت محمدحسین پیشانی اش را بوسیدم. 🌿راوی: محمدعلی تجنگی پدر شهید ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ 🌷مرور خاطرات و فداکاریهای شهدا👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1910374405Cad65d1faab