eitaa logo
💚در مسیر امام زمان(عج)💚
3.5هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
4هزار ویدیو
22 فایل
کانالی در جهت تقوا و بصیرت هر مومن زیر نظر حجت الاسلام پوربافرانی مسئول تبادل و تبلیغات ارزان @gujkop کانال شهدایی ما 👇👇👇👇 @masireshohadaei
مشاهده در ایتا
دانلود
📣📣 بدو مسابقه با کلی جایزه🎁 🎁مسابقه شماره ۲۴۷🔮🎉🎊 ❤️ پیامبر اسلام،لقب "یعسوب المومنین" را برای چه کسی به کار بردند؟! 💚 لطفا جواب رو به 👇👇👇👇 @mazhh110 بفرستید و جایزه ببرید🎈🎉 📅 قرعه کشی ۲۹ دی 🎁🎉کانالی پر از جایزه و مسابقه👇 https://eitaa.com/joinchat/1910374405Cad65d1faab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰احڪـــ🔎ـــام وضـــ💦ـــو ❇️ فراموش کردن بخشی از وضو ⁉️اگر بعد از نماز یقین پیدا کنیم که قسمتی از وضو را انجام نداده ایم،نماز ما چه حکمی دارد؟🤔 📣پیشنهاد دانلود👌 ━━━━━━━⊰◇⊱━━━━━━━━ 🙏 📲کانال ما در ایتا: ⬇️⬇️⬇️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/1910374405Cad65d1faab
🔆عقيل مهمان على (علیه السلام) عقيل  در زمان خلافت برادرش اميرالمؤمنين على عليه السلام به عنوان مهمان به خانه آن حضرت ، در كوفه وارد شد. على به فرزند مهتر خويش ‍ حسن بن على اشاره كرد كه جامه اى به عمويت هديه كن . امام حسن يك پيراهن و يك ردا از مال شخصى خود به عموى خويش عقيل تعارف و اهدا كرد شب فرا رسيد و هوا گرم بود. على و عقيل روى بام دارالاماره نشسته مشغول گفتگو بودند. موقع صرف شام رسيد. عقيل كه خود را مهمان دربار خلافت مى ديد، طبعا انتظار سفره رنگينى داشت ، ولى برخلاف انتظار وى ، سفره بسيار ساده و فقيرانه اى آورده شد. با كمال تعجب پرسيد: غذا هرچه هست همين است ؟! على :مگر اين نعمت خدا نيست ؟ من كه خدا را بر اين نعمتها بسيار شكر مى كنم و سپاس مى گويم . عقيل : پس بايد حاجت خويش را زودتر بگويم و مرخص شوم ، من مقروضم و زير بار قرض مانده ام ، دستور فرما هرچه زودتر قرض مرا ادا كنند و هر مقدار مى خواهى به برادرت كمك كنى بكن تا زحمترا كم كرده به خانه خويش برگردم . ((چقدر مقروضى ؟)). صدهزار درهم . ((اوه ! صدهزار درهم ! چقدر زياد! متاءسفم برادر جان كه اين قدر ندارم كه قرضهاى تو را بدهم ، ولى صبر كن موقع پرداخت حقوق برسد. از سهم شخصى خودم برمى دارم و به تو مى دهم و شرط مواسات و بردارى را بجا خواهم آورد، اگر نه اين بود كه عائله خودم خرج دارند، تمام سهم خودم را به تو مى دادم و چيزى براى خود نمى گذاشتم )). چى ؟! صبر كنم تا وقت پرداخت حقوق برسد؟. بيت المال و خزانه كشور در دست تو است و به من مى گويى صبر كن تا موقع پرداخت سهميه ها برسد و از سهم خودم به تو بدهم ! تو هر اندازه بخواهى مى توانى از خزانه و بيت المال بردارى ، چرا مرا به رسيدن موقع پرداخت حقوق حواله مى كنى ، به علاوه مگر تمام حقوق تو از بيت المال چقدر است ؟ فرضا تمام حقوق خودت را به من بدهى ، چه دردى از من دوا مى كند؟! ((من از پيشنهادتو تعجب مى كنم ، خزانه دولت پول دارد يا ندارد، چه ربطى به من و تو دارد؟! من و تو هم هر كدام فردى هستيم مثل ساير افراد مسلمين . راست است كه تو برادر منى و من بايد تا حدود امكان از مال خودم به تو كمك و مساعدت كنم ، اما از مال خودم نه از بيت المال مسلمين )). مباحثه ادامه داشت و عقيل با زبانهاى مختلف اصرار و سماجت مى كرد كه اجازه بده از بيت المال پول كافى به من بدهند تا من دنبال كار خودم بروم . آنجا كه نشسته بودند به بازار كوفه مشرف بود. صندوقهاى پول تجار و بازاريها از آن جا ديده مى شد. در اين بين كه عقيل اصرار و سماجت مى كرد، على به عقيل فرمود:((اگر باز هم اصرار دارى و سخن مرا نمى پذيرى ، پيشنهادى به تو مى كنم ، اگر عمل كنى مى توانى تمام دين خويش را بپردازى و بيش از آن هم داشته باشى )). چكار كنم ؟ ((در اين پايين صندوقهايى است . همينكه خلوت شد و كسى در بازار نماند، از اينجا برو پايين و اين صندوقها را بشكن و هرچه دلت مى خواهد بردار!)). صندوقها مال كيست ؟ مال اين مردم كسبه است ، اموال نقدينه خود را در آن جا مى ريزند. عجب ! به من پيشنهاد مى كنى كه صندوق مردم را بشكنم و مال مردم بيچاره اى كه به هزار زحمت به دست آورده و در اين صندوقها ريخته و به خدا توكل كرده و رفته اند، بردارم و بروم ؟! پس تو چطور به من پيشنهاد مى كنى كه صندوق بيت المال مسلمين را براى تو باز كنم ؟ مگر اين مال متعلق به كيست ؟ اين هم متعلق به مردمى است كه خود، راحت و بى خيال در خانه هاى خويش خفته اند. اكنون پيشنهاد ديگرى مى كنم ، اگر ميل دارى اين پيشنهاد را بپذير. ديگر چه پيشنهادى ؟ ((اگر حاضرى شمشير خويش را بردار، من نيز شمشير خود را برمى دارم ، در اين نزديكى كوفه ، شهر قديم ((حيره )) است ، در آنجا بازرگانان عمده و ثروتمندان بزرگى هستند، شبانه دو نفرى مى رويم و بر يكى از آنها شبيخون مى زنيم و ثروت كلانى بلند كرده مى آوريم )). برادر جان ! من براى دزدى نيامده ام كه تو اين حرفها را مى زنى . من مى گويم از بيت المال و خزانه كشور كه در اختيار تو است ، اجازه بده پولى به من بدهند، تا من قروض خود را بدهم . اتفاقا اگر مال يك نفر را بدزديم ، بهتر است از اينكه مال صدهاهزار نفر مسلمان ؛ يعنى مال همه مسلمين را بدزديم . چطور شد كه ربودن مال يك نفر با شمشير، دزدى است ، ولى ربودن مال عموم مردم دزدى نيست ؟ تو خيال كرده اى كه دزدى فقط منحصر است به اينكه كسى به كسى حمله كند و با زور مال او راز چنگالش بيرون بياورد، شنيعترين اقسام دزدى همين است كه تو الا ن به من پيشنهاد مى كنى ؟. 📚بحارالانوار، ج 9 (چاپ تبريز) ص ، 613 .✾📚 @dmnoor 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤍 من ز خود هیچ ندارم ڪہ بدان فخر ڪنم هر چہ دارم همہ از نوڪرے خانہ توست جز در خانہ تو هیچ ڪجا خیرے نیست هرچہ خیر است آقاجان بہ در خانہ توست. 💚 لطفا دیگران رو هم به امام زمان وصل کنید🙏 💚 به کانال امام زمانی ها بپیوندید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1910374405Cad65d1faab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🎙استاد دولتی 🔸ما یتیمان عالمیم!آیا احساس یتیمی می‌کنیم؟ کجای زندگی ماست؟ 💚 لطفا دیگران رو هم به امام زمان وصل کنید🙏 💚 به کانال امام زمانی ها بپیوندید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1910374405Cad65d1faab
4_5974556687082722645.mp3
5.69M
🔸حکایت غربت (۱۲) گفتاری پیرامون ابعاد غربت امام عصر علیه‌السلام 🎧قسمت دوازدهم: ناآگاهی از زیبایی‌های عصر ظهور غربت حضرت 💚 لطفا دیگران رو هم به امام زمان وصل کنید🙏 💚 به کانال امام زمانی ها بپیوندید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1910374405Cad65d1faab
🌹تلاوت صفحه چهاردهم قرآن کریم 🌷هدیه تلاوت امروز تقدیم به روح شهید🌷 🕋 دیگران را نیز به خواندن قرآن‌تشویق کنید🙏 📖 تلاوت قرآن همراه با یاد شهیدان🌷 https://eitaa.com/joinchat/1910374405Cad65d1faab
🪴🌾🪴🌾🪴🌾🪴🌾🪴 🔰زندگینامه شهید رضا قلی وفایی اقدم 💐🍃خانواده شهید وفايی اقدم در يك منزل استيجاري در تبريز به سر مي بردند . مادرش خانم بتول زورمند واحد در خصوص دوران بارداري دومين فرزندش رضاقلي نقل مي كند : در زماني كه رضا را شش ماهه حامله بودم به علت شدت بيماري در بيمارستان بستري شدم در حالي كه به خاطر سلامتي بچه بسيار نگران بودم . وقتي پزشك معالج بي تابـي مرا ديد گفت : « اين قدر نگران نباش بچه شما به سلامتي به دنيا مي آيد . » 🌹🍃رضاقلي دوران كودكي را در كودكستاني در تبريز سپري كرد و پس از آن كلاس اول را در همان جا گذراند و سالهاي باقي مانده را در مدرسه دكتر شمشيري مراغه ادامه داد . دوره راهنمايي را در مدرسه فيروزي ( باهنر فعلي ) و دبيرستان را در مدرسه فردوس مراغه طي كرد . در تمام اين دوران فردي باهوش بود . 🔷 مادرش در خصوص استعداد و هوش او مي گويد : در كلاسي كه قرار بود معلم از بچه ها درس بپرسد وقتي نوبت به رضاقلي رسيد نتوانست پاسخ دهد و از چند نفر ديگر درس را پرسيد . در اين فاصله او با گوش دادن آنها را حفظ كرد. گفت : من آماده هستم تا پاسخ دهم . وقتي معلم پاسخهاي صحيح را شنيد بسيار تعجب كرد و گفت : شما با اين استعداد و هوش چرا درس را حاضر نمي كنيد . معلوم است شاگرد زرنگي هستي . 🌟او از جواني با مسائل مذهبي آشنا بود و مرتب در جلسات سخنراني مذهبي در مساجد و محافل مذهبي حضور مي يافت . مادر وي نقل مي كند : زماني كه امام خميني (ره) به نجف تبعيد شده بود ، قرار بود جهت زيارت به كربلا برويم . هنگام خداحافظي، رضا گفت : « از شما درخواستي دارم . اول اينكه چند نفر از دوستان من توسط رژيم شاه به علت اجراي تئاتر عليه رژيم دستگير شده اند ، براي آنها نزد امام حسين (ع) دعا كنيد تا آزاد شوند . دوم اينكه وقتي به عراق رسيديد حتماً به محضر آقاي خميني برويد . » من در آن زمان حضرت امام (ره) را نمي شناختم . گفتم من ايشان را نمي شناسم و پدرش نيز گفت كه اگر نام ايشان را به زبان بياوريم ما را دستگير مي كنند . ولي رضا مرتب اصرار مي كرد كه حتماً ملاقات حضرت امام (ره) برويم . 💫🌿با تشكيل گروه هاي مختلف تئاتر و اجراي نمايشهاي گوناگون در مدرسه و شركت در جلسات قرآن و نماز جماعت ديگران را به مسائل اعتقادي - مذهبي تشويق مي كرد . يكي از دوستانش در خصوص فعاليتهاي انقلابي و شجاعت و جسارت وي چنين نقل مي كند : اوايل سال 1357 زماني كه راهپيمايي هاي مختلفي عليه شاه صورت مي گرفت ، ما بيشتر در مساجد تجمع مي كرديم و يا در راهپيمايي شركت مي كرديم . در يكي از آن روزها با رضا به مسجد رفته بوديم . جمعيت زيادي در مسجد تجمع كرده بودند و روحاني در بالاي منبر سخنراني مي كرد . در يك لحظه روحاني در بين سخنراني اش مكث كرد ، در همين حال بلافاصله رضا بلند شد و با صداي بلند براي سلامتي حضرت امام (ره) صلوات فرستاد و اين اولين صلوات بود كه در شهر مراغه به طور علني براي حضرت امام (ره) نثار شد . 🌼🌿قبل از انقلاب وارد دانشسراي تربيت معلم شد و پس از اتمام اين دوره و كسب مدرك فوق ديپلم در شهرستان مراغه و آذرشهر و تبريز به شغل معلمي پرداخت . در دوران تحصيل در دانشسراي تربيت معلم با يكي از همكلاسي هايش به نام خانم مهرانگيز تجاري ، اهل تبريز آشنا شد كه اين آشنايي به ازدواج انجاميد . ❣✨ ازدواج آنان در كمال سادگي و با صد هزار تومان مهريه پاگرفت و زن و شوهر با شغل معلمي زندگي مشترك خود را آغاز كردند . همزمان با شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران در رشته تاريخ دانشگاه تهران پذيرفته شد ولي به خاطر حضور در جبهه از ادامه تحصيل بازماند . سپس به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمد و با گذراندن دوره هاي آموزش نظامي به جبهه كردستان ( شهر مهاباد ) اعزام شد و پس از مدتي به شهر مياندوآب رفت . در اين زمان مسئوليت روابط عمومي سپاه مراغه و پس از آن اطلاعات سپاه مراغه را عهده دار گرديد و عمليات مختلف سپاه مراغه را فرماندهي مي كرد . 🌺🍃علاقة او به تحصيل سبب شد كه بار ديگر در دانشگاه تربيت معلم تبريز در رشته ادبيات فارسي در سال 1362 پذيرفته شود و تا اسفند 1363 اين دوره تحصيلي را ادامه داد . در همين دوره عضو فعال انجمن اسلامي دانشگاه بود . مشغله زياد و حضور مستمر در جبهه هاي جنگ سبب شد كه با وجود دارا بودن دو فرزند پسر به نام هاي احمد و مصطفي ، كمتر در خانه حضور داشته باشد و همواره از اين مسئله اظهار نارضايتي مي كرد . ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ 🌷مرور خاطرات و فداکاریهای شهدا👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1910374405Cad65d1faab